یک‌پا ایستادیم و توانستیم

تنها یک‌سال مانده تا قدم به دهه‌سوم زندگی‌اش بگذارد؛ اما در همین عمر کوتاهش سند موفقیت‌های زیادی را شش‌دانگ به نام خود کرده و نگاه‌های تحسین‌برانگیز را به‌دنبال خود چرخانده است. 
 
تاریخ انتشار: 05:13 - چهارشنبه 1401/03/25
مدت زمان مطالعه: 12 دقیقه
شور و شوق جوانی در نی‌نی چشمانش ریشــه دوانده و صــدای خنـــده‌های از ته‌دل وقتی که می‌پیچید به جملاتش، ردپایی از حسرت و رنج نهان به‌جای نمی‌گذارد. دوستان و آشنایانش او را به سرسختی و خستگی‌ناپذیری می‌شناسند و اهالی ورزش هم درباره‌اش می‌گویند «او بی‌نظیر است!» نامش به گوش خیلی‌ها آشناست؛ «زینب ملکی»، قهرمان والیبال نشسته؛ دختری دارای معلولیت که فرزند سوم خانواده‌ای ورزشی است و علــی‌رغم محــدودیـــت‌های جسمــانی وزندگی در «دیزیچه»، شهری بدون‌امکانات و البــته بــا محـــرومیـــت‌هــای بسیـــار، پله‌های ترقی را خیلی زود و در سنین نوجوانی طی کرد تا عجز و ناتوانی در برابر تلاش‌ها و خواستن‌های او سرتعظیم فرود آورند. عشق به والیبال از بچگی در دل زینب جوانه کرد؛ وقتی که در حیـــــاط مـــدرســه بـــه تمــــاشـــــای بـــازی همکلاسی‌هایش می‌نشست و دلش برای
بــه‌دســت‌گــرفتــن تــوپ و ســرویــس‌زدن پَر می‌کشید. محدودیت حرکت در دوپا، اما به زینب توان بازی والیبال ایستاده را نمی‌داد؛ مــوضوعــی کـه ســــرفصــل دیگـــری را در  زنـــدگی‌اش گشـود و اتفـاقــات نــویــی را برایش رقم زد. پرانرژی و خنده‌روست؛ زمانی که لباس بازی به تن کرده و روبه‌رویمان در سالن ورزشی فولادمبارکه و زیر تور والیبال به همراه برادرش، محمدصادق ملکی که او هم ازقضا ادامه‌دهنده راه خواهر و از نــاحیه دوپــا دچار معلـولیــت است، می‌نشیند و داستان قهرمان‌شدنش را برایمان روایت می‌کند: «من زینب ملکی،29ساله، از 12سالگی والیبال نشسته را شروع کــردم. از زمــانـــی کــه بـــه دنیـــا آمــدم هر دوپــایــم دچــار معلـولیــت بود و به‌همیــن‌خـاطــر هـم تــا هفـــت‌ســالگی نمی‌تــوانستــم راه بــــروم. بعــد از حـــدود هشت‌بار عمل جراحی، بالاخره توانستم روی پاهایم بایستم و راه بروم؛ اما همچنـان محــدودیــــت‌هـــایـــی در حــرکـــت دارم و معلــولیتــم به‌طور کــامل رفع نشــده است.»
گریستم و اما دوباره به‌پا خاستم
زینب از همان بچگی با محدودیت‌های خود کنار آمد و نگاه‌های عتاب‌آمیز وآمیخته‌به‌ترحم را به جان خرید تا بگوید مرغش یک‌پا بیشتر ندارد: «یک‌پا ایستادم و گفتم که باید والیبال را انتخاب کنم و ادامه دهم.» والیبال و قدم‌گذاشتن به دنیای ورزشکاران هدف او بود؛ غایتی که برای رسیدن به آن بسیار جنگید. خستــه شــد؛ گــریســت و امــا دوبــاره بــه پاخاست: «عمه‌ام مربی ورزش و مشوق اصلی من بود. پیگیری‌های زیادی کردم تا اینکه بالاخره یک‌روز بهزیستی به چندمعلول جسمی و حرکتی خبر داد قرار است رشته والیبال نشسته زنان را راه‌اندازی کند و اگر تمایل دارند به فلان ورزشگاه بیایند.» خبر که به زینب رسید، قند در دلش آب شد و قاصدک رؤیاهایش همان لحظه به دوردست‌ها سفر کرد. آرزوها در ذهنش ته انداختند و یکی پس از دیگری بافته شدند. زینب دوازده‌ساله دست در دست مادر راهی ورزشگاه شد؛ اما «آن روز خیلی توی ذوق مادرم خورد؛ چون همه آن‌هایی که به ورزشگاه آمده بودند حداقل 5 تا 10سال از من بزرگ‌تر بودند. درواقع من از همه کم‌سن‌وسال‌تر بودم. مادرم می‌گفت دوست ندارم با آن‌ها همبازی شوی.» از زینب اصرار و از مادر انکار؛ اصرارها و عشق و علاقه زینب به والیبال، بالاخره توانست مادر را قانع کند: «البته وارد شدن به یک محیط ناآشنا برای خودم هم سخت بود؛ ولی کنجکاو بودم و می‌خواستم خودم را محک بزنم که آیا می‌توانم از پس‌کار برآیم یا نه. درست است که شرایط جسمی خوبی نداشتم؛ اما همیشه بچه شیطون مدرسه بودم و معلم‌ها نمی‌توانستند کنترلم کنند. آن‌موقع در مدرسه والیبال و بدمینتون بازی می‌کردم؛ برای همین هم خیلی تلاش کردم که خودم را با محیط خو دهم. انگیزه زیادی هم داشتم و سرساعت برای تمرین‌ها حاضر می‌شدم.»
مسیری سخت؛ اما شیرین…
مسیر تازه‌ای که زینب نوجوان برای خودش انتخاب کرده بود، سخت و پُراز سنگلاخ بود: «برای تمرین‌ها باید به شهرستان مبارکه می‌رفتم. دسترسی به‌وسیله نقلیه خیلی کم بود. آن‌موقع تازه خط اتوبوس واحد از دیزیچه به مبارکه راه‌اندازی شده بود. از طرف دیگر، برای خانواده‌ام خیلی سخت بود که به دختری به سن و سال من اجازه رفت‌وآمد به شهر دیگری را بدهند. سخت بود؛ اما من روی حرفم ایستادم و با پافشاری به خواسته‌ام رسیدم.» بالاخره زمان موعد فرارسید و زینب در مسابقات قهرمانی استان به‌عنوان کوچک‌ترین عضو خانواده والیبال نشسته انتخاب شد: «برای خیلی‌ها انتخاب یک دختر کم‌سن‌وسال جذابیت زیادی داشت؛ چون خانواده‌ها معمولا کمتر بهاین فکر می‌کردند که بچه‌هایشان را به سمــت‌وســــوی ورزش بــبــرنــد تا آن‌ها ایــن‌گــونـــه انـــرژی‌شــــان را تخلیـــه و استعدادهایشان را شکوفا کنند. علاوه براین، بازی من هم خوب بود و از همان بچگی از قــدرت جسمــانی خـــوبـــی هــم برخوردار بودم که این موضوع به چشم خیلی از مربی‌ها می‌آمد و برای همین هم مرا انتخاب کرده بودند. اولین مسابقه‌مان هم با تیم موتورسیکلت آینده‌سازان نجف‌آباد بود که البته آنجا نتوانستیم مقام بیاوریم. بعدها به مسابقات قهرمانی کشور راه یافتیم و آنجا کار من دیده شد.»
در همه این سال‌ها وقتی شکست می‌خوردی چه احساسی داشتی؟
«گریه می‌کردم.»
 آیا زمانی هم بود که با ناامیدی تصمیم بگیری تسلیم شوی؟
 لبخند می‌زند و با قاطعیت می‌گوید: «نه! خیلی سخت بود که شکست را بپذیریم؛ ولی هیچ‌وقت ناامید نشدم. به‌هرحال تیم، تازه راه‌اندازی شده بود و ما با محیط آشنا شده بودیم. باخت هم جزئی از ورزش است. همان‌طور که برد شیرین است، باخت هم آدم را باتجربه می‌کند. اگر باختی در کار نباشد، آدم درجا می‌زند و نمی‌تواند به‌دنبال نقاط ضعف خود برود و آن‌ها را برطرف کند.» 
زینب در ادامه از دیدار دوستانه‌ای می‌گوید که در آن انگیزه‌اش به والیبال دوچندان شد و از رقبایش چیزهای زیادی یاد گرفت: «بعدازآن مسابقه‌ای دوستانه با تیم شهرکرد گذاشتیم. من همیشه در خلال بازی سرویس ساده می‌زدم؛ اما آنجا دیدم که بچه‌ها سرویس قدرتی و چکشی هم می‌زنند. برایم خیلی جذاب بود و دلم می‌خواست که من هم آن را تجربه کنم. آنجا تازه سرویس‌زدن را یاد گرفتم. بعدازاین هم برای مسابقات قهرمانی کشوری رفتیم. مربی تیم ملی من را دید و اسمم را نوشت. برای خود فدراسیون هم سن‌وسال کم من جالب بود؛ چون کوچک‌ترین عضو تیم بودم. به همراه یکی از بچه‌های تیم اصفهان برای مسابقات خواهرخوانده اصفهان انتخاب شدم.»
قهرمانی در 14سالگی
دوسال از ورود حرفه‌ای زینب به عرصه والیبال گذشت که او برای شرکت در مسابقات بین‌قاره‌ای در مصر انتخاب شد؛ انتخابی که برای زینب 14ساله شیرین بود و انگیزه‌اش را دوچندان کرد: «آن موقع شاید مثل الان جزء شش‌تا فیکس یا بهترین‌های والیبال نشسته ایران نبودم؛ ولی چون ازنظر سنی از همه کوچک‌تر بودم، مربی برای مسابقات بین‌قاره‌ای مرا انتخاب کرد.» 
زینب می‌گوید شرکت در اردوها مانند یک کلاس درس به من درس‌های زیادی آموخت: «سعی می‌کردم از مربی‌ها چیزهای جدید یاد بگیریم. انگیزه‌ام بالا بود و پیشرفت‌های خوبی هم داشتم و برای همین هم مربی‌ها تصمیم گرفتند که ماندگار شوم و ادامه دهم.»
زندگی در شهری بدون هیچ امکاناتی و همچنین داشتن محدودیت جسمی و زن‌بودن و انتخاب رشته والیبال نشسته که تقریبا نقطه شروع آن در اصفهان با شما گره‌خورده است، به معنای راه رفتن خلاف جهت آب است. فکر می‌کنید اگر خانواده‌تان اهل ورزش نبودند و پابه‌پای شما قدم برنمی‌داشتند، هم شما و هم برادرتان که او هم ازنظر جسمی دارای محدودیت است و اکنون هم راه شما را انتخاب کرده، موقعیت کنونی‌تان را داشتید؟
خواهر و برادر نگاهی آمیخته‌به‌مهر به هم می‌کنند و هم‌زمان می‌گویند: «نه.» زینب بزرگ‌ترین شانسش را داشتن پدر و مادری همراه می‌داند: «خیلی‌ها به پدر و مادر می‌گفتند برای چه می‌خواهی زینب را عمل کنی؟ ته ماجرا قرار است چه بشود؟ آیا پول‌هایتان زیاد آمده که می‌خواهید بریزید در جوی آب! من از سال 71 تا 78 شاید حدود هشت بار پایم را جراحی کردم. پدرم پول‌های زیادی خرج ما کرد؛ اما هیچ‌وقت نگفت چون بچه‌هایم معلول هستند باید از جامعه دور بمانند. ما زندگی عادی‌مان را داشتیم.»
برایشان سخت نبود؟ چطور با این حرف‌ها و نیش‌وکنایه‌ها کنار می‌آمدند؟
«در آن ســـال‌ها ازنظـــر روحـــی خیــلی به‌هم‌ریخته بودند. دکتری که عمل جراحی من را انجام داده بود، به آن‌ها گفته بود ممکن است پایش را قطع کنیم و به نتیجه‌ای نرسیم. مادر هفت‌سال طول کشید تا با معلولیت من کنار آمد. یک روز یکی از پزشکان معالجم به او گفته بود تو اول باید روح و روان خودت را مداوا کنی و بعد به فکر درمان پای دخترت باشی! همین حرف هم تلنگری بود تا مادرم کم‌کم شرایط من را بپذیرد و با آن کنار بیاید.» 
زینــب می‌گــویــد شــرایــطی که طی‌کرده بــاعث شــده تـــا دلــش بخـواهـــد بــرای آدم‌هایی که مثل او هستند کاری انجام دهد تا آن‌ها را از خانه‌نشینی نجات دهد؛ اما «باوجود اینکه در 15سالگی توانستم به تیم ملی راه پیدا کنم و اولین زن پاراالمپیکی استان هستم که در پاراالمپیک ریو شرکت کردم و جزو 10بازیکن زن برتر شناخته شدم؛ ولی اگر همین حالا هم به بهزیستی مراجعه کنم و از آن‌ها بخواهم که اسامی افراد دارای معلولیت را برای جذب نیرو به من بدهند، این کار را نمی‌کنند و می‌گویند نمی‌توانیم اطلاعات شخصی افراد را به تو بدهیم. این مسئله اصلا خوب نیست؛ آن‌هم برای کسی مثل من که توانسته به تیم ملی راه یابد و هم‌جنس خودش را به‌خوبی می‌شناسد. اگر این افراد با من یا امثال من همکاری کنند، شاهد ظهور استعدادهای بسیار خوبی در عرصه‌های مختلف خواهیم بود.»
اگـــــرچـــــــه زینــــب چشــــم بـــــر روی محدودیت‌هایش بسته و تا توانسته تلاش کرده تا به خواسته‌اش برسد؛ اما لابــه‌لای حــرف‌هــایش گلایه‌هایی دارد از جنس گله و شکایت‌های باقی معلولان؛ مثلا اینکه بعدازاین همه‌سال افتخارآفرینی هنوز نتوانسته شغلی برای خودش دست‌وپا کند: «بیمه ندارم. تخصـص دیگـــری غیــر از ورزش هــم ندارم. درواقع همه تخصص و رزومه من در ورزش خلاصه می‌شود.»
 در گرماگرم برگزاری اردوهای تیم ملی تصور می‌کردید بازی‌های آسیایی هانگژو به تأخیر بیفتد؟
زینب: این تغییر برای ورزشکاران بسیار سخت بود؛ چون یک سال عمر آن‌ها نابود می‌شود. یک سال کار بدن‌سازی جدید داشته باشیم؛ به‌هرحال انگیزه ورزشکـــاران پــاییـــن مـــی‌آیـــد و تمـــام برنامه‌ریزی آن‌ها به هم می‌ریزد.
 ممکن است کلا برگزار نشود؟
زینب: در اردوی تیم ملی که بحثش بود و برخی می‌گفتند ممکن است اصلا برگزار نشود؛ اما من سعی می‌کنم مثبت نگاه کنم و به امید اینکه این رقابت‌ها به انجام می‌رسد، تمریناتم را به‌خوبی دنبال کنم. بعید است برگزار نشود؛ همچنان که برای المپیک توکیو بحث برگزارنشدن خیلی جدی شده بود.در اظهاراتی که مسئولان کمیته پاراآسیایی داشته‌اند، موضوع به تأخیرافتادن مطرح است درباره و صحبتی لغو نشده است.
 بعد از پاراالمپیک تصمیم گرفتید از تیم ملی والیبال نشسته خداحافظی کنید. به نظر می‌رسید زینب ملکی به همه آن چیزهایی که در والیبال نشسته می‌خواسته، رسیده و اشباع شده است؟
زینب: نه؛ اشباع که نشده‌ام و دوست دارم روزی یکی از بهترین‌های والیبال نشسته دنیا شوم و با تیم ملی ایران در پاراالمپیک مدال بگیرم. این موضوع دور از دسترس نیست؛ اما برنامه‌ریزی صحیح و اراده مسئولان را می‌خواهد؛ همانند تیم آقایان که همیشه می‌دانند مدال‌آور هستند و برنامه‌ریزی‌ها برای یک تیم مدال‌آور است. متأسفانه چون می‌دانند دختران با این برنامه‌ریزی‌های کوتاه‌مدت نمی‌توانند مدال‌آور باشند، مقداری انگیزه‌های ما را پایین می‌آورد و کار را برای ما ورزشکاران سخت می‌کند. امیدوار بودم بعد از بازی‌های آسیایی و بعد از پاراالمپیک، دیدگاه فدراسیون نسبت به والیبال نشسته بانوان عوض شود و برای ارتقای این تیم هم برنامه داشته باشند که البته این اتفاق رخ نداد. اگر برنامه درست و منسجمی وجود داشته باشد،  بانوان هم می‌توانند هم‌سطح والیبال نشسته آقایان حرکت کنند.
 ولی به‌هرحال اعلام خداحافظی کرده بودید.
زینب: مقداری مشکلات جسمی بود و ازلحاظ روحــی هــم خستــه شده بــودم. وقتــی می‌بینید برنامه‌ای نیست، بالاخره جایی می‌بُرید و نمی‌توانید ادامه بدهید.اینکه برگشتم چون من نمی‌توانم از والیبال نشسته و کلا ورزش دور شوم؛ البته مشکل جسمی هست و هنوز موفق نشده‌ام جراحی پایم را انجام بدهم؛ اما با مشاور که صحبت کردم، به من انگیزه داد و به نکات جدیدی رسیده‌ام که برایم انگیزه‌های تازه‌ای را ایجاد کرده است. می‌خواهم اول روی نقاط ضعف خودم کار کنم و تا جایی که در توانم هست، به پیشرفت تیم کمک کنم.
 در مقطعی در رشته تیراندازی با کمان فعالیت داشتید و حتی به تیم ملی هم دعوت شدید؛ اما دیگر خبری نشد. از ادامه این رشته انفرادی منصرف شدید؟
زینب: تیراندازی با کمان رشته موردعلاقه من بوده و هست. متأسفانه من در زمان بدی به فدراسیون تیراندازی باکمان و فدراسیون ورزش‌های جانبازان و معلولان خوردم؛ زیرا در همان زمان بحــث جــداســازی ایــن رشتــه از یـــک فدراسیون به فدراسیون دیگر مطرح بود و آنجا کسی از حق زینب دفاع نکرد.معلــولیــت مــن بــه‌گــونـــه‌ای اســت که می‌توانستم کلاس بیاورم؛ اما پزشک معتمد فدراسیون که برای کلاس‌بندی اقدام کرد، کاری که باید می‌کرد را انجام نداد. ازنظر جسمی طوری نیستم که بتوانم ایستاده تیر بزنم و حق من خیلی خورده شد. تیراندازی یک‌رشته پرهزینه است وسخت است که بخواهم خودم در آن هــزینه کنـــم. مـــن در یـــک خــانـــواده دومعلولیتی زندگی می‌کنم و برادرم به دوپروتز نیاز دارد که سال قبل 500میلیون هزینه‌اش بوده و امسال معلوم است هزینه‌اش چند برابر شده است. نمی‌توانستم به خانواده‌ام برای تأمین هزینه‌های ورزش حرفه‌ای در رشته تیراندازی با کمان فشار بیاورم.به‌عنوان تنها بانوی پاراالمپیکی اصفهان شغلی ندارم و بیمه هم نیستم. فعلا تصــمیــــم گــرفتـــم در والیــبـــال نـشسـتــه فعالیت کنم. رشته تیراندازی باکمان را دوست دارم؛ اما مجبور شدم موقتــا کنــار بگذارم و ادامه دادن آن در اختیار من نبود.
 به لژیونرشدن هم‌فکر می‌کنید؟
زینب: در کشــورهای پیشــرفتــه معلــول کمتــر است؛ اما در کشورهایی که سطح خوبی در والیبال نشسته دارند، احتمال دارد طی سال‌های آینده لیگ‌های حرفه‌ای این رشته را راه‌اندازی کنند و من هم جزو اهدافم است که روزی لژیونر شوم.
 در مراسم بدرقه ورزشکاران پاراالمپیکی ریو 2016، مسئولان حاضر در مراسم می‌گفتند محمدصادق هم با تلاش و پشتکار می‌تواند به آنچه زینب رسید، دست پیدا کند. نظرتان درباره دعوت برادرتان به اردوی تیم ملی چیست؟
زینــب: خیــلی خــوشحـــالــم بـــرادرم به اردوهــای تیــم ملـــی دعـــوت‌شـــده وامیدوارم با تلاشو پشتکاری که دارد، در تیم ملی ماندگار شود؛ زیرا ماندگاری مهم‌تر از دعوت اســت؛ البتــه کــار محمــدصــادق از مــن سخت‌تر است؛ چون والیبال نشسته مردان ایــران تیم اول دنیاست؛ اما او هم استعداد خوبی دارد و می‌تواند در این رشته یک نام مطرح شود و روزی در جهان و پاراالمپیک به مدال برسد. محمـدصــادق از شش‌هفت‌سالگی در کنار من و در سالن‌های والیبال نشسته بوده و روحیه او آمیخته با این رشته است. دلیل دعوت دیرهنگام او به تیم ملی هم به این خاطر است که تیم ملی جوانان و امید دیر تشکیل‌شده است.  من انگیزه‌ای شدم برای اینکه محمد به سمت والیبال نشسته بیاید؛ البته خیــلی اصرار کــردم به سمــت این رشتــه نیاید؛ اما نتــوانستــم او را راضی کنــم (با خنــده). او خیـلی به والیبــال نشستــه علاقـه دارد و مـی‌خواهـد یکـی از ملی‌پوشان ایران باشد.
 خواهر و برادربودن شما ازلحاظ فنی چقدر به شما کمک کرده است؟
زینب: خیلی زیاد. ما باهم تمرین می‌کنیم و صادقانه می‌گویم محمد باعث پیشرفتمن شــده اســت؛ زیــرا قــدرت بــدنی و حــــرکـــت‌هـــای ســـریعی کــــه دارد، باعث پیشرفت خواهرش شده و از او تشکر می‌کنم. در این‌زمانی که تمرین می‌کنیــم، تــلاش می‌کنم نکتــه‌هــای فنــی موردنظر را به او متــذکر شــوم.خوشبختانه از اردوی اول تیم ملی تا اردوی دوم تغییر محسوسی داشته و امیدوارم این پیشرفتش ادامه داشته باشد.
 نتوانسته‌اید از سهمیه قهرمانی برای اشتغال استفاده کنید؟
زینب: مسئولان وقتی من مدال می‌گیرم در مراسم استقبال و جلو دوربین‌ها حاضر می‌شوند و می‌گویند کار خانم ملکی حل ‌شده و از فردا باید سرکار برود؛ البته راست می‌گویند؛ من هرروز سرکار هستم!
 به دنبال چه‌کاری هستید؟
زینب: چون به‌طور مداوم تمرین ورزشی دارم، بهتــرین کار بـرای مــن فعـالیــت در اداره ورزش یا نهاد ورزشی مثل باشگاه سپاهان است؛ اما متأسفانه بند پ را ندارم. خیلی صریح می‌گویم؛ چون واقعا خسته شده‌ام. بخشنامه استخدام مدال‌آوران را در وزارت ورزش روی میز گذاشته‌ام. می‌گــویند خــانــم در بخشنــامه نــوشتـــــــه مـــدال‌آوران بازی‌های آسیایی و ننوشته پاراآسیایی؛ این دیگر واقعا ناحقی است! مگر مدال این دو رویداد باهم تفاوت دارد؟! حتی مدال بازی‌های آسیایی حقوق دارد؛ اما صندوق حمایت از قهرمانان و پیش‌کسوتان به ما حقوق نمی‌دهد.بعد از پانزده، شانزده سال که به‌طور مداوم در رشته والیبال نشسته بازی کرده‌ام، تخصص دیگری ندارم و اگر همین امروز ورزش را کنار بگذارم و بخواهم شغل دیگری انتخاب کنم، به من می‌گویند چه رزومه‌ای داری!در آزمون کارشناسی ارشد شرکت کرده‌ام و می‌خواهم ازلحاظ تحصیلی ارتقا پیدا کنم؛ اما اینکه برنامه دیگری کنار ورزش حرفه‌ای جا بدهم، سخت است. ورزشکاری که بخواهد در بازی‌های آسیایی و پاراالمپیک و لیگ شرکت کند، اینکه به کار دیگری غیر از ورزش مشغول باشد، سخت است. صبح‌ها تمــرین تــوپــی دارم و عصــرهـا تمــریــن بــدن‌ســازی و عمـلا کار خــاص دیگــری نمی‌توانم انجام بدهم. از مجموعه بزرگ باشگاه سپاهان تشکر می‌کنم که در ایــن مسیــــر خیلــــی بــه مــــن کمــک کرده‌اند و برای در اختیارگذاشتن این سالن به ما یاری دادند و امیدوارم برای ششمین سال هم قهرمان شویم و کاپ دیگری برای باشگاه سپاهان بیاوریم؛ همچنیــن آقــای فــروغــی که مــربی من و محمدصادق بوده و زحمات زیادی برای ما کشیده است.
 به مربیگری علاقه‌ای دارید؟
زینب: بله حتما؛ به مربیگری بعد از پایان دوره ورزش حــرفه‌ای فکر می‌کنم و مدرک درجه‌دو را اخذ کرده‌ام و دوسال دیگر هم می‌تــوانــم بــرای دریــافــت مــدرک درجه‌یک اقدام کنم. 
 علاقه‌مندی شما به والیبال نشسته از  کجا  آغاز  شد؟
محمدصادق: تقریبا شروع ورزش من هم با خواهرم بوده است و از زمانی که او والیبال نشسته را شروع کرد، من هم در کنار تیم‌ها و در سالن بودم و از همان‌جا علاقه‌مند شدم؛ البته از کودکی به فــوتبال عــلاقه زیــادی داشتــم و با دست فوتبال بازی می‌کردم؛ اما از سنی دیگر متوجه شدم امکان فوتبال بازی کردن من با افراد سالم نیست و روی رشته والیبال نشسته متمرکز شدم.
 یک‌رشته انفرادی را انتخاب می‌کردید، احتمال موفقیتتان بیشتر نبود؟
محمدصادق: اینکه یک موضوع اثبات شده است. چند سال قبل یکی از قهرمانان دنیا به من گفت اگر وارد رشته انفرادی شوی و همین اندازه که برای والیبال نشسته تلاش می‌کنی برای آن رشته وقت بگذاری، من به تو نوشته می‌دهم که چهــــارســــال دیگــر قهـــرمـــان دنیـــا می‌شوی.باید افراد توجه کنند که برای چه‌کاری ساخته‌شده‌اند. من آدمی که روی یک صندلی بسته بنشینم و مثلا پرتاب نیزه و دیسک انجام بدهم نیستم و یک قهرمانی در لیگ والیبال نشسته دنیا برایم با قهرمانی جهان رشته‌های انفرادی یکسان است؛ البته می‌دانم در رشتــه‌های انفــرادی هم احتـمـــال موفقیتم بیشتــر بــوده و هم پــاداش بیشتری هم می‌گرفتم. والیبال نشسته برای من تا امروزی که اینجا هستم، به‌جز ضرر چیزی نداشته است. من باشگاه ذوب‌آهن و سپاهان بازی کرده‌ام؛ اما قرارداد مالی نداشته‌ام. از جیب در این رشته مایه می‌گذاریم که از این رشته به ما چیزی نمی‌رسد.
 از اولین فصل حضور سپاهان در لیگ بگویید؟
محمدصادق: در اولین سال تیمداری سپاهان در لیگ دسته‌یک موفق شدیم رتبه سومی را کسب کنیم و به لیگ برتر راه پیدا کنیم. تیم ذوب‌آهن که پرافتخارترین تیم والیبال باشگاهی دنیاست، پس از چند فصل حضور در لیگ دسته یک، به لیگ برتر راه پیدا کرد؛ اما تیم ما خوشبختانه با زحمت کادر فنی و بازیکنان در اولین سال حضور در لیگ دسته یک توانست به این موفقیت برسد؛ البته نمی‌دانم باشگاه برای تیم چه تصمیمی خواهد گرفت.
 می‌توانیم امیدوار باشیم با ادامه این روند محمدصادق ملکی را در پاراالمپیک پاریس به همراه تیم ملی ببینیم؟
محمدصادق: پــاراالمپیــک پــاریــس؟!(نفـــــس بلنــــدی می‌کشـــد.)بــرای هـــر ورزشکاری اوج و نهایت فعالیت ورزشی، حضور در المپیک و پــاراالمپیــک اســت و اگـــر مــن بـــه پــاراالمپیک بــرسم، به قلــه ورزشــی‌ام رسیده‌ام. امر دور از دسترسی نیست؛ اما نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و تلاش بسیار زیاد و لطف خداست. 
 ازنظر فنی درباره زینب ملکی چه نظری دارید؟
محمدصادق: به جـــرئــت می‌گویــم، خواهرم اگر بهترین بازیکن آسیا نباشد، جزو سه‌بازیکن برتر است و شاید در بین پنج بازیکن برتر دنیا باشد. این موفقیت برای هر ورزشکاری به دست نمی‌آید. سال 2016 با یکی از مربیان پیش‌کسوت و بهترین‌های دنیا صحبت کوتاهی داشتم و از او پرسیدم، ازنظر شما بهترین بازیکن تیم چه کسی است که او جواب داد زینب ملکی که به خواهرم بالیدم. بحث تعریف‌کردن نیست؛ یک واقعیت است. همان‌طوری که من پا ندارم، او هم بهترین بازیکن آسیاست.
 به نظر می‌رسد تیم ملی والیبال نشسته ایران نیاز به پوست‌اندازی دارد و باید نسل جدید جایگزین بازیکنان باسابقه قبلی شوند. فکر می‌کنید نسل جدید هم بتوانند راه قبلی‌ها را طی کند؟
محمدصادق: من نمی‌توانم در این‌ خصوص نظر بدهم و باید پیش‌کسوتان و بزرگان والیبال نشسته در این خصوص صحبت کنند. جابر خلف‌زاده، علی گلکار، محسن براتی و پرویز فیروزی، کادر فنی تیم ملی جوانان، جزو قوی‌ترین کادرهای فنی دنیا هستند و پشتوانه‌سازی خوبی برای تیم ملی بزرگ‌سالان انجام‌شده است. والیبال نشسته آقایان ما چهل سال است رنکینگ اول دنیا را در اختیار دارد و می توانیم چهل سال دیگر هم تیــم اول دنیــــا بـــاشیـــم. وقتــی چنـیــن گنجینــه‌هــای فنـــی در اختیـــار داریــم، چرا نشود؟
 در این مسیر پرافتخار  محمدصادق کجاست؟
محمدصادق: بستگی به خودم دارد. حجت بهروان یکی از بهترین‌های والیبال نشسته دنیاست و با توجه به نوع معلولیت یکسانی که داریم، برخی او را با من مقایسه می‌کنند. من با تمرین و ممارست بیشتر می‌توانم حتی بهتر از حجت بهروان بشوم که این کار شدنی است؛ چرا نشود؟
به‌عنوان یک بازیکن که در ابتدای مسیر پیشرفت قرار گرفته‌اید، چه دغدغه‌هایی دارید؟
محمدصادق: والیبال نشسته پوشش رسانه‌ای خوبی ندارد و این گلایه را از رسانه‌ها دارم. بسیاری از رشته‌ها در حد قهرمانی آسیا هستند و به آن‌ها توجه زیادی می‌شود؛ اما والیبال نشسته ما چهل‌سال است در دنیا رشته اول است که کم اتفاقی نیست؛ ولی نسبت به رشته ما کم‌لطفی می‌شود و امیدوارم همان توجهی که به والیبال می‌شود، به رشته ما هم شود. بازیکن والیبال، دغدغه‌های کمتری نسبت به ما دارد؛ اما برای من بازیکن والیبال‌نشسته، استقرار تور دشوار است و هر بار که به توپ اسپک می‌زنم، باید یا خودم بروم و توپ را بیاورم یا کسی برایم این کار را انجام بدهد. پروتز من را سال گذشته 500 میلیون گفتند و در کنار آن، امور دیگر زندگی را هم دارم. من درحال‌حاضر دانشجو هستم و تلاش می‌کنم ازلحاظ تحصیلی هم پیشرفت کنم. جــا دارد از دکتر پیام نجفی، رئیس دانشگـــاه آزاد اســــلامی اصفهــــان که باتوجه به شــرایط خــاص مــن دستــور داده‌اند همه گونه همکاری با من شود، تشکر کنم.
 قضیه شماره 4 پیراهن سپاهانی که پوشیده‌اید،  چیست؟
محمدصادق: خواهرم شماره 2 می‌پوشد و من هــم خــواهــرم را خیلــی دوســـت دارم… زینب: اما محرم را بیشتر از خواهرش!محمــدصــادق: عــدد 4 در سپــاهـــان معنی‌های زیادی دارد. چهارتایی که به پرسپولیس زدیم و شماره پیراهن محرم نویدکیا، اسطوره باشگاه سپاهان. تا زمانی هم که در تیم سپاهان عضویت دارم، شماره4 را می‌پوشم.