چله‌نشینی در نصف‌جهان

لبخند ملیـحــی روی لــب‌هــایش نقش می‌بندد و می‌گوید: «پارسال شب یلدا توی بیمارستان شیفت بودم و اتفاقا هم شب شلوغ و پردردسری را گذراندم؛ چون کرونا اوج گرفته بود و تعداد بیماران مراجعه‌کننده به بخش اورژانس هم خیلی زیاد بود؛ آن‌قدر هم شلوغ بود که اصلا فرصت نکردیم به یلدا و برنامه‌هایش فکر کنیم یا […]

تاریخ انتشار: 09:23 - چهارشنبه 1401/09/30
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
لبخند ملیـحــی روی لــب‌هــایش نقش می‌بندد و می‌گوید: «پارسال شب یلدا توی بیمارستان شیفت بودم و اتفاقا هم شب شلوغ و پردردسری را گذراندم؛ چون کرونا اوج گرفته بود و تعداد بیماران مراجعه‌کننده به بخش اورژانس هم خیلی زیاد بود؛ آن‌قدر هم شلوغ بود که اصلا فرصت نکردیم به یلدا و برنامه‌هایش فکر کنیم یا بخواهیم با همکارانم دور هم جمع شویم و چیزی بخوریم.» نرگس، پرستار 38ساله‌ای است که سال گذشته را به دور از خانواده و در بیمارستان گذراند. می‌گوید: «سال‌هاست که شب یلدا به خانه مادربزرگم می‌رویم. کرسی پهن می‌کنیم و دور هم چند ساعتی را می‌گذرانیم و دست آخر هم تفألی به کتاب حضرت حافظ می‌زنیم. پارسال، اما کرونا باعث شد نتوانم خانواده‌ام را همراهی کنم؛ هرچند به خاطر محدودیت‌های کرونایی و هراسی که همه از این بیماری داشتند، دورهمی‌ها هم محدود شد و کمتر کسی جرئت کرد از خانه بیرون بیاید.» او ادامه می‌دهد: «البته همین که پارسال شب یلدا را در بیمارستان گذراندم و توانستم به بیماران کرونایی کمک کنم، خوشحال هستم.همین موضوع باعث شد تا از اینکه نتوانستم کنار خانواده‌ام بمانم، چندان ناراحت نباشم. امسال، اما خوشبختانه کرونا آرام گرفته و تخت‌های بیمارستانی خالی از بیمار است؛ برای همین هم قرار است به  رسم سال‌های گذشته دوباره خانه مادربزرگم جمع شویم و یلدا را به سر کنیم.»
 
خاطره‌هایی از جنس یلدا
شب یلدا، برای خیلی از آدم‌ها مملو از خاطره‌های تلخ و شیرین است، خاطره‌هایی که هنوز یادآوری آن‌ها، لبخند به لب‌ها می‌آورد. مرجان که مهندسی صنایع خوانده است، می‌گوید: «سال اول دانشگاه، قرار بود با یکی از هم‌کلاسی‌هایم که اصفهانی بود، شب یلدا از بابلسر به سمت اصفهان حرکت کنیم. خوابگاه ما روبه‌روی ترمینال مسافربری بود و ساعت هفت شب بلیت داشتیم. به اصرار من در خوابگاه ماندیم تا وقتی اتوبوس به ترمینال رسید و از آنجا با ما تماس گرفتند به سمت ترمینال برویم؛ برای اینکه معطل نشویم. آن شب خیلی منتظر تماس بودیم. هر بار هم‌کلاسی‌ام می‌گفت برویم ترمینال، می‌گفتم هنوز اتوبوس نیامده است و باید همچنان منتظر بمانیم. خلاصه ساعت 9 شب شد و ما همچنان منتظر تماس بودیم؛ اما خبری نشد. تعجب کردیم. گوشی را از داخل کیفم درآوردم که به ترمینال زنگ بزنم، دیدم که گوشی روی حالت بی‌صداست و 20 بار از ترمینال تماس گرفته‌اند.» مرجان می‌گوید که ناچار راهی ترمینال شدند: «خبری، اما از اتوبوس نبود. ترمینال تاریک بود. اصلا رفت و آمدی در آن صورت نمی‌گرفت. حدود یک ساعت آنجا نشستیم. دوستم هم بسیار عصبانی شده بود؛ اما برای اینکه آن شب یلدا بود، رفت از بیرون ترمینال دو نارنگی و دو موز خرید و آورد تا با همدیگر یلدا را به سرکنیم. خلاصه حدود ساعت ده بود که یک اتوبوس پیدا شد و ما توانستیم به سمت خانه حرکت کنیم.» مرجان می‌گوید: «هنوز که هنوز است یادآوری این خاطره برای من و دوستم، خنده‌دار است.»
 
 شوروشعف در محله‌های شهر
نــــزدیــک یــلدا که می‌شــود شـوروشــوق یلدایی می‌افتد به جان خیابان‌ها و شهر جان می‌گیرد. آدم‌ها به تکاپو می‌افتند تا بتوانند دور هم جمع شوند و یلدایی هرچند کوچک و جمع ‌وجور بر پا کنند. محله‌های خاص همیشه از این شلوغی‌ها بی‌نصیب نبوده‌اند. 
زهره از حال‌وهوای بازار غاز در روزهای منتهی به یلدا می‌گوید: «بازار غاز، یکی از قدیمی‌ترین بازارهای اصفهان است که در آن، انواع آجیل و تنقلات برای مشتریان مهیاست. از دیرباز مردم اصفهان با این بازار آشنایی دیرینه دارند و برای خرید آجیل و تنقلات تازه به آنجا می‌آیند؛ به‌ویژه در روزهای نزدیک به یلدا. شلوغی این بازار در این روزها وصف‌ناشدنی است. مردم برای خریدهای یلدایی از یک هفته پیش به آنجا تردد دارند؛ حتی برخی،‌ از راه‌های دور به این بازار می‌آیند و خرید می‌کنند. یکی از مغازه‌های پرمشتری بازار غاز متعلق به دو برادری است که با هم دوقلو هستند و آجیل می‌فروشند. هر طرف مغازه‌شان را نگاه می‌کنی، یک گونی تنقلات می‌بینی. در این بازار آجیل‌ها را هم برای مشتری‌ها بو می‌دهند تا داغ‌داغ به دستشان برسد.»
 
 فقط دور هم جمع شویم!
یلدا برای بعضی از خانواده‌ها فقط در دورهم جمع‌شدن و دوری‌کردن از هیاهوی روزمره خلاصه می‌شود؛ آن‌ها که کنارهم بودن را به ریخت‌وپاش‌های یلدایی ترجیح می‌دهند. سمیه می‌گوید: «برای شب یلدا مراسم و آیین خاصی نداریم؛ اما مقید هستیم که همه اعضای خانواده کنار هم باشیم و این شب را به‌صورت خانوادگی سپری کنیم. از چند شب زودتر از یلدا هم مقدمات آن را فراهم می‌کنیم؛ مثلا تنقلاتی مثل ذرت بوداده، پفک‌های هندی، گندمک و بادام بوداده می‌خریم؛ تخمه هم حتما باید باشد.» او ادامه می‌دهد: «برای اینکه بهانه‌ای برای دورهم جمع‌شدن خانواده فراهم شود، یک کرسی کوچک وسط اتاق می‌گذاریم و تنقلات را در کاسه‌هایی جدا در وسط سینی می‌چینیم و دورش می‌نشینیم. اگر شانسمان گفته باشد و هندوانه خوش‌رنگ‌ولعابی هم خریده باشیم، آن را هم می‌خوریم؛ به همین سادگی و با هزینه کم؛ چون اصل، دورهم‌بودن و خوش‌گذراندن است و هزینه‌های گران‌قیمت تأثیری بر خوش‌گذشتن این شب ندارد.» علی هم که راننده کامیون است، می‌گوید که شب یلدا همیشه در جاده‌هاست و تنها، به خاطر همین هم چاره‌ای ندارد جز نشستن پای برنامه‌های ویژه شب یلدا: «نیمه شب خیابان ترسناک است. کسی رفت‌وآمد ندارد. شب یلدا برای خیلی از ما راننده‌ها هم در مسیر و به دور از خانواده طی می‌شود. من اما آن شب با خانواده‌ام تماس می‌گیرم و با آن‌ها حرف می‌زنم؛ بعد هم رادیو را روشن می‌کنم و ویژه برنامه‌های شب یلدا را گوش می‌دهم؛ همین! کار دیگری نمی‌توان انجام داد.» سحر و مهدی، اما تازه‌عروس‌وداماد هستند. آن‌ها هم امسال، اولین یلدایی است که به صورت مشترک برگزار می‌کنند و از چند روز قبل نیز تدارکات لازم را برای این شب دیده‌اند. زهره می‌گوید: «رسم است برای تازه‌عروس‌هاودامادها شب‌چله‌ای می‌برند؛ امسال هم قرار است خانواده همسرم برایم هدیه بیاورند.» او می‌گوید که خودش هم برای همسرش یک کاپشن چرم خریده و کلی هم میوه تزیین کرده و کیکی هم پخته است: «به نظرم جشن یلدا از بهترین مراسم‌ و برنامه‌های ایرانی است؛ چون در کنار هم بودن خاطره‌های خوبی را رقم می زند.»