چگونه به موسیقی گرایش پیدا کردید؟
جرقههای نخستین این گرایش به دوران کودکی و حضور و رفتوآمد دوست پدرم برمیگردد. روانشاد «عاشقمحمد بازرگانی» از عاشقهای بنام آن زمان بود که رفاقتی دیرین با پدرم داشت و به وقت خرید در بازار به مغازه پدرم میآمد. همیشه سازش را به همراه داشت، روشندل بود و با پسر کوچکش «فرهاد» اینطرف و آنطرف میرفت. ساز را به گوشهای مینهاد و برای انجام امور روزمره عزم بازار میکرد. کنجکاوی کودکانه در غیاب پدر باعث میشد کاور پارچهای دستدوز ساز را بازکرده و سیمها را به صدا درآورم. در دوران نوجوانی با علاقهمندی به هنر خوشنویسی، گوشدادن به موسیقی خوب را با آثار «استاد شجریان» شروع کردم؛ بهطوریکه تمرین بدون موسیقی امکانپذیر نبود. بعدها در کلاسهای خوشنویسی، یکی از همکلاسیهایم جناب «داریوش گلابی» سهتاری برای اجرا آورد و نوازندگیاش در آن جلسه، تفاوت کیفی موسیقی زنده و حضوری و آنچه را از پیش در تصورم بود روشن کرد. بعداز آن اجرا علاقهای در بنده شکل گرفت و باعث شد که برای داشتن سهتار اقدام کنم.
بین ساز سازی و خوشنویسی چه رابطهای وجود دارد؟
موسیقی یکی از ملزومات هنر خوشنویسی است. نستعلیق اوج زیبابینی و ظرافت در هنر خوشنویسی است. تغزل آهویی و درعینحال صلابت شیری در نستعلیق جمعاند؛ چنانکه اطلاق عروس خطوط به این خط بجا و بحق بوده است. نستعلیق در گذر زمان از ابتدا تاکنون نشان ذوق ایران و ایرانی بر جبین دارد و گواه خوشسلیقگی ایرانیان است. نستعلیق فارغ از متن تحریر شده که جهانی از معانی است و فقط در فرم تبدیل به نشان، لوگو و مهر ایرانی شده است. به گمان بنده، مصداق بیرونی و عینی منحنیهای این خط، فرم تار ایرانی است. بهراحتی رابطه بین تناسبات در نستعلیق، فرم و اندازههای تار را میتوان مشاهده کرد. دورها و تناسبات در این خط و منحنیها و قوسها در این ساز قرابت و شباهت عجیبی به هم دارند. شاید فرم تار در ثنویتی مرد و زنگونه، نمود تجریدی آمال زن و مرد هنرمند ایرانی و ذهنیت سرکوبشده از نمایش هیکل برهنه باشد. ظرافتهای فنی که در نستعلیق اجرا میشود، همان نکات فرمی در کاسه و نقاره و جزئیات دیگر تار است.
خوشنویسی را چه سالی شروع کردید؟
خوشنویسی را در سال ۱۳۷۳ در شهرستان ماکو زیر نظر استاد «یوسف محمدنژاد» شروع کردم. آن زمان در ماکو انجمن خوشنویسان شکل نگرفته بود؛ چون فقط یک نفر فارغالتحصیل دوره ممتاز داشت. بنده بهاتفاق سه نفر از شاگردان استاد بعد از فارغالتحصیلشدن افتخار عضویت در انجمن شورایی خوشنویسان ماکو را داشتم و از سال ۷۹ تا ۹۳ در کلاسهای ارشاد، میراث، مؤسسات عالی و دانشگاهها مشغول تدریس خوشنویسی بودهام.
اولین ساز را چگونه ساختید؟
سیزدهساله بودم که پدرم فوت شد و برادر بزرگم «حسین» که حکم پدری به گردنم دارد، مسئولیت اداره خانواده را بر عهده گرفت. برای کمک در مغازه پدری مینشستم و ضمن کار، خوشنویسی کار میکردم. گاهی سازی از دوستان امانتگرفته و ساز مینواختم؛ اما خجالت میکشیدم برای خرید ساز از برادرم پول بخواهم. مرحوم «صابر علیزاده» نوازنده تار در ماکو نجاری داشت و بنده بهواسطه هنر با او مراوداتی داشتم و به انگیزهداشتن سهتار به فکر ساخت ساز افتادم. با او قراری گذاشتم و با گشادهرویی پذیرفت که امکانات کارگاهش را در اختیارم بگذارد، روحشان قرین رحمت الهی. آن زمان شخصی به نام «نعمت» را که قنداق تفنگ میساخت، برای تهیه چوب معرفی کرد، چوب گردویی را از وی تهیه کردم و با عشق و علاقه بسیار شروع به ساختن سهتار کردم. با ابزار کارگاه مرحوم صابر و ابزار دستساز، سهتاری یکپارچه با الگوی حاج طایر ساختم. راهنمایم برای تجربه اول کتاب سهتار سازی مرحوم چایچی بود.
در دانشگاه رشته صنایعدستی خواندید؟
سال ۱۳۸۰ در رشته صنایعدستی از دانشگاه کاشان و رشته موسیقی (نوازندگی ساز ایرانی) دانشگاه تهران قبول شدم. برای امتحان عملی رشته موسیقی زیر نظر استاد «مرحوم عبداللهزاده» از فارغالتحصیلان دهه ۵۰ موسیقی دانشگاه تهران، تار ایرانی را آموزش دیدم. به کمک برادرم تاری تهیه و ابتیاع شد. بعد از مدتی به بهانه و تصور امرارمعاش از طریق هنرهای صناعی رشته صنایعدستی را انتخاب و در دانشگاه کاشان شروع به تحصیل کردم و پایاننامه دور کارشناسی را با عنوان «تار سازی سنتی» به پایان رساندم. سال ۸۶ در اولین دوره ورودیهای ارشد رشته صنایعدستی از دانشگاه هنر اصفهان قبولشده و با تخصص پژوهش مشغول تحصیل شدم. همزمان با تحصیل و تدریس، کارگاه شخصی خود و کارگاه سازسازی میراثفرهنگی اصفهان را در مجموعه سعادتآباد راهاندازی کردم.
دوران دانشجویی چگونه بود؟
ترم اول و دوم دوره کارشناسی به دلیل انتظاراتی که از دانشگاه داشتم، مأیوس شدم و قصد انصراف پیدا کردم. با مشورت به این نتیجه رسیدم که در کنار تحصیل از حضور اساتید خارج از دانشگاه در کاشان استفاده کنم تا نقصان بزرگ دانشگاه را جبران کنم. ترم سوم بهاتفاق چهار نفر از همکلاسیها برای دوربودن از محیط خوابگاه و تمرین و کار در مورد تخصص خودمان خانهای نزدیک دانشگاه اجاره کردیم. بهاتفاق شرط کردیم تلویزیون و پخش و ماهواره در خانه نباشد. دلخوشی و شور و شعف عجیبی بود و تازه بعد از دانشگاه کارمان شروع میشد. «محمدمهدی» از اصفهان، «مرتضی تیموری» از میانه، «محمد پیریائی» از قم، «بهروز شریفی» از سلماس و بنده از ماکو. اکثر اوقات از خستگی کار میخوابیدیم. بدون اغراق بچهها همه اهل کار بودند. محمد مهدی طراحی میکرد و الان انیماتور موفقی است، بهروز شریفی مشق خط میکرد و هماکنون نقاشیخط و سرامیک کار میکند، محمد پیریایی سفارش گرافیک مجلات را کار میکرد و هماکنون گرافیست و سفالگر است، مرتضی تیموری دغدغه عکس و عکاسی داشت و هماکنون استاد دانشگاه هنر تبریز است. دوره ارشد هم در اصفهان پرکارتر از قبل بود و مراوده با مردمان نیکسرشت نصیبم شد. سعادت با کسی همراه است که عاشق کارش باشد و برای هنر، چه شهری بهتر از اصفهان؟! در این هیاهو و رفتوآمد به خانه جواهری که کارگاهم آنجا بود با هنرمند نگارگری آشنا شدم و به رفاقت و شراکت در زندگی رضا دادم و سعادت دامادی اصفهانیها نصیبم شد و عروس هنر به خانه بخت آمد.
استاد راهنمای شما در پروژه نهایی دوره کارشناسی چه کسی بود؟
استاد الاساتید جناب آقای «یوسف پوریا» سال ۸۴ راهنمایی پایاننامهام را به عهده گرفتند. از اقبال بلند حقیر، پسرشان «فرشید» استاد گروه فرش بودند و شدت علاقه بنده به سازسازی را از زبان همخانهایهایم شنیده بودند. به سفارش ایشان استاد قبول زحمت فرموده و پذیرفتند. بعد از اتمام پایاننامه، تابستان سال ۸۵ تماسی سرنوشتساز از طرف استاد، شور و هیجان عجیبی در جان و روحم دمید. پشت تلفن صدای گرم استاد شنیده شد. بعد از احوالپرسی فرمودند «پایاننامه دیگر تمام شد و پایاننامه برای مبحث تارسازی فرصتی ناچیز بوده و از این به بعد باید پیگیر و مستمر سر کلاس حاضر شوید.» گویا فرصتی بوده که از ازل نوشته باشند. از آن هنگام تاکنون با ایشان در ارتباط بودم و از ماکو، کاشان و اصفهان برای کسب فیض و خوشهچینی به حضورشان شتافتهام. ایشان استادی کاردان، نکتهسنج و سختگیر در کار هستند و از اندوختههایشان دریغ نداشتهاند و لازم باشد بدون تعارف و برای رسیدن به هدف آموزش از تازیانه نقدهراسی به دل راه نمیدهند. بلندی طبع، توانایی دست در آفرینش و مداومت در جهت بهبود کیفیت اثر، از ایشان شخصیتی مثالزدنی ساخته چنانکه اطلاق صفت «یحیی زمان» به ایشان بیجا نیست. اگر شما سیر تکامل کیفی یک اثر (تار) را در دو کالبد جستوجو کنید آن دو «یحیی» و «پوریا» است. مشخصات کار ایشان به دلیل ذوبشدن در افق دید مؤلفی چون یحیی کاملا ادامه کار یحیی است؛ به علاوه افزودههایی که بهینهسازی موفق و مقبولی است. جزئیات فنی و نکات نهایی شده در ساخت تار توسط ایشان آنچنان تأثیرگذار بوده که علاوه بر شاگردان، خیل عظیمی از شیفتگان این هنر را که از نزدیک ایشان را ملاقات نکردهاند مجاب به دنبالهروی روش ایشان کرده است. ازاینرو با توجه به پرورش شاگردان بهصورت کمی و کیفی و تأثیرگذاری در جامعه هنرمندان سازگر، عنوان مکتب پوریا در تارسازی یا الگوی «یحیی_پوریا» بجا و بدیهی است.
چه سالی درجهیک هنری دریافت کردید؟
سال ۸۷ و پس از دریافت مهر اصالت یونسکو در اصفهان در رشته تارسازی، یکی از اساتید دانشگاه رزومه بنده را خواسته و بعد از مشاهده، اقدام برای درجه هنری را پیشنهاد دادند. از آن تاریخ پرونده تشکیل شد و برای قضاوت سال ۹۳ کار به داوری گذاشته شد که سال ۹۴ نشان درجهیک هنری از طرف شورای ارزشیابی هنرمندان کشور به من اعطا شد.
کسی که ساز میسازد باید نوازنده هم باشد؟
بله موضوع بسیار مهمی است. ساز اثری تمام و کمال و در واقع مجموعه مراد است. همه اجزا در کنار هم و بهتنهایی باید بهترین باشند. مرغوبترین و مطمئنترین مصالح، صنعت ساخت ممتاز، چشمانداز کیفی در طول زمان، وزن و تعادل ایدئال، کارکرد مفید و بیعیب، صدای اصیل و ماندگار و رو به بهبود همگی باید جمع باشند. سازگر در ساختن تار صرفا یک حجم زیبا نمیسازد و زیبایی به تنهایی ملاک نیست. سازنده ساز برای رسیدن به حد مطلوب باید درودگری، منبتکاری، معرقکاری، زرگری، مجسمهسازی …و صدالبته و مهمتر از همه هنر نوازندگی بداند. کنترل کیفی نهایی ساز مربوط به صدادهی است که با نوازندگی میشود عیارسنجی کرد. به قول استاد صبا «سازنده ساز باید به ده هنر آشنا باشد» که نوازندگی یکی از آنهاست.
منظور شما ازجمله «عالیبودن کافی نیست» چیست؟
هنر حد غایی برای کیفیت تعریف نمیکند. همیشه و در هر سطح، کیفیت، نهایتی ندارد. «عالیبودن کافی نیست» همیشه ما را به جاریبودن میخواند و برونرفتی برای مرداب خودپسندی است. این عبارت جمود و تحجر را به صلابه میکشد. حتی اگر به قیمت خرج اوراق جوانی دفتر هنرمند باشد. نمود بیرونی این عبارت بهخودیخود چون سودای کیفیت دارد، مهار شتابزدگی را میکشد، منفعتطلبی را نفی میکند و به بهای مضیقه مالی هنرمند هم شده، رسیدن به ایدئال را بشارت میدهد. عملیشدن این جمله سربلندی هنرمند را در نظر اهلفن و در پیشگاه تاریخ در پی دارد و مخاطب را به اثر هنری مرغوب میرساند. در ادامه این بحث بنده تاکنون سه بار مُهر هنریام را به خاطر ارتقای کیفیت تغییر دادهام.
در مورد تغییر مهر بیشتر توضیح دهید؟
مهر عوضکردن در یک اثر هنری چند دلیل دارد و نشان میدهد که شما به مرحلهای از شناخت و مهارت رسیدهاید که اختلافی فاحش در مشخصات حال حاضر اثر با گذشته میبینید، یعنی تحول فکری و نگرشی بهصورت مهارتی نگرشی اتفاق افتاده که در کارهایتان بهطور عینی دیده میشود و وقتی این اتفاق تفاوتهای کمی و کیفی به وجود آورده، شما ممیزی گذاشته و آثار قبلی و نگرش قبلیتان را با ذهنیت و آثار جدیدتان جدا نشانگذاری میکنید. این تغییر باید چشمگیر و در چند فاکتور خودش را به رخ کشیده باشد که بتوان آن را تغییر اساسی نامید. مهر نشان میدهد که چه کسی ساز را ساخته، آن را در چه زمانی ساخته و در چه فکری بوده است. یکی از مشخصههایی که میتواند تقدم و تأخر ساز را مشخص کند مهر است و باعث میشود که کارشناسی و قضاوت درباره آن ساز و سازندهاش راحت باشد و تااندازهای غلوغش دلال و متقلب و جعال را آشکار سازد. ممهورکردن هر قسمت بهطور جداگانه تأیید تعهد و ضمانت هرکدام از آنها و اطمینانبخشی به خریدار اثر هنری است.
توصیه میکنید که ساز را از سازنده بخریم یا از مغازه؟
لازم است با حفظ حدود و احترام به افراد و عدم تعمیم مسائل به عموم از سازنده گرفته تا عرضهکننده ساز، عریان سخن بگوییم. در نجابت و شرافت بسیاری از هنرمندان که خوندل خورده و نانشان را به دروغ نیالودند و شرافت هنری خویش را مقدم دانستهاند شکی نیست و حتی فروشندگان باوجدان که مردمداریشان اسباب نشر هنر موسیقی شده است.
روی سخنم با کسانی است که نان به دروغ آلودهاند. درمورد خریدن ساز، اگر قرار بر انحصار فروش آثار هنرمند و استثمار هنرمند باشد قطعا از خود سازنده، اگر قرار بر نسیهخری از سازنده و فروش نقد و با سود کلان از سوی فروشنده، باز از سازنده و اگر بین سازنده و نوازنده به طمع فروش و پورسانتگیری زد و بندی شده از هیچکدام. بیشترین ریزش هنرجو و شیفتگان هنر موسیقی وقتی است که این روابط ناسالم برای رهرو (هنرجو) موسیقی آشکار میشود. روش ارائه ساز از طرف بنده فروش مستقیم بوده و تاکنون ریالی بابت پورسانت به کسی پرداخت نکردهام. با فروشنده و دلال ارتباط کاری ندارم که گفتهاند از مصاحبت با ناجنس احتراز کنید.
چه راهکاری برای ارتقای هنر و فرهنگ جامعه پیشنهاد میکنید؟
اگر نگاه مسموم هنر و تفنن را بتوان از جامعه زدود، راهکار ارتقا جواب خواهد داد. بستر لازم برای همهگیری فرهنگ و هنر از جانب دولت مهیا نشده است. سالهاست سیاستگذاران هنر و فرهنگ خواسته و ناخواسته فارغ از ضرورتها قدم برداشتهاند. با گسست فرهنگی بزرگی که در این سالها بین نسل حاضر و گذشته اتفاق افتاده و محدودیت اجتماعی اهل فرهنگ و هنر به نظر من بهجای ارتقا فعلا میتوان به فکر حفظ آن در بین اصحاب فرهنگ و هنر و شیفتگانش بود.
یک سازنده میتواند همه سازها را بسازد یا بهتر است روی یک نوع ساز تمرکز کند؟
بتهوون میگوید «بهجای نواختن ناقص ده قطعه سخت، یک قطعه ساده را کامل بنواز.» هر سازی با هر ساختار سادهای میتواند پیچیدگیهای فنی خود را داشته باشد. هستند اساتیدی که انواع سازها را میسازند، ولی نهایتا در ساخت یک یا دو ساز به نتیجه مطلوب رسیدهاند و تخصص لازم را دارند. به نظر من فعالیت افراد جامعه و تخصصهایشان باید بهصورت متمرکز و هدایتشده و موردی نتیجهبخشتر باشد. یک مثل ژاپنی میگوید: «به خاطر یک میخ، نعلی افتاد، در پی نعل، اسبی افتاد و سپس سوار افتاد و به خاطر افتادن سواری، جنگی شکست خورد. با شکست در جنگ، مملکتی نابود شد و اینها همه به خاطر شخصی بود که میخی را درست نکوبیده بود.» من این نگرش را میپسندم و یکی از مشکلات جامعه ما این است که همه ما همهچیز میدانیم بهغیر از آن تخصصی که باید در آن غرق شویم.
مراحل کار شما در ساختن یک ساز چیست؟
بارزترین خصوصیت و امتیاز هنر دست و نه صنعت و تفکر تولید و هنر تکثیری، در این است که همه اجزای ساز اگر با یک دستودل و اندیشه خلق شود، آن اثر کاراکتر و روح خواهد داشت. اثری را که یک دست (به مفهوم یک اندیشه و مهارت) اجزای آن را در تعامل باهم برای رسیدن بهکل واحد (اثر هنری) میسازد، میتوان کار دست یا هنری نامید. بنابراین صفرتا صد کار از انتخاب چوب و چوببری، شیرهگیری و تیمار چوب و عملآوری، تهیه استخوان و برشکاریهای شاخ تا تراش و مغار کاسه، رنگ و رگلاژ و ساخت تکتک اجزا را خودم انجام میدهم. از کپی تراش و سیانسی و شاگرد در پروسه ساخت استفاده نمیکنم. برونسپاری قطعات و تهیه قطعه آماده به درد کار بنده نمیخورد. برای رسیدن به کیفیت موردنظر با طبیعت و متریال طبیعی تعامل دارم؛ بنابراین هر وقتی نمیشود از مواد و مصالح استفاده کرد، چراکه باید شامل زمان شوند. طیفی از تجربهها یکجا جمع میشود تا اثر هنری مرغوب خلق شود. برای کسب این تجربهها از هنرها و هنرمندان مختلف خوشهچینی کردهام. در مُنبت از محضر استاد کمال مسائلی، در خاتم از استاد صالح قنبری و… بهرهها برده و برای رسیدن به مقصود، ساز را به فوتوفن پیران راه آراستهام. هرسال که میگذرد، به خاطر این نوع نگاه از کمی به کیفی، از ساخت هر سال هشت دستگاه ساز به سالی سه دستگاه رسیدهام. محاسن کیفی این رویه به معایب کمی میارزد. تعهد ادای دین به طبیعت برای موهبتی (چوب) که به سازگر دادهشده باید در تاریخ تاری شود ماندگار همانند آن درخت تنومند. هدیهای که طبیعت به ما بخشیده پیشکش درخوری باشد به فرهنگ و هنر سرزمینمان ایران.
هنر از دیدگاه شما چه تعریفی دارد؟
هنر و سؤال درمورد چرایی و چگونگی آن آغازگر بحث فلسفه هنر و موضوع آن استتیک یا زیبایی است و از زمان یونان باستان و دوره سقراط و دیالکتیکهایی که توسط افلاطون نگاشته شده شعلهور گردید، بااینهمه تعریف هنر به زبان ساده حظی است که در مؤلف یا فرستنده یا هنرمند در سایه ریاضت، تمرین و ممارست و درک و دریافت درونی (فرّه ایزدی) ایجادشده و با ابزار مهارت منتج به پیام، متن، یا اثر هنری میگردد، به هنگام زایش اثر هنری بهجتی هنرمند را فرا میگیرد. فرّه ایزدی شامل حال هنرمند شده و هنرمند توانایی دیدن ایده را پیدا میکند؛ آنگاه اثر هنری به عینیت میرسد. درواقع هنرمند همیشه در ارتباط تنگاتنگ با ایده و اثر هنری به زایش هنری مشغول است.کارکردهای سهگانه شامل فرستنده، پیام، گیرنده و سهگانه همسانش هنرمند، اثر هنری، مخاطب یا مؤلف، متن، خواننده و میزان اهمیت هرکدام از این سهگانهها و روابطشان در مکاتب سبکها و نحلههای هنری ادبی تعیینکننده میشوند. تعریف هنر توسط فیلسوفان به بحث و گفتوگو گذاشتهشده و حاصل این اندیشهورزیها بهعنوان فلسفه هنر نگاشته شده و باب مبحثی بسیار جذاب و بی انتهایی را گشوده است.درمجموع هنر هر آن چیزی است که در خیال هنرمند بهصورت صور متجلی میشود و هنرمند آن تجلی را برایمان ملموس میکند. هنر در هر دورهای از زمان خود پیشی گرفته و در هر شتابزدگی زمان را به گذشتهها مهمان میکند، فریاد بلند در هیاهوی زمان بوده و خلوت دنجی در روزگاران.
دانشگاه میتواند هنر را منتقل کند یا باید آن را جای دیگر دنبال کرد؟
تقلای باطلی است. با تجربه هفت سال تدریس در دانشگاههای هنر خدمتتان عرض میکنم. خروجی دانشگاه در رشتههای هنری در بهترین حالت فردی است که آشنایی مقدماتی با هنر دارد. بهتر آن است که بگوییم دانشگاه علاقهمند به هنر پرورش میدهد یا تشنگان را با مخدر مدرک خشنود میسازد. با این گستردگی رشتههای صنایعدستی چگونه میتوان طی چهار سال و با این کیفیت نازل آموزش، کارشناس پرورش داد. دانشجو نام بعضی از این رشتهها را حتی نمیشنود، در رشتههای تخصصیتر دانشگاهی مثل کتابت و نگارگری بعد از چهار سال خوشنویسی فارغالتحصیل نمیشود، کمااینکه انجمن خوشنویسان ایران بهعنوان مرجعی تخصصی موفقتر عمل میکند. تواناییها و دانستههای فارغالتحصیل انجمن بهمراتب بالاتر از فارغالتحصیل کتابت و نگارگری است.
جدوجهد دو نفر دانشجوی موفق از چهل نفر ورودی هم که نمیتواند مشت نمونه خروار باشد؛ دانشجوی هنر موفقی که خارج از دانشگاه استادکار ندیده را نمیشناسم. بنده از ادامه تحصیل و تدریس منصرف شدم و اگر سعادتی دست دهد هرازچندگاهی مهمان تجربه بزرگان شده و به وسع خودم خوشهچینی و تلمّذ میکنم.