فی‌البداهگی در قاب نقاشی

شهریار صمصام از جمله نقاشانی است که به دست خودش بندناف اصول و قواعد نهفته درنقاشی کلاسیک را بریده است. به طورکل، صمصام آگاهی خودش را خرج ناخودآگاه می‌کند و برای ایجاد شکل، فرم و فضا و پرداختن به موضوع اثرش، آن (لحظه) و فی البداهگی را به‌کار می‌برد. اگرچه آثاری نیز با ساختار واقع‌گرایانه و ترکیب‌بندی با قواعد و اصول و مبانی درکارش دیده می‌شود. شهریار صمصام هنرمندی است با انگیزه فردی، ذوق و قریحه غریزی با نوستالژی و دلبستگی خاطرات گذشته همراه با جاذبه‌ای که نسبت به زادبومش دارد و به خلق آثاری می‌پردازد که بیشتر به فرهنگ قومی و بومی نقاش نزدیک است.

تاریخ انتشار: 01:05 - پنجشنبه 1400/02/2
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه

 بدین سان تفکر قومگرایانه‌ای که در آثار او حضور دائمی دارد، حاصل گذشته‌ای است که برایش با نشاط بوده و سرشار از شور و شوق کودکی است؛ تجربه گذشته‌ای خوش که او بسیار از آن یاد می‌کند و بهترین و شیرین‌ترین خاطرات زندگی‌اش را مدیون آن سال‌ها می‌داند. چنین سرخوشی در استمرار و انگیزه پرداختن به نقاشی او را یاری کرده است و در لحظه نقاشی‌هایش حضور دارد. به معنای دیگر، بازگوکردن خاطرات زندگی درخانه پدری وگذشته او در نقاشی‌هایش اینگونه بازتاب می‌یابد، بدین‌گونه بارقه هنر نقاشی در وجودش بارور می‌شود و در پرداختن به مضامین و موضوعات در آثار به او یاری می‌رساند.
آثاری که صمصام خلق می‌کند متفاوت با آثار نقاشان آکادمیک است. او هنرمندی خودساخته است، گرچه در مقطعی نیاز به فراگیری اصول و قواعد نقاشی، او را به آموزشگاه‌های هنری می‌کشاند. خودش می‌گوید: خواندن دروس ابتدایی را در مدرسه فرانسوی‌ها به نام (ستاره صبح)* در اصفهان درسنین کودکی سپری کرده است. در این مدت بخشی از اصول نقاشی (پرسپکتیو) و زبان فرانسه را در این مدرسه فرا می‌گیرد یا آموزش‌های پراکنده‌ای از بعضی آموزشگاه‌های هنری کسب می‌کند. با این همه، با توجه به حساسیت تجربی و ذهنی نسبت به اجراهایش به خودانگیختگی و تأثیرات حسی و عاطفی پایبند می‌ماند و به آموخته‌های آکادمیک و دریافت آموزشی واکنش منفی نشان می‌دهد.
در واقع مسیر خود را پی می‌گیرد، بدین ترتیب در خلق آثارش از ناخودآگاه خود پیروی می‌کند. فی‌البداهگی و کشف و شهود آنی و مضاف بر این، سرعت و کنشگری سریع در ساخت و پردازش اثر به صورتی مشابه او را به دستیابی آثار حسی و عاطفی رهنمون می‌سازد.
به طور عمد، صمصام آگاهی خودش را زمانی در سازماندهی اثر به‌کار می برد که به پرداختن و اصول و قواعد نقاشی نیازمند باشد. در این شرایط مصمم می‌شود دستور زبان و مبانی نقاشی را در اثرش تأثیر بخشد و به آن بپردازد.
در تقسیم و طبقه‌بندی توصیفی آثار صمصام و تجزیه و تحلیل آن از نظر مضمون و ساختار رنگ و ترکیب‌بندی بی‌تردید چند مؤلفه قابل بررسی است:
آثاری که قبل از دوره‌های آموزشی اجرا شده و نقاش با استفاده از آموخته‌های خودش (خود آموخته) آن‌ها را تولید کرده است و با احساس و عواطف درونی بدون دریافت‌های آموزشی در هنرکده‌های هنری خلق کرده است که اجرایی نقاشانه دارد، در این آثار ارتباط رنگ و فرم متناسب و تأثیرگذار است. نقاش با استفاده از رنگ‌های گرم و تند به آثارش شادی می‌بخشد، او عمدتا از تکنیک رنگی اکرولیک روی بوم استفاده می‌کند و آثاری می‌آفریند که از نظر فضای حسی خودانگیخته، مبالغه‌آمیز، متحرک و پرانرژی و پررمزوراز، باوجوداین، دارای موضوع و معانی باشد.
در این شیوه فرم‌ها ساده هستند و نقاش به اشکالی دست یافته که هیچ‌گونه تشابه و تناسبی با اشیای عینی پیرامون ندارد. سادگی و تخت بودن فرم‌ها به آثار، ساختار کودکانه بخشیده است. به صورتی مشابه در نمونه‌های دیگر نقاش به موضوع بیشتر اهمیت می‌دهد و در ساخت‌وساز به انسان‌گرایی توجه دارد، فیگورها از تجمیع بدن مردان و زنان زنجیروار در هم تنیده شده‌اند. این اندام‌وارگی نوعی به واقعیت نزدیک است و به‌طور هم‌زمان التقاطی بین نقاشی و کاریکاتور را به مخاطب انتقال می‌دهد و فرم و فضاسازی به گونه‌ای سریع و شتابان پردازش شده‌اند.
اغلب آثار دارای پیامی اجتماعی است؛ اما در برخی آثار سازماندهی فرم وترکیب‌بندی در یک مجموعه و ایجاد کل اثر فاقد بیان خاص در زبان تصویر است، در این آثار فیگورها چنان درهم‌تنیده و پیوسته‌اند که در مقابل مخاطب ستون افقی و مارپیچ از پیکره انسان را به نمایش می‌گذارد.
ترکیب‌بندی‌ها همچنان حالت آزاد دارد و از چیدمان فیگورها در کنار هم پیروی می‌کند.
در توصیف دیگر می‌توان به این اشاره کرد که نقش پیکره‌ها در مقایسه با فضای اطراف مانند بازار سالن ورزشی و محل زندگی ایل وعشایرکوچک‌تر می‌شود، به طوری که در بعضی از آثار فیگورها کاهش می‌یابد؛ گرچه ازجهت دیگر نیز شخصیت‌های بیشتری در اثر دیده می‌شود که غالبا مشاغل و تولیدکنندگان عشایر را تصویرمی‌کند. در حال بافت فرش، گبه و تولید لبنیات در محل زندگی‌شان امور خود را می‌گذرانند. فیگورهایی با قامت بلند و کشیده عمدتا در حال انجام مراسم و مناسک ملی و قومی هستند.
 مراسم چوب‌بازی، سوارکاری، عروسی، قالی بافی، رقص و سرخوشی، با چوقاهای لری و کلاه نمدی برسر پرسوناژها از دیگر موضوعات آثار اوست.
او به فیگورها جان می‌بخشد. به بیان دیگر اجرای این تاش‌ها در کار برد از تک‌رنگ‌های خالص برای گذاشتن نور روی شکل‌ها و عناصر جذابیت تصویری خاص به اثر بخشیده است. کاربرد اشکال و فیگورهای کمتری در این آثار به چشم می‌خورد.
 به طور خلاصه فرم‌ها کاهش یافته است و انسان‌هایی بلندقامت با همان ساختار مراسم اقوام ایل بختیاری، با رنگ‌های تند و گرم در جلوی تابلو با تک‌رنگ‌هایی بر زمینه‌ای ساده بوم فی البداهه گذاشته شده است، بی تردید نمونه‌ای از شاخصه‌های تکنیک شهریارصمصام است که در این بخش از آثار به‌کار برده است.