نامشان هیچ جایی به چشم نمیخورد. در لیست بلندبالایی که پزشکی قانونی هرچند وقت یکبار از مصدومان حوادث ناشی از کار منتشر میکند، ردی از اسم آنها نیست.
مرگ یک پزشک زن فوقتخصص پوست و مو بهخاطر مصرف مشروبات الکلی تقلبی در شیراز در روزهای گذشته خبرساز شد؛ همچنین اعلام شده که همسر این پزشک که فوقتخصص چشم بوده نیز هر دو کلیهاش ازکار افتاده و هماکنون در کما به سر میبرد.
«اصفهان برخوردار» تعبیری است که شاید کمتر کسی باشد که آن را نشنیده باشد! سالهاست که نام این استان در زمره استانهای برخوردار قرار گرفته و همه آن را با این تعبیر میشناسند …
اگر تا دیروز اصفهان شهری مهاجرپذیر به شمار میآمد و وجود صنایع گسترده و زایندهرود و دیگر جذابیتها باعث میشد تا خیلیها از شهرها و روستاهای دیگر به این شهر کوچ کنند، حالا اما امروز بسیاری از اصفهانیها دیگر رغبت به زندگی در این کلانشهر را ندارند یا مهاجرت کردهاند یا سودای کوچ از این سرزمین را در سر میپرورانند.
مازندران و گیلان؛ دو استان شمالی که حالا توجه اصفهانیها را به خود جلب کردهاند و به دلیل جذابیتهای بالا و همچنین نداشتن مشکلات زیستمحیطی به مقصدی برای مهاجرت و زندگی و سرمایهگذاری تبدیل شدهاند.
حاشیههایی که تا همین چند سال پیش، محل سکونت قشر پایین جامعه به شمار میآمد و به دلیل عدم برخورداری از منابع مختلف، کمتر کسی رغبت به زندگی در آنها میکرد، حالا آرامآرام وسیعتر میشود و روز به روز به تعداد ساکنانش افزودهتر.
مراکز ماده 16 کورسویی هستند، برای آن دسته از آدمهایی که سالهاست در تاریکی فرو رفتهاند و همه زندگیشان در افیون ذوب شده است و عشق به مواد در تکتک سلولهایشان رخنه کرده است؛ آدمهایی که از همهجا و همهکس بریدهاند و تنها پناه تنهایی آنها مواد است.
حاشیه، همیشه حاشیه است و با مشکلات اجتماعی و اقتصادی بسیاری همراه است؛ حاشیههایی که معمولا جایی برای میزبانی مهاجران داخلی و خارجی و همچنین طبقات پایین جامعه هستند.
جنگ که شروع شد، دلهره به جان پدرش افتاد و خواب شب را از او گرفت. پرندههای آهنی بدقواره در آسمان که به پرواز درآمدند، دیگر به هیچکس رحم نکردند؛ نه به زنها و نه به مردها. نه به پابهسنگذاشتهها یا کودکانی که هنوز هیچ از الفبای جنگ نمیدانستند و ذهن کودکانهشان پر از معماهای بیجواب بود. موشکها چهره شهر را خشن و عبوس کرده بودند و با جولان در آسمان، ردی از خانهها باقی نمیگذاشتند و در فاصله چشم برهمزدنی آنها را ویران و ساکنانش را آواره میکردند.
آوازه فرونشست در اصفهان به گوش همه رسیده است؛ شهری که تا پیش از این همه آن را به زایندهرود و باغهای گسترده و ابنیه تاریخیاش میشناختند و حالا، اما بعید است که نام اصفهان به میان آید و کسی از فرونشست زمین که مدتهاست مثل خوره به جانش افتاده و رمقش را گرفته، سخن نگوید.
سالی که گذشت با اتفاقات «آبی» بسیاری همراه بود؛ اتفاقاتی که برخی از آنها برای اصفهانیها خوشایند بود و بعضی دیگر چندان به مزاجشان خوش نیامد؛ ضمن اینکه رقمخوردن آنها باعث بحرانیترشدن وضعیت این روزهای زایندهرود، رودی که حیات و ممات اصفهانیها به آن وابسته است و سالهاست که یک آب خوش از گلویش پایین نرفته، شد.
کمتر اصفهانی را میتوان پیدا کرد که با معضلات اصلی محل زندگی خودش از قبیل مهاجرت، آب، حاشیهنشینی، آلودگی هوا و غیره آشنایی نداشته باشد.