اما در اردیبهشت سال 1312، اتفاق جذابی در عرصه هنر و فرهنگ اصفهان رخ داده است که علاه بر نویسنده روزنامه اخگر، ما را هم در 82 سال بعد، غافلگیر میکند:
اجرای نمایش بیژن و منیژه
«روح فردوسی شاد که نهصد سال از عصر این شاعر بزرگ ایرانی میگذرد، هنوز وقتی اشعار او را میخوانید میبینید شعر فردوسی بیش از شعر هر شاعر دیگری روح شما را محظوظ و احساسات ملی را تحریک میکند. محال است شعر فردوسی خوانده شود و روح شجاعت در کالبد شنونده دمیده نشود» (اخگر 838، اردیبهشت 1312). با این مقدمه در وصف فردوسی بزرگ، مطلب روزنامه اخگر آغاز میشود. نکته جالب در اینجا عبارت (نهصد سال از عصر این شاعر میگذرد) است که اکنون برای ما، در سال 1400 خورشیدی به «هزار سال از عصر این شاعر میگذرد»، تغییر میکند! با هم ادامه مطلب را میخوانیم:
«چهارنفر از اعضای معارف اصفهان اخیرا پیاس بیژن و منیژه را که مستخرج از اشعار شاهنامه فردوسی است در چهار پرده در سالون مدرسه متوسطه صارمیه نمایش دادند. به عقیده من (اجرای) این نمایش با طرز جالب توجهی که داشت خدمت بزرگی بود که از طرف آقایان مزبور به اصفهان شد. اساسا هر نمایشی که تا کنون تحت نظر معارفیون اصفهان داده شده بر خلاف نمایشهایی که دیگران دادهاند مفید و تا آنجا که محیط اصفهان اجازه داده کامل عیار بوده است.
من معتقدم اگر تا یک سال از نمایشدادن هرکس و ناکسی جلوگیری میشد و این عمل تنها تحت نظر معارفیون انجام میگرفت، قطعا تئاتر اصفهان از فضاحت فعلی رهایی یافته سر و صورت آبرومندی به خود میگرفت و حتی ممکن بود از محل عواید نمایشها تدریجا دکوراسیون و سایر لوازم یک سالون را به نحوی تهیه نموده که مثل حالیه، همه روز برای هر نمایشی مجبور نباشند برای تهیه دکوراسیون پیش این و آن دست دراز کنند و یا مثلا برای تهیه صندلی هر دفعه کرایههای زیادی متحمل شوند»(همان).
تا به اینجای متن، از سبک نوشتار و دیدگاه موشکافانه آن، به نظر میسد که امیرقلی امینی، سردبیر روزنامه اخگر که در ستون پیشین با وی آشنا شدیم، نویسنده این تحلیل باشد. امینی در اغلب نوشتههایش همواره راههای اصلاحات ساختاری به خصوص در مباحث فرهنگی را پیش روی خواننده میگذارد. پس از اینکه در مقدمه به مشکلات رایج در عرصه تئاتر میپردازد، به سراغ متن نمایش و شیوه اجرا میرود:
«پیاِسِ بیژن و منیژه یکی از آن پیاسهای کمنظیری است که تا کنون در اصفهان نمایش داده شده. در آنوقتی که بیژن در پیشگاه کیخسرو داوطلب رفتن به جنگ گرازان میشود یا در جایی که با برادر افراسیاب، گرسیوز، روبهرو میشود و آن اشعار سراسر حماسهآمیز را میخواند، بزرگی روح ایرانی دوران باستان و علو همت و شجاعت را به تماشاچیان تلقین میکند.
آکتورهایی که رلهای مهم این نمایش را بازی میکردند عبارت بودند از بیژن و منیژه، کیخسرو، گیو، گرگین، رستم، افراسیاب، پیران ویسه و گرسیوز که همگی رلهای خود را در نهایت خوبی بازی کردند. فقط بیژن و منیژه گویی تعمدی داشتند که مردم اشعاری را که به زبان آنها خوانده میشد را بهخوبی نفهمند وگرنه مثل گرگین روشن و واضح میخواندند.
مخصوصا بیژن در موقعیکه پای دار رفت و شروع به خواندن نمود به قدری صدای او دلکش و آواز او مهیج بود که تماشاچیان چند دفعه برای او کف زدند و حق هم همین بود که با کف زدن خویش از او تمجیدی کرده باشند. دکوراسیون سن و لباس آکتورها مخصوصا لباس رستم و کیخسرو و افراسیاب بسیار خوب تهیه شده و نسبت به محیط شهر ما که هنوز سن و سالن و دکوراسیون معین و مرتبی ندارد، همه خوب و متناسب انتخاب شده بود. نواقص مختصری هم دیده میشد، از قبیل اینکه گرگین با یک لباس و یک گریم، یک جا رل گرگین و جای دیگر رل گرسیوز و در مجلس رستم رل پهلوانی را بازی میکرد یا متناسبنبودن آهنگ صدای گیو این نمایش با گیو حقیقی که پهلوانی بزرگ بوده است. ولی این نواقص هیچکدام نتوانست از اهمیت و عظمت پیاس و حسن دقت و عمل بازیگران این نمایش ذرهای بکاهد. در خاتمه به آقایان رضوان، ثقفی وزیرزاده، داورپناه و مسعودی که هریک زحمتها کشیده و خوندلها خورده بودند تا وسایل دادن چنین نمایش خوبی را فراهم آورند تبریک میگویم و امیدواریم در آتیه بتوانند در این راه خدمات بزرگتری ارائه نمایند»(همان).
گزارش اجرا درهمین جا پایان مییابد. اگرچه به محل اجرای نمایش و نام برخی از دستاندرکاران تولید آن در پایان مطلب اشاره شده است، ولی باز هم به مانند تحلیل نمایش ملانصرالدین، نامی از نویسنده متن و کارگردان و بازیگران آن به صورت جداگانه نیامده است. گویا هنوز نقشهایی چون نویسنده پیاس و یا کارگردان نمایش، به عنوان هویت یک هنرمند، در آن سالهای اصفهان، به رسمیت شناخته نشده بوده است.