بر دیوار خانهاش عکسهایی از ابومهدی المهندس، سردار سلیمانی، آیتالله سیستانی و آیتالله خامنهای دیده میشد.نگاههای متعجبمان را که دید اشارهای به عکسها کرد و گفت:« ما با ولایت زندهایم.» از رزمندههای حشد الشعبی بود. برایمان از آزادسازی منطقه یوسفیه میگفت؛ منطقهای استراتژیک که بین بغداد و کربلا قرار داشت و در حصر داعش بود و برای آزادسازیاش ششماه جنگیده و شهدای زیادی را داده بودند.درحالیکه اشک بر گونههایش سرازیر شد ادامه داد:«منطقه خطرناکی بود. داعش تمام منطقه را بمب و مین کار گذاشته بود. حتی در رودخانهها هم مین گذاشته بود. در یکی از عملیاتها خیلی خسته بودیم. برای استراحت به خانهای رفتیم که متوجه شدیم هفت تا ده مین در آن وجود دارد. یکی از همرزمان راه را برای ما باز کرد و خودش به شهادت رسید. در این مسیر هشت نفر را از دست دادیم و خودم هم مجروح شدم؛ اما بحمدلله توانستیم منطقه را آزاد کنیم و این درحالیکه بود که یکی از فرماندهان داعش گفته بود که انشاءالله تا یکیدو روز دیگر بغداد و کربلا به دست نیروهای داعش فتح میشود. همینقدر پیشآمده بودند و به تصرف عراق امید داشتند. ما تمام مدت به وعده حق خداوند که در قرآن فرموده: و مکروا و مکراللّه و اللّه خیر الماکرین ایمان داشتیم. الان هرلحظه که زائران را میبینیم خداوند را شکر میکنیم که توانستیم کشورمان را از دست داعش آزاد کنیم و مسیر زیارت حرم اهلبیت را باز نگه داریم. ما به شکرانه این نعمت روز و شب با تمام مال و جانمان از زائر اباعبدالله پذیرایی میکنیم.»
عمود 547، ما با ولایت زندهایم
امشب مهمان منزل جوانی بودیم.
-

لیلا کرامتی نیا
روایتنویس














