سبد لباسهای خیس را به حیاط میبرم و یکییکی روی بند رخت با گیره آویزان میکنم.
میگوید: «شاعرنویسنده» ام. گاه قلمم حول شعر میچرخد و گاه کلماتم حادثهخیز میشوند و داستان میآفرینند.
آب در بیشتر فرهنگهای دنیا در آنِ واحد نماد مرگ و زندگی است.
تا روزهای آخرینِ کودکیام خدا را بینزاع خاصی پذیرفته بودم؛ اما گذاشته بودم توی همان عرش و کتاب خاکخورده گوشه طاقچه بماند و زیاد در امورم دخلش نمیدادم و بهجاش «ناجی» را گذاشته بودم.
سلام! باور بفرمایید از همان روز که قرار شد از خودم بنویسم، کلی کلمه برايتان از چند شب قبل خیس کرده بودم؛ اما الان واقعا نمیدانم چهکار کنم.
نمِ باران و لیوانِ چای، قدمزنان در حیاط مدرسه، به همراه یک گپوگفت جدی، حالِ آدم را حسابی جا میآورد.
ماه رمضان که از راه میرسد، تلویزیون و برنامههای سحرگاهی، عصرگاهی و سریالهایش یک پای ثابت خانوارهای روزهدار ایرانی هستند.
اصل «محاکات» و همرنگشدن با دیگران، خصوصا تأثیرپذیری از افراد پرنفوذ، توسعهیافته و اهل معنا، یکی از اصول مسلم روانی است.
بعضی از نانواهایی که وجدانشان را با خودشان اینطرف و آنطرف نمیبرند و میگذارندش خانه که تا لنگظهر چرت مرغوب بزند، نان سنگک را با آرد تافتون میپزند؛ یعنی نان سنگکی را که از قدیموندیم به خاصیتش معروف بوده و برای خودش برووبیایی داشته است، به ذلت میکشند …
فیتیله شب دارد کمکمکشیده میشود. من همچنان لنگانلنگان منزل بس درازمان را دارم گز میکنم.
یازدهم اسفند است و روز مادریاری. اکبرآقا راهپلهها را تمیز میکند.
تقسیم کار کردیم. طبق معمول آشپزخانه به من افتاد و جمعوجور کردن به او.