«گشتی رزمی پیاده»!

«عملیات گشتی رزمی پیاده» متشکل از گروهی دونفره یا بیشتر است که به‌صورت پیاده در شب یا روز خود را به خطوط دشمن نزدیک می‌کنند تا ضمن کسب اطلاعات درباره مواضع دشمن و راه‌های نزدیک‌شدن به او، در صورت لزوم و یا ناخواسته، با نیروهای او درگیر شده و ضربه لازم را وارد آوردند. 
 
تاریخ انتشار: 10:13 - پنجشنبه 1401/08/19
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
نیروهای مستقر در خط، این نوع عملیات را از روزهای ابتدایی تشکیل جبهه دارخــوین، به صورت خودجوش شروع کردند و با تشکیل واحد اطلاعات، این عملیات‌ها به‌صورت منسجم و سازمان‌دهی‌شده ادامه پیدا کرد. سردار سیدعلی بنی‌لوحی در کتاب «نبردهای شرق کارون» به روایت فرماندهان درباره تأثیر این عملیات‌ها می‌نویسد: «به عبارت دیگر، نیروهای عراقی از سمت چپ سلمانیه، در مقابل روستای محمدیه تا خرمشهر به کارون چسبیــده بــودنــد. پــافشــاری نیـــروهـــای اطلاعاتی برای حضور در جناح غربی کارون در غرب سلمانیه، باعث شده بود منطقه برای نیروهای دشمن ناامن گشته و فکر نفوذ و پیشروی برای رسیدن به کارون از آن‌ها سلب گردد. جبهه دارخوین گستردگی زیادی داشت و محورهای شناسایی، صرفا به جناح جنوبی آن ختم نمی‌شد. مسیرهای گشت و شناسایی جبهه دارخوین از نثاره و سیدعبود تا جبهه ماهشهر، منطقه‌ای به وسعت 60 کیلومتر را شامل می‌شد که در 6 تا  7 مسیر اجرا می‌گردید.»همچنین ســردار بنــی‌لوحــی به نقـــل از حمید رییسی درباره مسیرهای شناسایی جبهه دارخوین می‌نویسد: «بهترین نیروها در واحــد اطـــلاعات رزمـــی منطقـــه که در حقیقــت گشـــت و شنــاســایی عملیـــاتی و زرمی بود، جمع شده بودند؛ کسانی مانند مهدی شاهزیدی، سعید امینی‌نور، یحیــی درویشــی، عبــاس قربــانی، محمـــد خدامی، مرتضی امیدیان، علی خدامی و ده‌ها نفر دیگــر که در عملیـــات‌های مختلف به شهادت رسیدند. شناسایی‌ها تنها توسط نیروهای اطلاعات عملیات انجام نمی‌گرفت، بلکه به‌صورت مختلط بانیروهای مستقر در هر محور و بعضا هر یک به‌صورت جداگانه این مأموریت را انجـــام می‌دادنـــد؛ اما آنچـــه صورت رسمی به خود گرفت و بعدها اساس و سازمان اطلاعات-عملیات لشکرها را پی‌ریزی کرد، مجموعه تجربیاتی بود که توسط اطلاعات عملیات که مسئولیت آن در جبهه دارخوین به عهده نیروهای کیفی گذاشته بود، کسب گردید.»آنطور که عنوان شده، محورهای اصلی شنــاسایــی در جبهـــه دارخـــوین عبـــارت بود از:محور نثاره تا سیدعبود که مسیری حساس بود و گشتی‌های دشمن نیز در آنجا تردد  داشتند.روستای هالوپ به طرف جاده خرمشهر که به‌خاطر انحراف مسیر کارون در این منطقه، نظر دشمن را جلب می‌کرد.محــور کشفیــه و دارخــویــن به‌خــاطــر حساسیت دارخوین و تلاقی این مسیر با ایستگاه حسینیه در جاده اهواز-خرمشهر محــور انــرژی اتمــی از مسیـــر روستــای مشارع که به‌خاطر حساسیت دشمن به تأسیسات انرژی موردتوجه بود.محور سلمانیه در جناح غربی کارون محور شناسایی در خط مقدم (خط شیر) محور مهم و تعیین کننده نهر شادگان در ادامه به چند نمونه عملیات گشتی رزمی در جبهه دارخوین اشاره می‌شود.
 
خط شیر
یکی از اولین اقدامات پس از تشکیل خط شیر، شناسایی منطقه و خطوط دشمن بود. سردار شهید حسین خرازی درباره عملیات گشتی اواخر آبان 1359 چنین می‌گوید: «یک شــب با رضــا رضــایی، احمــد بیگــی و آقا محسن رفتیم که دست چپ را شناسایی کنیم و ببینیم جاده آسفالت چطوری است. در شناسایی دیدیم یک گودال به اندازه قتلگاه آنجا هست. درمورد کانال در ذهن ما بود که قشنگ به جنگل می‌خورد. منصور موحدی – خدا او را رحمت کند- قبل از آن گفته بود که حسین برو و تمام این کانال را  که به محمدیه می‌خورد، شناسایی کن تا جاده آسفالت محمدیه را پدافند کنیم و ما می‌دانستیم که چنین چیزی هست. ما رفته بودیم که شناسایی کنیم تا اگر دشمن آمد، بتوانیم رده‌به‌رده و مرحله‌به‌مرحله داخل این کانال بیاییم. این شناسایی این‌قدر برای ما موقر افتاد که شب بعدش که عراقی‌ها حمله کردند، ما می‌دانستیم که آنجا یک گودال قتلگاه است. بغل جاده آسفالت و این کانال به گودال می‌خورد. اگر بچه‌ها آنجا بروند، عراقی‌ها می‌آیند. در ضمن می‌دانستیم که این گودال به پل می‌خورد؛ یعنی به منطقه توجیه شده بودیم و آن‌ها را این طوری به هم ربط می‌دادیم؛ لذا  آن شناسایی برای شب عملیات بود.یک گروه می‌خواستیم برای گشت بفرستیم که شب اول با چند نفر از بچه‌ها از جمله رضا رضایی رفتیم و به یک استیشن سفید که وارونه شده و جلوی خط عراقی‌ها بود، رسیدیم. تا آنجا رفتیم که البته خوب هم رفته بودیم و نزدیک میدان مین بود. بعد برگشتیم و به بچه‌ها گفتیم که ما به چنین ماشینی و تپه‌ای رسیدیم. حالا امشب بچه‌ها، یک مقدار جلوتر از آنچه ما رفتیم، بروند. هفت‌هشت نفر آماده کردیم؛ مثل رضا بالایی، شالباف و لذا در دل عراقی‌ها بروند.» بر این اساس عنوان شده است که یکی از عوامل موفقیت خط شیر، شناسایی دقیق منطقه عملیاتی و دشمن حاضر درآنجا بود که نه‌تنها به وسیله نیروهای اطلاعات، به وسیله فرمانده آن نیز انجام می‌شد.
 
 سیدعبود
روستای سیدعبود که در غرب کارون واقع شده است، محدوده‌ای بود که بعثی‌ها برای رسیدن به رودخانه کارون و رزمندگان بــرای اجــرای عملیــات گشتــی رزمـــی و مانع‌شدن در برابر دشمن در آنجا حضور داشتند. حسین اسحاقی از اولین نیروهای اطلاعات عملیات جبهه دارخوین درباره اولین مأموریت شناسایی در محدوده روستــای سیــدعبـــود می‌گویـــد: «اولیـــن شناسایی‌ام را به روستای سیدعبود در غرب رودخانه کارون رفتم. قایق را در ساحل رودخانه بستم و وقتی به نزدیکی‌های روستا رسیدم، یک آن دیدم چیزی از جاده پایین آمدو گرد و خاک به پا شد. پشت سرم را نگاه کردم. دیدم فاصله تا رودخانه زیاد است و اگر بخواهم فرار کنم، به من می‌رسد. روی زمیــن خوابیــدم و تکان نخوردم. جیپ عراقی‌ها بود؛ جلو آمد. یک عراقی روی ماشینش ایستاد و با دوربینش نگاه کرد و رفت. وقتی بلند شدم، ماشین دور زد. فکر کردم مرا دیده؛ اما آمد و همان جای قبلی ایستاد و چیزی را  که روی زمین انداخته بود، برداشت و رفت. رفتم سیدعبود و مقداری نان دیدم که مشخص بود دوسه ساعت قبل کسی آنجا بوده است. برکه کوچک آبی هم آنجا بود که نشان می‌داد به آنجا رفته و آب خورده‌اند.»
 
امداد الهی در غرب کارون
یکی از محورهای عملیات‌های گشتی رزمی غرب رودخانه کارون تا جاده آسفالت اهواز خرمشهر بود؛ به دلیل اینکه بعثی‌ها نتوانند خود را به رودخانه کارون بچسبانند و همین موضوع، باعث غافل‌گیرکردن دشمن در این محور و پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات بیت‌المقدس شد.
 
جبهه نثاره و شهیداحمد کاظمی
حاج‌احمد کاظمی از جمله افرادی بود که در آبان 1359 به همراه یک گروه از نجف‌آباد اصفهان به جبهه دارخوین آمد و در محور نثاره حضور پیدا کرد. عملیات گشتی رزمی از فعالیت‌های این گروه نجف آبادی بود که محمدتقی جراج یکی از این عملیات‌ها را این‌گونه روایت می‌کند: «ما ضمن تشکیل گروه‌های کوچک شناسایی، با بلم به آن طرف رودخانه می‌رفتیم. یک شب برای گشت و شناسایی به همراه غلامرضا محمدی، حسنعلی یوسفان و احمد کاظمی رفتیم. مسافتی را با تراکتور رفتیم. این تراکتور متعلق به مردم ساکن منطقه بود که آن را رها کرده و رفته بودند. اوایل شب، قدری استراحت کردیم. منطقه، کاملا  تاریک بود که ناگهان تعدادی چراغ روشن شد. ساعت  10شب بود. احمد کاظمی به غلامرضا محمدی گفت: ما را اشتباه آوردی؛ اینجا بصره است!  گفتیم: تا بصره فاصله زیادی است. اینجا نزدیک خرمشهر است. به سمت چراغ‌های روشن حرکت کردیم. متوجه شدیم قطاری است که نیرو و مهمات عراقی‌ها را جابه‌جا می‌کند؛ قطاری که از خرمشهر به پادگان حمیدیه می‌رفت. پشت خاکریزی، خودمان را پنهان کردیم. حسرت می‌خوردیم که چرا یک آر.پی.جی همراهمـــان نــداریم. ساعـــت 2 یا  3بعــدازنیمــه‌شـــب بود کــه این مسیـــر 30کیلــومتـــری را بـــرگشتیــم و 10 صبـــح به مقرمان رسیدیم. این کار، مقدمه‌ای برای گشت و شناسایی‌های بعدی بود.»اکبر صاحبان، از مسئولان جبهه دارخوین در محوره نثاره نیز همان حکایت را چنین بیان می‌کند: «احمد کاظمی در نثاره، یک‌هفته برای شناسایی رفته بود روی جاده آسفالت اهواز-خرمشهر. بعد آمده بود با همان لهجه نجف‌آبادی‌اش می‌گفت: برادرها! هی ما رفتیم؛ فکر کردیم رسیده‌ایم به بصره؛ این را به تمسخر می‌گفت. بعد گفت: دیدیم یک قطار راه افتاد. وقتی نزدیک شدیم، دیدیم نه! جاده آسفالت و ستون عراقی‌هاست.»