کنترل خشم در نوجوانی

صبوری، غصه‌خوردن، اخم‌کردن، دادزدن، ترک‌کردن محیط، برگرداندن صورت، بی‌محلی، صحبت‌کردن، برافروخته ‌شدن صورت، قهر کردن یا حتی آسیب‌زدن به خود و دیگران. این واکنش‌ها شما را یاد چه چیزی می‌اندازد؟ مطمئنا ذهن همه شما به سمت عصبانیت رفت. درست است! به‌خاطر اینکه تمام این حالات را همه‌مان تجربه کرده‌ایم و می‌کنیم، خیلی خوب با آن آشنایی داریم؛ اما تابه‌حال شده است که گوشه‌ای بنشینید و درباره واکنش‌های هیجانی که از خود بروز می‌دهید، فکر کنید؟ 

تاریخ انتشار: 14:04 - چهارشنبه 1399/04/11
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه

صبوری، غصه‌خوردن، اخم‌کردن، دادزدن، ترک‌کردن محیط، برگرداندن صورت، بی‌محلی، صحبت‌کردن، برافروخته ‌شدن صورت، قهر کردن یا حتی آسیب‌زدن به خود و دیگران. این واکنش‌ها شما را یاد چه چیزی می‌اندازد؟ مطمئنا ذهن همه شما به سمت عصبانیت رفت. درست است! به‌خاطر اینکه تمام این حالات را همه‌مان تجربه کرده‌ایم و می‌کنیم، خیلی خوب با آن آشنایی داریم؛ اما تابه‌حال شده است که گوشه‌ای بنشینید و درباره واکنش‌های هیجانی که از خود بروز می‌دهید، فکر کنید؟ آیا تابه‌حال شده است که یک خنده بیجا، عصبانیت اشتباه یا واکنش نادرست، شما را پشیمان کند؟ گمان کنید که کسی یواشکی 24 ساعت از زندگی شما فیلم می‌گیرد و تمام حالات و رفتارهایتان را ضبط می‌کند. وقتی فیلم خودتان را می‌بینید، احساس پشیمانی و ناراحتی می‌کنید؟ یا با دیدن تمام واکنش‌هایی که داشته‌اید حس رضایت به سراغتان می‌آید؟ ما در این گزارش درباره واکنش‌هایمان نسبت به حس عصبانیت حرف زدیم. شاید این گزارش بهانه خوبی باشد برای اینکه بعد از خواندنش، بیشتر از قبل به خود خودمان، به هیجانات و احساساتمان و نحوه بروز ما در برابر آن‌ها، فکر کنیم.

جنگ نابرابر قضاوت

«تابه‌حال شده توی عصبانیت کارهای اشتباهی ازتون سر بزنه که فکر کنید درسته؟ یا اینکه عصبانیتتون رو چه‌جوری کنترل می‌کنید؟» این بار جای من و بچه‌ها عوض‌شده. به‌جای اینکه من از آن‌ها سؤال بپرسم، آن‌ها از من می‌پرسند. این سؤال را سارا از من پرسید. همین بهانه‌ای شد تا کمی فکر کنم. از او فرصت خواستم که روی رفتارهایمان فکر کنم و آخرین باری را که عصبانی شدم به یاد بیاورم. همین سؤال فرصت خوبی شد تا وقتی برای خودم بگذارم. دوربینی خیالی روبه‌رویم بگذارم و ببینم که من در تمام طول روز، در مواجهه با هجوم احساسات گوناگون چه کارهایی انجام می‌دهم. یادم افتاد که چند شب قبلش با پدرم سر چیزی دعوا کردم. فکر کنم سر قطع شدن اینترنت بود. به پدرم گفته بودم تقصیر اوست که دائم اینترنت تمام می‌شود، چون اوست که همیشه اخبار را دنبال می‌کند و فیلم سخنرانی‌های سیاسی را گوش می‌دهد. پدرم اول در مواجهه با برخورد خشن من، سکوت کرده بود؛ اما وقتی من سکوت او را دیدم، گمان کردم سکوتش به معنای این است که حق با من است. برای همین صدایم را بیشتر از قبل بالا بردم؛ اما در اینجا پدرم دیگر سکوت کردن را جایز ندید. به او بی‌احترامی شده بود. برای همین صدایش را بالا برد. یک جنگ لفظی بین ما درگرفت. بعد از مدتی که سکوت کردیم، دیدیم چراغ اینترنت روشن شد و من فهمیدم قطعی اینترنت به‌خاطر تمام‌شدنش نبوده. بابت یک نقص فنی، برای چند دقیقه اینترنت خانه‌مان قطع شده بود. من اینجا قضاوت کرده بودم. غم‌زده و ساکت به اتاقم پناه بردم و اصلا روی آن را نداشتم که حتی از پدرم معذرت‌خواهی کنم. قطعی اینترنت من را عصبانی کرده بود و من برای خشمم یک دلیل دم‌دستی پیدا کرده بودم تا به‌جای صبوری، آن‌طور بی‌ملاحظه و بی‌منطق آن خشم را تخلیه کنم. نتیجه چه شد؟ پشیمانی. پشیمانی‌ای که کمترین خسارتش بی‌خوابی ناشی از عذاب وجدانم بود.

فوق تخصص مدیریت گرایش خشم

بعد از اتفاق اخیری که در ذهنم تداعی شد، به این فکر فرو رفتم که من اکثر مواقع واکنش‌های شدیدی نشان می‌دهم که بعدتر از به یادآوری آن‌ها، احساس شرم می‌کنم. خب پس کار درست چیست؟ باید چه‌کار انجام دهم که نه خشمم را در خودم دفن کنم و نه با کاری ناشایست، امکان جبران نداشته باشم؟ نتیجه فکرهایم شد این جوابی که به سارا دادم: «وقتی حالم خوب است و حال و حوصله دارم، به این فکر می‌کنم که ممکن است در چه موقعیت‌هایی عصبانی شوم؛ یعنی یک جورایی قبل از واقعه بینش پیدا می‌کنم تا موقع رخ‌دادن خود واقعه، روی آن کنترل داشته باشم؛ مثلا من وقتی با فلان دوستم بحث می‌کنم، پر از خشم می‌شوم و ممکن است حرف‌هایی بزنم که بعدازآن پشیمان شوم. بعد وقتی دقیقا موقعیت بحث با آن دوستم پیش می‌آید، سعی می‌کنم زیاد ادامه ندهم؛ یعنی وقتی بدانم چه جاهایی عصبانی می‌شوم، راحت می‌توانم موقع عصبانیت در آن موقعیت، خشمم را مدیریت کنم. یک‌جورهایی این کارم “پیشگیری بهتر از درمان است” می‌شود!»

نسخه‌پیچی متفاوت

«من هم خیلی سعی کردم عصبانیتم را کنترل کنم و کسانی را که با خشم باهام حرف می‌زنند، درک کنم و چیزی نگویم؛ اما بعد از یک مدت از دست خودم عصبانی شدم که چرا فقط من باید بقیه را درک کنم؟ چرا فقط آن‌ها حق عصبانی شدن دارند؟ حس کردم از اینکه گاهی می‌گذارم بقیه هر چه می‌خواهند به من بگویند، دارم به خودم بی‌احترامی می‌کنم.» این‌ها حرف‌های سارا در جوابی است که من به او داده‌ام. راستش من هم به این قضیه زیاد فکر کردم. گاهی فکر کردم که چرا در جواب ناحقی استادم سکوت کردم؟ چرا وقتی همکلاسی‌ام به من متلک انداخت، تنها سلاحم در مقابلش سکوت بوده؟ خب من هم اشتباه می‌کردم. سکوت همیشه جواب دندان‌شکنی نیست. همان‌طور که داد زدن همیشه کارساز نیست. در هر موقعیتی و در هر اتفاق متفاوتی، بسته به میزان ارتباط ما با شخص مدنظرمان و بسته به شخصیت او، باید از واکنش‌های متفاوتی استفاده کنیم. گاهی وقتی سکوت کنیم، حقمان ضایع می‌شود. مدیریت خشم و ناراحتی ما به معنای این نیست که فقط سکوت کنیم. مدیریت خشم یعنی اینکه یاد بگیریم در هر زمان، با هر شخص چه رفتاری نشان دهیم. گاهی سکوت، گاهی اعتراض، گاهی صحبت‌کردن، گاهی صبوری‌کردن و گاهی هم قطع رابطه. مهم این است که در رویارویی با عصبانیت بفهمیم که چه واکنشی کارسازتر است. سخت است؟ خیلی زیاد؛ اما همیشه با تمرین، سختی‌ها، آسان و تبدیل به یکی از عادات اخلاقی‌مان می‌شوند. ما باید کوهنوردان خوبی در راه کوه آتش‌فشانی درونمان باشیم.

برچسب‌های خبر