راستش منار فقط یک میل بزرگ است که هر چه به سمت آسمان رفته، نازکتر میشود. اما باید بدانیم که همین منار 48 متری، قاعدهای به محیط 14 متر دارد. منار از دوران سلجوقیان به یادگار مانده و از خوشبختی اصفهان است که با وجود نهصدسال سن، هنوز تقریبا سالم مانده است. اینکه منارهایی اینچنینی چه کاربری داشتهاند، در بین محققان اختلاف وجود دارد؛ اما اغلب بر این اعتقاد هستند که منارهای مذکور که در حاشیه شهر ساخته میشد، کار «فانوس دریایی» را انجام میداد که به ناخدایان کاروانهایی که از دور به سمت شهر میآمدند جهت درست را نشان میداده است. کمی که از مناره فاصله بگیرید، سه کتیبه فیروزهای رنگ بسیار زیبا در گردن مناره به چشم میخورد که بر زیبایی منار افزوده است. باید اضافه کنم منار ساربان هم زیر زمینی داشته که در سال 1324ش این زیرزمین پر شده است؛ زیرا خطر آن میرفت که زیر پای مناره خالی شده و ناگهان مناره بر زمین بیفتد. اهالی اصفهان تجربه افتادن منار «بابا علم» در اطراف خیابان هاتف را در دوران رضاشاه فراموش نکرده بودند. این حادثه در سال 1313 اتفاق افتاد و متن خبر این بود «منار باباعلم، كه در خيابان هاتف واقع شده و از ابنيه قديمی اصفهان بود، به واسطه آن كه از چندی قبل اطراف آن را برای تعمير خالی كرده بودند، در اثر بارندگی اين دو روزه، روز گذشته خراب شده و مختصر خرابی هم به خانههای اطراف خود رساند» (اخگر، سال هفتم، ش 997، 19 آذر 1313).
منار ساربان هم کمی به سمت غرب متمایل شده بود. مثل برج پیزا در ایتالیا. مردم محل و مسئولان شهری نمیدانستند با این مناره کج چه کنند. حتی تا دهه پنجاه هم این نگرانی وجود داشت که روزی یا شبی مناره ساربان بر زمین بیفتد و با آن قد بلندش خانههای زیادی را میتوانست خراب کند. روزنامه اصفهان در سال 1354 یک مطلب طنز در همین رابطه منتشر کرد. نویسنده مطلب شخصی به نام «حسین محمدعلی پور» بود. مطلب مذکور با زبان طنز، هم موضوع کجشدن منار را عنوان کرده و نگرانی مردمی را که در پای این منار زندگی میکردند بیان میکند. در عین حال هم، چنان که شیوه روزنامهنگاران است، گوشه کنایهای هم به اداره فرهنگ و هنر و نیز شهرداری اصفهان زده است.
تیتر مطلب این است « منار محله ما را دریابید » و مطلب بدین قرار است: « فرهنگ و هنر که سهل است، حتی حضرت فیل هم نمیتواند مناری را که کج شد، دوباره راست کند. یکی از رفقای حقیر که یکی دو سال است در همسایگی منار معروف ساربان سکنی گزیده، پریروز به دولت سرایم آمد و پریشان از اینکه مبادا شبی نصف شبی، منار مورد نظر در اثر زمین لرزه یا نیروی جاذبه زمین سقوط کند و جماعتی از بندگان خدا را لت و پار سازد، میگفت «معلوم نیست چه چیزِ منار ساربان از منارههای جنبان کمتر است که « [اداره] فرهنگ و هنر» دستی به سر و گوش آن نمیکشد و همجواران منار را که هفته ای یکبار برای جلوگیری از سقوط آن شمع روشن میکنند، از اضطراب و ناراحتی بیرون نمیآورد. جای تعجب است اگر منارههای جنبان کوچکترین عیبی پیدا کنند جَلدی مهندس و معمار و مصالح برای تعمیر آنها میفرستند؛ ولی این منار لعنتی را که بدجوری کج شده، با آن همه هیبت و هیکل داخل آدم به حساب نمیآورند. اگر بهانه «فرهنگ و هنر» این است که منار ساربان تاریخی نیست، که به شهادت تذکرهها و کتابهای تاریخ، بیش از یک هزار سال از عمرش میگذرد. اگر تزئینات کاشی کاری ندارد که دارد. »
پرسیدم : درآمد هم دارد؟ گفت: نه جانم. چون نمیجنبد.
گفتم: «خوب وقتی که مناری نجنبد و خاصیتی نداشته باشد، هیچ وقت نمیتواند توجه توریستها را، که از ممرهای درآمد «فرهنگ و هنر» هستند، جلب کند و انتظار هم نباید داشت که پولی بابت حفظ و حراست و تعمیر یا مهار کردن چنین مناری خرج شود. از همه اینها گذشته مگر مردم محله شما هیچ مشکلی در زندگی ندارند که به فکر منار افتادهاند؟» گفت: «مشکل که داریم، ولی چه کنیم که مشکل منار هم برای ما به صورت قوز بالا قوز در آمده، چون از پارسال که یکی از روزنامهها عکاس و خبرنگار به پای منار فرستاد و عکس و تفصیلات آن را در صفحه اول روزنامه چاپ کردند، و از قول یکی از اعضای انجمن آثار ملی نوشتند که وجود آن به این صورت خطرناک است و احتمال سقوط دارد، باور کن از همان روزها دیگر خواب خوش به چشمانمان راه نیافت. اخیرا هم دچار خیالات شده ام و فکر میکنم که روز به روز کج تر میشود. اطراف این منار هم تا بخواهی خانه است و آدم.»
گفتم «اگر واقعا منار برایتان تولید اضطراب کرده، یک عریضه به امضای مجاوران آن تهیه کن و بفرست برای مدیر کل فرهنگ و هنر، بلکه خانههای اطراف را بیندازند در حریم منار و …»
حرفم را تمام نکرده بودم که رنگ از روی رفیقم پرید و گفت: «دستم به دامانت. با خودم بودم. دیگر شکایتی از منار نمیکنم. اگر بگویند همین امشب هم روی سر خودم و اهل محل خراب میشود، باز هم راضی هستم تا این که خانه ام را از دست بدهم.» وقتی هم که میخواست دولت سرایم را به مقصد منزلش ترک کند، گفت: راستش را بخواهی پارسال خانه ام در طرح گشادکردن خیابان افتاد و به اتفاق پسرم که منزل او هم در طرح ادامه خیابان افتاده بود، به محل فعلی کوچ کردیم و قرار است تا چندی دیگر برادرم هم به ما بپیوندد. چون از قرار معلوم منزل او هم در طرح است. دیگر از اسبابکشی و این جور کارها خسته شده ام و این آخر عمری خدا را خوش نمیآید که به خاطر منار دربهدر بشویم (اصفهان، ش 3460، 3 تیر 1354).
منار ساربان بحمدالله تا به امروز سالم و استوار بر سر جای خود ایستاده است. هیچ لرزش و خمیدگی و افتادگی هم در وجودش احساس نمیشود. یعنی درست بر من معلوم نشد که این خمیدگی را چطور و چه زمانی درست کرده اند. منار ساربان روزی چند بار به منار نیمهویرانه چهل دختران که کمی آن طرفتر است، همچنین به دو منار دارالضیافه که آنها هم بوی خرابی می دهند، می خندد. منار ساربان یک دوست خوب در شهر اصفهان دارد که همان «منار مسجد علی» است و یک رفیق هم در خارج شهر دارد که «منار زیار» است.