نگاهی به یک پل با 33 درنگ

مرحله‌ای از ارتباط شهروندی وجود دارد که برای افراد معدودی اتفاق می‌افتد؛ در این مرحله است که می‌توانید ناخودآگاه و خودآگاه وارد گفت‌وگویی با شهر شوید که گاه همراه با شیفتگی ‌است، گاه رنگ درددل می‌گیرد و در هر صورت، نخ تسبیحش درنگ است و تأمل. فرزاد گلی، روان‌پزشکی است که کتاب قابل تأمل او با عنوان «یک پل، 33‌درنگ» عصر سه‌شنبه، سی‌و‌یک شهریور  در نشست «شهر تاب» بررسی شد؛ کتابی که حاصل گفت‌وگوی نویسنده با اصفهانِ بیش از یک دهه پیش است، با نقش‌آفرینی پل چهارصدساله شهر.
 
تاریخ انتشار: 23:46 - چهارشنبه 1401/06/2
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه
«اگر امروز از سی‌و‌سه‌پل می‌گویم، از آن روست که آن را نوشداروی جهان ناساز امروز می‌دانم؛جهانی که در آن ذهن‌ها با هزاران پیوند به هم متصل هستند. جان‌ها از هم گریزانند و روان‌ها چروکیده و درخودمانده‌اند. پل‌های امروزین ما امتدادهایی خالی از خیال است و تنها تن‌ها و ذهن‌های آماسیده پرغوغا را از خود عبور می‌دهد و دل‌ها را به دیدار هم راهبر نمی‌شود…» این پاراگراف اولین مواجهه من بود با کتاب «یک پل، 33درنگ» به قلم فرزاد گلی. خودم را رسانده بودم به دروازه‌شیراز، چند قدم مانده به ورودی دانشگاه اصفهان تا بعد از مدت‌ها کتاب‌فروشی اردیبهشت جهاددانشگاهی را ببینم؛ آن هم به بهانه یک رویداد. کتاب‌فروشی نونوار شده بود و در ورودی‌اش چند نفر روی صندلی‌های کافه کوچکش نشسته بودند. داخل اما جای سوزن‌انداختن نبود؛ چون کتاب‌خوان‌ها آمده بودند از کتابی بشنوند که روایت‌هایی از گفت‌وگوهای درگوشی نویسنده با شهر را در خود داشت.
آن‌طور که ایسنا از صحبت‌های ابتدای نشست نقل کرده، ماجرای نوشتن این کتاب به سه دهه پیش برمی‌گردد. فرزاد گلی این طور روایت کرد: «حوالی سال ۷۰ وقتی قرار بود جشن چهارصدمین سال پایتختی صفوی اصفهان توسط یونسکو در این شهر برگزار شود، من در انجام بخشی از مطالعات دخیل شدم و این فرصتی شد تا شهر مادری را بهتر ببینم، عکس‌های قدیمی اصفهان را تماشا کنم و لایه‌ای دیگر از شهر به روی من گشوده شود. گویا هم‌زمان در دولایه از اصفهان زندگی می‌کردم، قدم می‌زدم و نفس می‌کشیدم؛ یک‌لایه که در آن زمان می‌ایستد و من شاهد تمام وقایع آن هستم و لایه‌ای که زمان در آن در حرکت است و من جزئی از آن. این اتفاق سبب شد با مکتب فکری‌ای که «هانری کربن» به آن «مکتب فلسفی اصفهان» می‌گوید اندیشه کنم و درباره‌ چیزهایی که امثال میرداماد، میرفندرسکی و ملاصدرا به‌عنوان نمایندگان آن دوران و آن نظام دانایی که در آن زمان شکل‌گرفته بود، گفته‌اند، بخوانم و تحقیق کنم.»
او ادامه داد: «چیزی که برای من جالب‌توجه بود، تقارن‌هایی بود که در ذهن من هم‌زمان با مطالعاتم در روان‌شناسی و فلسفه یونگ با متفکران مکتب اصفهان پیدا می‌شد. در بحثی که این متفکران درباره عالم خیال منفصل می‌گویند، (منظور عالم خیال مشترک میان آدمیان) همان چیزی که در هند به آن مایا می‌گویند، یعنی نهاد خیالی و خلاقی که همه جهان از آن پدید آمده‌اند. درواقع هندیان جنس دنیا را از عالم خیال می‌دانند، نه‌فقط به علت بی‌اعتباری دنیا بلکه آن‌ها ماهیت جهان را رؤیاگون می‌بینند و در توجه به صورت‌های جهان، بیشتر به ارزش‌های زیبایی‌شناختی نگاه می‌کنند تا ابعاد ضرورت‌محور و عمل‌گرا. عالم خیالِ منفصل نقش ارگانیک دارد، می‌آفریند و می‌سازد؛ اما نهایت حقیقت نیست. این خیال مشترک خلاق از‌الگوهای کهن یونگی زنده‌تر و خلاق‌تر توصیف‌شده است و همان چیزی است که اصفهان صفوی را هم ساخته است.» ماجرای نوشتن کتاب آن‌طور که گلی تأکید کرد، به حدود سال ۸۵ برمی‌گردد. روایت او از آن بزنگاه هم جالب است؛ «وقتی در میان آفتاب بلاتکلیف بهاری روی پل راه می‌رفتم، اتفاقی در من افتاد، چیزی شبیه جاندار‌پنداری و کیفیتی از حضور را تجربه کردم و پل برای من جلوه‌ای داشت، گویی حرف می‌زد، باید در نظر داشت که در زمان ساختن پل نخبگان جامعه در حال و هوای فلسفه اشراقی بودند. پیوندی در حال شکل‌گیری بود. روان ایرانی، یکپارچگی و هم‌جوشی پیدا می‌کرد؛ ایرانیت، اسلامیت و یونانیت به هم وصل می‌شد و این فرهنگ پویا انگار پس از مدتی از خواب برمی‌خاست. این همان چیزی است که امروز به آن نیاز داریم تا جنبه‌های مختلف فرهنگی را به یکدیگر پیوند دهیم؛ چیزی که در سی‌وسه‌پل اتفاق افتاد و همه ابعاد فکری و تمدنی در آن جمع شد. مفهوم پل که هم برای عبور و هم برای نشستن و هم برای قرار و درنگ استفاده می‌شد، نمادشناسی‌های مهری، زرتشتی و اسلامی را پیوند داده و جمع این‌ها باعث شد این سازه برای من چیزی بیش از یک پل باشد.» این نویسنده اصفهانی، سی‌و‌سه‌پل را حاصل «پیوند بین تاریخ آفاقی و انفسی در معماری» توصیف می‌کند؛ پلی که در عین پاسخ‌دادن به نیازهای شهری و مادی، نمادشناسی اعجاب‌انگیزی هم دارد از این روایت که گفته شده 33 به تعداد سال‌های عمر حضرت مسیح اشاره دارد تا روایتی که به عدد امشاسپندان زرتشتی و سهم‌های آب زاینده رود اشاره دارد. نکته جالب توجه دیگری که نوسنده کتاب بر آن تأکید کرد، این بود که: «دو ستون سنگی اول و آخر پل قرینه نیستند و قرینگی تنها در زمان غلبه ضرورت معناشناختی برهم می‌خورد؛ در غیر این صورت یکی از قواعد مهم در معماری سنتی، قرینگی است؛ اما در معماری سی‌وسه‌پل بنا بر ضرورت‌های معنایی و نمادشناسی این قاعده نقض شده است؛ همان‌طور که تاج پل هم قرینه نیست.»
 او با بیان اینکه در نگاه اول سی‌وسه‌پل این‌قدر پررمزوراز و پر از نکته به نظر نمی‌آید، اظهار کرد: «این سازه حرف‌هایش را زمزمه می‌کند و مثل پل خواجو خود را فریاد نمی‌زند. استفاده از همه این نمادها هم‌زمان بوده و این نمی‌تواند تصادفی باشد. در آن دوران بازگشت به حکمت خسروانی و زرتشتی در نگاه حکمای آن دوران وجود داشته و این نکته برای من جذاب است؛ چراکه ما هم در نقطه‌ای هستیم که باید تکلیف خود را با تکه‌های مختلف فرهنگی روشن کنیم تا به انسجام هویتی برسیم و از رفتارهای روان‌پریشانه و فرهنگ‌پریشی در جامعه نجات پیدا کنیم و از این پریشانی که یک عده ایرانیت را زائده اسلامی می‌دانند و عده دیگری اسلامیت را باری بر ایرانیت می‌دانند، به درآییم.»
گلی ادامه داد: «ویژگی دیگر این پل این است که نمی‌خواهد فقط تو را عبور بدهد. دعوت‌های زیادی دارد، سکوها و فضاهای بسیار برای زیست و درنگ در دنیایی با این سرعت و شتاب که انگار همه زندگی را به راهرویی برای انجام کارهای پی‌درپی بدل کرده، جذاب است؛ علی‌رغم این‌که زندگی خود نوعی گذار است از دنیایی به دنیای دیگر و از محلی به محل دیگر، اما باز هم پر است از مجال‌های درنگ و صبر نیاز دارد تا در این فضاهای درنگ رابطه پدیدار شود. اما این پل جای درنگ است و درعین‌حال نماد اتصال و ارتباط هم هست. این مهم است که چقدر فضای درنگ و مجال به تو می‌دهد؛ زیرا بدون درنگ ارتباطی ایجاد نمی‌شود.»
 
اصفهان، یکی از هفت شهر تمدن‌های روحانی
علیرضا تولایی، نظریه‌پرداز، پژوهشگر و نویسنده، سخنران دیگر برنامه بود. او کتاب «یک پل، 33 درنگ» را تلاشی در پی بازخوانی اصفهان دانست و تأکید کرد: «همان‌طور که در اساطیر ملی ما، ایران در میانه جهان است، اصفهان هم در میانه ایران است که دلایل اساطیری و فلسفی مختلفی در پس این ادعا وجود دارد. اصفهان شهری است که رازهای ناگشوده آن بسیار بیشتر از دانسته‌های ما درباره رازهای آن است. من باور دارم که اصفهان عبارت است از متن‌های متعددی که هریک نظام‌های نشانه‌شناختی خود را دارند؛ متن‌هایی که پیوندزدن در آن‌ها به هم کار بسیار پیچیده و ژرفی است.» تولایی در صحبت‌هایش اصطلاح «آسمانشهر» را برای اصفهان به کار برد و به روایت ایسنا از جلسه، در توضیحش بیان کرد: «اصفهان یک تاریخ اساطیری هم دارد و برخی تصور می‌کنند می‌توان رازهای اصفهان را صرفا با رجوع به تاریخ اساطیری آن گشود؛ اما این‌طور نیست؛ چراکه ما اگر فقط در ساحت تاریخی اساطیری اصفهان باقی بمانیم، دیگر این توانایی را نخواهیم داشت که سنت‌هایی را بازخوانی کنیم که فهم تاریخ اصفهان از درون آن‌ها ممکن است. بازخوانی این سنت‌ها صرفا با رجوع به نظریه‌هایی که در غرب پدید آمده‌اند سبب می‌شود که ما با بن‌بست‌های نظری و فلسفی مواجه شویم؛ برای مثال آنجایی که ملاصدرا در فلسفه خود برای پاسخ دادن به پرسش‌های جهان فرهنگی و تمدنی ما گاهی اوقات گوشه چشمی به فلسفه ارسطو دارد، این اتفاق می‌افتد.» تولایی در بخش دیگری از صحبت‌هایش به اندیشه‌های آرگوئل و معرفی اصفهان به عنوان یکی از هفت شهر در مسیر تمدن‌های روحانی اشاره کرد و افزود: «برخی تلاش کرده‌اند که با استفاده از رویکردها هایدگری به پرسش اصفهان چیست؟ پاسخ بگویند که البته با بن‌بست‌هایی هم مواجه شده‌اند؛ چراکه هایدگر در فلسفه‌اش سنت‌های آلمانی را اندیشیده است و در همه‌جا این فلسفه به کار ما نمی‌آید. «هانری کربن» از درون سنت فلسفی هایدگر و البته افراد دیگر تلاش کرده است که سنت‌های ایرانی‌شیعی را بازخوانی کند. رویکرد «یورگن هابرماس» که کتاب «یک پل، 33درنگ» هم از آن بهره زیادی برده است، با سخن‌گفتن از عقلانیت ارتباطی و عقلانیت ابزاری راه را گشوده تا ما با تمایزگذاری میان «دانش» و «نظام دانایی» دست به بازخوانی اصفهان بزنیم؛ البته رویکرد هابرماسی نیز ما را با بن‌بست‌هایی مواجه می‌کند.» یکی از بخش‌های مهم صحبت‌های تولایی هم آنجا بود که روبه مخاطبان تأکید کرد: «تاکنون هیچ اثر فلسفی که به‌طورجدی اصفهان را فلسفیده باشد، وجود ندارد؛ برای همین حتی در آثار هنری‌مان که به اصفهان پرداخته‌اند، در لایه‌های اول و دوم این «آسمانشهر» باقی‌مانده‌ایم.»
 
 کتابی که زمزمه می‌کند 
کتاب «یک پل، 33 درنگ» با روایت‌های اصفهان آغاز می‌شود؛ «اصفهان رؤیایی است شگرف که تعبیرش از ذهن‌ها فراموش و در زندگی گم شده است. با آنکه می‌دانم میلیون‌ها نفر در این رؤیا با من هم‌داستانند، تقریبا همیشه خود را در آن تنها دیده‌ام. از آنگاه که مغان زیج شهریار را به سینه خاک سپردند… اینجا پانتئون شرق است، شهر سلامت ادیان. بوی آشنایی دارد این خاک که راز آشنایان هر قوم آن را بازشناخته‌اند…» نویسنده در جای جای کتاب واگویه‌ها را مطرح می‌کند که گاه در گوش اصفهان زمزمه شده‌اند و گاه در گوش آن‌ها که دل در گرو این شهر دارند؛ کتاب را ورق می‌زنم، جایی نویسنده نوشته: «آدم‌ها را می‌بینی که چون خواب‌گردها از میان این شهر معنا می‌گذرند، پا برخطوط پررمزش می‌گذارند و بی‌درنگ می‌گذرند یا با شگفتی‌ای کوتاه و گاه ساختگی، نگاهی بازیگوش و بی‌خیال را بر نقش‌ها می‌لغزانند و آن را تنها صناعتی زیبا می‌یابند یا تنها این‌چنین توصیف می‌کنند… کجا دانسته می‌شود که این کتاب زندگی است که زیر پایشان گسترده شده و این راه‌ها و باغ‌ها و دیوارها و گنبدها، رنگ‌ها و نقش‌ها نه فضایی پراز زندگی که روایتی تمام‌نما از زندگی و فضایی برای فراروی از ادراک شیئی و ناب شدن خرد است. به خود می‌گویم، نه، این اصفهان عنصری، تنها مجالی است برای کار و پناهگاهی برای زیستن و آن اصفهان که دلال زندگی است رؤیایی است که تعبیرش فراموش شده و ما چون خوابگردها در آن می‌پلکیم.» کتاب «یک پل، 33 درنگ» را این روزها کمتر در بازار کتاب پیدا می‌کنید اما نسخه الکترونیکی آن را می‌توانید در کتاب‌فروشی‌های آنلاین پیدا کنید.و به درنگ فرامی‌خواند