عباس جلیل‌زاده، از هنرمندان تئاتر کمدی اصفهان: «آقاجون» حاضر نیست به هر وسیله‌ای مخاطب را بخنداند

از آرزوی کودکی تا امروز

چشم‌های ماشی دم‌کرده‌اش را می‌چکاند در چشم‌های من. مرد جوان سرتاپا سیاه پوشیده، می‌خندند و دستی بر ریش‌های بلند جوگندمی‌اش می‌کشد و می‌گوید …

تاریخ انتشار: 11:14 - دوشنبه 1403/12/13
مدت زمان مطالعه: 11 دقیقه
از آرزوی کودکی تا امروز

به گزارش اصفهان زیبا؛ چشم‌های ماشی دم‌کرده‌اش را می‌چکاند در چشم‌های من. مرد جوان سرتاپا سیاه پوشیده، می‌خندند و دستی بر ریش‌های بلند جوگندمی‌اش می‌کشد و می‌گوید: «ببخشید با کمی تأخیر رسیدم.» سرمای استخوان سوز زمستان در لابه‌لای گونه‌هایش رخنه کرده دست‌هایش را می‌چپاند در کاپشن چرمی و می‌نشیند در اتاق آبی مصاحبه. قیژقیژ صدای کاپشن مماس می‌شود با صندلی.

پا روی پا می‌اندازد، دست‌هایش را در هم گره می‌کند و آماده می‌شود تا سؤالات ماسیده در ذهنم را بر سر زبان بیاورم. اغلب او را با شخصیت «آقاجون» می‌شناسند. عباس جلیل‌زاده، جوان 36 ساله‌ای است که 30 مهر 1367 متولد شده است و تحصیلات دانشگاهى الکتروتکنیک دارد و در مقطع کارشناسی کارگردانی سینما تحصیل کرده است.

او حالا در لابه‌لای صحبت‌هایش از فراز و نشیب هنر تئاتر و بازیگرى در اصفهان سخن می‌گوید و ما را می‌برد به صحنه نمایش‌هایی که با جان‌ودل و به‌سختی اجرا کرده است. این گفت‌وگو را بخوانید. خالی از لطف نیست.

چگونه در هنر تئاتر ورود کردید؟

همه‌چیز از بچگی در من آغاز شد با همان حس و حال کودکی مادرم شاغل بود و من مهدکودک می‌رفتم و از همان ابتدای طفولیت در فضای فرهنگی بزرگ شدم. از بچگی که همه عاشق شغل‌های خلبانی، دکتری و معلمی بودند، من از همان موقع بسیار دوست داشتم هنرپیشه شوم.

با توجه به اینکه برنامه کودک زیاد می‌دیدم و با کاراکترها هم‌زادپنداری می‌کردم حس می‌کردم به حرفه بازیگرى علاقه دارم، بعدها که به مدرسه رفتم وارد گروه سرود شدم. سوم راهنمایی که بودم براى یک تئاتر که قرار بود براى جشنواره دانش‌آموزی آماده شود، تست دادم و از بین ٥٠ نفر برای بازى در آن تئاتر پذیرفته شدم.شروع کار من از همان‌جا آغاز شد و علاقه‌مند شدم به بازیگری و این علاقه هرروز در من بیشتر می‌شد.

در سال 1383 با یک گروه آشنا شدم و در آن دوران فقط صرفا تمرین می‌رفتم و آموزش می‌دیدم و از سال 1385 به‌صورت حرفه‌ای تئاتر را آغاز کردم.

از نیاکان شما کسی در این حرفه بوده است؟

هیچ‌کس! اما مسئله‌ای که برای من مهم بود این است که حس می‌کردم شاید این حرفه و این کار می‌تواند مرا بسیار غنی و اجتماعی بار بیاورد یا می‌توانست حال مرا خوب کند. نمی‌دانم اصولا می‌گویند کسی که به سمت بازیگری می‌رود به آنچه هست، قانع نیست. درهرحال متنوع زندگى کردن را دوست داشتم.

مشوق‌های شما برای ورود به هنر تئاتر چه کسانی بودند؟

مادر و پدرم البته تا یک زمانى، آن‌ها توان انجام کار خاص و حمایتى را نداشتند؛ ولى همین‌که جلوى رشدم را نمی‌گرفتند و مرا در انتخابم آزاد می‌گذاشتند برای من تشویق بود، اما از یک زمانی به بعد تمام افرادی که مشوق شما هستند گاهی می‌شوند سد راهتان.

به‌خصوص برای پسری که مثل من سال‌ها به‌صورت رایگان کار کرده بدون هیچ درآمدی و فقط صرفا به خاطر علاقه‌ام و عشقى که به این حرفه داشتم، ادامه می‌دادم و اگر دستمزدى هم می‌گرفتم بسیار ناچیز بود.

من براى جبران هزینه‌هایم مجبور بودم هم سر کار بروم و هم تئاتر تمرین کنم، اما در این شرایط کنونی واقعاً نمی‌شود فقط با توجه به علاقه کار کرد. یادم می‌آید در ۲۵ سالگی آخرین تذکر را مادرم به من داد که الان ۲۵ ساله هستی و هیچ شرایط مناسبی برای تو وجود ندارد؛ ولى من همیشه امیدوار بودم چون فقط یک هدف داشتم و با جان‌ودل برای رسیدن به آن تلاش می‌کردم و این تلاش هم همچنان ادامه دارد.

شما اصفهانی هستید؟

پدرم باافتخار آذری هستند. به من سفارش کرده‌اند وقتی خودت را معرفی می‌کنی بگو من پدرم آذری است، اما من بزرگ‌شده اصفهان هستم و به‌شدت اصفهان را دوست دارم.

اولین فیلمى که در آن بازى کردید؟

سال 1389 اولین بازی من در یک فیلم کوتاه با عنوان «ریسمان الهی» با نقش شیطان بود که نقش من حذف شد. همان سال تهیه‌کننده همان کار اثر دیگری برای آخر سال با عنوان «چهارشنبه آخر» ارائه داد که سال 1389 شروع شد و من شب چهارشنبه‌سوری آن سال و چند سال دیگر مهمان ‌خانه مردم از قاب تلویزیون شدم.

چند سال است وارد این حرفه شده‌اید؟

از سال 1383 تاکنون. بیش از ۲۰ سال می‌شود؛ اما به‌صورت حرفه‌ای از سال 1385.

چند فیلم بازی کرده‌اید اگر نام آن‌ها را خاطرتان هست؛ بفرمایید.

از سال ١٣٨٩ بازى در کار تصویر را شروع کردم و در بیش از ١٠ تله‌فیلم و سریال و فیلم کوتاه نقش‌آفرینی کردم؛ اخیرا هم با فیلم سینمایى «احمد» به کارگردانى دوست خوبم امیرعباس ربیعى در جشنواره بین‌المللی فجر حضور داشتم که به‌نوعی ورودم به سینما بود. اخیرا هم مشغول بازى در یک سریال هستم به کارگردانى آقاى حسن وارسته که به‌زودی اخبار مربوط به این سریال منتشر خواهد شد.

دوست داشتید چه نقش‌هایی را بازی می‌کردید؟

من هنوز احساس می‌کنم به آن مرحله‌ای که مدنظرم بوده نرسیدم، اما برای هر نقشی که انتخاب شدم و انتخاب کردم چه در تئاتر و چه در تلویزیون و سینما سعى کردم بهترین خودم باشم. برای من بسیار مهم است که نقشی را که بازی می‌کنم نقش تأثیرگذاری باشد و من را به چالش بکشد؛ این‌گونه می‌توانم بگویم که از خودم بیشتر راضی‌ام. تلاش کردم هرکدام از نقش‌هایى که براى آن انتخاب شده‌ام را با عشق ایفاکنم.

در حال حاضر مردم اصفهان شما را با شخصیت کمدی «آقا جون» می‌شناسند؟ شروع این نقش چگونه زده شد؟

من از همان ابتداى فعالیت حرفه‌ای‌ام مستمر کار می‌کردم شاید باورتان نشود، اما روزهایی بود که سر چهار پنج تا تمرین در یک روز می‌رفتم و اغلب از این اجرا به آن اجرا و نقش‌های مختلفى را ایفا می‌کردم و این مسئله به دلیل انگیزه و عشق و علاقه‌ای بود که نسبت به این حرفه داشتم.

از ابتدا هرگز فکر نمی‌کردم که کار کمدی انجام بدهم و بخواهم به‌عنوان یک کمدین مطرح بشوم، اغلب خودم را در قالب کارهای جدی و نقش‌های جدى می‌دیدم بسیار دوست داشتم آکتور سینما باشم، اما مسیر برای من به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد.

در سال ١٣٩٢ با تجربه‌ای که از سال‌های پیش از آن به دست آورده بودم یک برنامه در تالار هنر اصفهان برگزار شد که به ما سفارش دادند در سه شب، سه موضوع مختلف را اجرا کنیم. من در آنجا نقش یک پیرمرد را بازى کردم که «آقاجون» (ولى نه با اسم آقاجون) از آنجا خلق شد. یادم می‌آید آن نمایش با سه اپیزود ۱۰ دقیقه‌ای اجرا شد.

چون ما زیاد هم وقت نداشتیم. به‌طور مثال یادم می‌آید قبل از اجرا ۱۰ دقیقه می‌رفتیم اجرا تا ناظران محتوا را ببینند، ولى کار به بهترین شکل اجرا شد و مخاطب ارتباط خوبى با نقشى که بازى کردم برقرار کرد.

«آقاجون» را دوست دارید؟

بله. مگر می‌شود شخصیتى که سال‌ها با آن زیست کردى و خیلی‌ها دوستش دارند را دوست نداشته باشی؟! «آقاجون» براى من فقط یک شخصیت نمایشى یا تیپ نیست. براى من سال‌ها تلاش و تجربه است. در کل «آقاجون» براى من در زندگى هنری‌ام سمبل موفقیت است.

شما به‌غیراز بازیگرى کارگردان و نویسنده هم هستید؟

بله.

چگونه متوجه شدید که به‌غیراز بازیگرى، توانایى کارگردانى هم دارید؟

کارگردانى براى من همیشه یک چالش بزرگ و بسیار جدى بوده و به نظرم بسیار نام سنگین و بامسئولیتى است؛ چه براى تئاتر و چه براى تلویزیون و سینما. اکنون‌که به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم من بعد از یک جایى در حرفه بازیگرى بسیار دغدغه کارگردانى داشتم؛ تا حدى که در کارهایى که بازى می‌کردم همیشه ایده‌های خودم را فراتر از یک بازیگر به کارگردان می‌دادم البته به‌عنوان پیشنهاد گاهى تأیید و گاهى هم رد می‌شد!

اما برایم جذاب بود تا جایى که باعث شد در رشته کارگردانى تحصیلاتم را ادامه دهم و جدی‌تر دنبال کنم. زمانى که کتاب می‌خوانم یا زمانى که می‌نویسم یا حتى داستانى را می‌شنوم، بی‌اختیار تصویرسازی می‌کنم و در ذهنم موقعیت خلق می‌کنم و این همیشه برایم جذاب است و ممکن است مدت‌ها درگیر خلق موقعیت‌های مختلف نسبت به یک موضوع در ذهنم باشم.

همین موضوعات باعث شد از سال ١٣٩٢ اگر اشتباه نکنم دو نمایش کودک با عناوین «یه آسمون آبى» که نویسنده آن اثر هم خودم بودم و نمایش «گربه‌های محله قانزاریا» را کارگردانى کردم. شروع کارگردانى من از آن سال‌ها بود و بعد از آن با نوشتن نمایشنامه‌های خیابانى «محمود و محبوبه» و «کمکم کن» و کارگردانى این نمایش‌ها رکورد 214 نمایش خیابانى در یک ماه را به نام خودم و گروهم در آن سال‌ها ثبت کردم و پس‌ از آن با یک کار کمدى با نام «پنجه طلا» فضاى کمدى آن سال‌ها را تجربه کردم که با حدود صد اجرا در سال ١٣٩٧ در شهر اصفهان آن پروژه را هم به سرانجام رساندم.

سال بعد هم یک نمایش با نام «کى داده کى گرفته» را کارگردانى کردم که متأسفانه هم‌زمان شد با آمدن ویروس کرونا و نتوانستم آن کار را روى صحنه ببرم و با آمدن کرونا و تعطیلی سالن‌های نمایش به سمت کارگردانى تصویر رفتم و ساختن کارهاى تلویزیونى و مجازى را آغاز کردم، اما کرونا باعث شد که من به‌عنوان کارگردان نشستن پشت مانیتور و تصویر را تجربه کنم.

ازجمله آثارم ماجراهاى «آقاجون» بود که به سفارش تلویزیون یک سال هر هفته از تلویزیون پخش می‌شد.

کدام‌یک از اجراهای شما سرنوشت‌ساز شد؟

بعد از اولین اجراى «آقاجون» من خدمت سربازى را باید پشت سر می‌گذاشتم و همین باعث شد مدتى از فضا دور باشم. گذشت تا اینکه یک برنامه شهرى بزرگى در حوزه خانواده در اصفهان برگزار شد که برای اجرای استنداپ کمدی یک نفر از تهران دعوت کرده بودند، آن شخص آخرین اجرا را نیامد و در لحظه آخر کار را به من سپردند.

هرگز یادم نمی‌رود بدون هیچ‌گونه آمادگی لباس‌هایی که در حال حاضر برای نقش «آقاجون» می‌پوشم را از آرشیو شخصى لباسم برداشتم و رفتم سر اجرا. در آنجا قرار بود من به‌عنوان یک کمدین بدون هماهنگى وارد برنامه بشوم و برنامه را به چالش بکشم. بااینکه یک جمله از قبل هماهنگ نشده بود و خودم نیز نمی‌دانستم قرار است چه کاری انجام بدهم، رفتم برای اجرا و همان اجرا سرنوشت‌سازترین اجرای من شد و پیشنهادها به سمت من روانه گشت.

مرتب اجرا می‌رفتم و نقش «آقاجون» را اجرا می‌کردم. هرگز فکر نمی‌کردم زمانی بتوانم این نقش را در بین مردم جا بیندازم و هرروز متعهدتر و جدی‌تر شدم تا الان که در خدمت شما هستم و خدا را شکر به‌واسطه حضور در تلویزیون و برنامه‌های پربیننده، «آقاجون» از جایگاه خوبى برخوردار است.

فضای اصفهان را از لحاظ تئاتر کمدی چگونه می‌بینید؟

بسیاری از افراد به اجرای تئاتر کمدی در اصفهان انتقاد دارند و همین مسئله اجرای این مدل از تئاتر را در اصفهان بسیار سخت کرده است، اما من بسیار بر این باورم که برای خنداندن مخاطب هر کاری را انجام ندهم، البته زمانی موجی از انتقاد به این نوع از تئاتر در اصفهان راه افتاد و نقدهایی هم شد، اما می‌توان مخاطب را با تئاترکمدی راضی نگه داشت.

«آقاجون» برای من یک زندگی جدید به وجود آورد. این موضوعی بود که به لحاظ مالی هم توانست مسیر هنری مرا تغییر بدهد. حتی در مسیر محبوبیت و معروفیت قرار گرفتم.

در بین اصفهانی‌ها محبوب و معروف هستید؟

بسیاری از هنرمندان می‌گویند ما اصلا دوست نداشتیم معروف، محبوب و دیده شویم، اما همه انسان‌ها نیازمند توجه هستند و اگر کسی برخلاف این مسئله سخن بگوید اغراق کرده است. مردم بسیار به من لطف دارند چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی، ولى محبوبیت آرزوى هرکسى است.

آیا معتقد هستید هر انسان در زندگی رسالتی دارد؟ به نظر شما رسالت در هنر و اخلاق در این حرفه چگونه باید باشد؟

بر این باورم که همه ما در زندگی و در هر حرفه‌ای که هستیم رسالت خاصی داریم. ما می‌توانیم با رفتار و کردارمان نسل دیگر را پرورش دهیم بدون اینکه کاری انجام دهیم. شاید باورتان نشود من برای بسیاری از اجراها قرارداد امضا نمی‌کنم، اما کارم را به بهترین شکل انجام می‌دهم.

بسیاری اوقات برای اجراها از قبل هزینه‌ای دریافت نمی‌کنم؛ اما کار را به بهترین نحو انجام می‌دهم. یاد گرفته‌ام در حرفه‌ام انسان با‌اخلاقی باشم؛ چرا چون از حرفه‌ام معروفیت برداشت می‌کنم نه دستمزد و این موضوع می‌تواند مرا به آینده‌ای درخشان سوق دهد.

بازیگری در فیلم سینمایی را بیشتر دوست دارید یا اجرای تئاتر را؟

بازی در تئاتر را بیشتر دوست دارم؛ چراکه نفس به نفس با مخاطب دقایقى زیست می‌کنم و صحنه تئاتر بسیار برایم مقدس است، اما در حال حاضر بازیگری در فیلم‌های سینمایی و کارهاى تلویزیونى برای من در اولویت است و به دنبال اتفاقات و چالش‌های جدیدترى هستم.

چگونه یک هنرمند تئاتر کمدی می‌تواند با مخاطبان ارتباط برقرار کند؟

این کار در اصفهان بسیار سخت است. مردم اصفهان کلکسیونی از کارهای طنز هستند و خنداندن آن‌ها بسیار سخت است. گاهی اوقات وقتی از صحنه خارج می‌شوم، احساس می‌کنم کل روز را فعالیت سنگین داشتم شاید ازنظر خیلی‌ها کار آسانى باشد، ولى کافی است صحنه را تجربه کرده باشند تا معنی این جمله مرا بفهمند.

آیا به مهاجرت و رفتن به پایتخت فکر کرده‌اید!؟

بله، البته بسیار، از سال‌ها پیش این فکر در سر من بوده و می‌دانم که من هم درنهایت مهاجرت می‌کنم به پایتخت و این بسیار برایم سخت بوده همیشه…هر بار به این نتیجه می‌رسم که باید برای رشد و پیشرفت مهاجرت کنم به تهران و این خیلی عجیب است که چرا یک فرد نمی‌تواند در شهر خودش رشد کند و بالنده شود. زمانی برای دیدن تئاتر در اصفهان از شهرهای دیگر به این شهر می‌آمدند و یک از سوغات این شهر در آن زمان تئاتری بود که گردشگران تماشا می‌کردند و با فرهنگ ما آشنا می‌شدند.

در زمان‌های گذشته تئاتر اصفهان یک مکتب بود؛ اما امروز هنرمندان ناچارند براى رشد به پایتخت مهاجرت کنند و با چالش‌های عجیبى مواجه بشوند؛ چرا که در سال‌های اخیر به نقطه‌ای رسیده‌ایم که نه تعداد سالن نمایش مناسب برای اجرای تئاتر در این شهر وجود دارد و نه تولید آثار تلویزیونی و سینمایى و با توجه به خروجى دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌های بازیگرى و مراکز علمى و آموزشى در این حرفه قطعا بستر مناسبى در این حوزه فراهم نخواهد شد! و این می‌تواند بسیاری از فعالان این حرفه را سرخورده و آسیب‌پذیر کند!

شما یک هنرمند سیاسی هستید؟

سیاست را بلد نیستم! ولى معتقدم نباید یک هنرمند از مسائل و شرایط جامعه خود بی‌تفاوت عبور کند، گاهی اوقات فضا فضای سیاسی است و قطعا من می‌توانم اندازه سواد خودم راجع به برخى از مسائل صحبت کنم. بین کارم و جامعه تعادل برقرار می‌کنم. قرار نیست راجع به هر موضوعی اظهارنظر کنم. من این مسئله را مدیریت می‌کنم.

موفقیت‌هایتان را مدیون چه کسانی هستید؟

رسیدن به تمام آرزوهایم در زندگی را مدیون لطف خدا و تلاش‌های خودم هستم و به خودم بابت زحماتى که کشیدم تا به این لحظه همیشه یک تشکر ویژه بدهکارم. شاید می‌توانستم فرد دیگرى با شرایط متفاوت‌تری باشم، ولی در حال حاضر عمیقا شکرگزار خداوند هستم. سپاسگزارم از خداوند سبحان به دلیل اینکه تا این لحظه از زندگی‌ام به هر آنچه خواستم رسیده‌ام.این بزرگ‌ترین شیرینی زندگی من است.

فیلم کمدی بیشتر دوست دارید یا جدی؟

فضاى کمدی را در حال حاضر خیلی دوست دارم، ولی شاید چند سال دیگر بگویم فیلم جدی.

چرا مشکی پوشیدید؟

رنگ مشکی‌ رنگ مورد علاقه من است. فکر می‌کنم لباس مشکى مرا لاغرتر نشان می‌دهد.

جایگاه هنر تئاتر در اصفهان چگونه است؟

وخیم است. هنرمندان تئاتر انتظار داشتند با این سبقه هنر در اصفهان جایگاه خوبی داشته باشند، اما دیدند که وضع بدتر و وخیم‌تر شد. به دلیل اینکه هنوز به هنر تئاتر به‌عنوان یک شغل و یک حرکت تأثیرگذار در جامعه نگاه نمی‌شود. با وجود شرایط نامناسب و نگاه نامناسب به این حرفه شرایط روزبه‌روز هم بدتر می‌شود!

حمایت زیادى از آثار نمی‌شود و اکثر کارها به سمت سفارشى بودن رفته که در این صورت گاهى مورد حمایت قرار می‌گیری… به نظرم اگر بستر مناسبى هم براى ورود بخش خصوصى و تئاتر مستقل به این حوزه‌ام اگر فراهم بشود و مورد حمایت قرار گیرند، می‌توانند تأثیرگذار و بسیار امیدبخش باشد.

ولی مسئله‌ای که برای من بسیار در این شهر اتفاق افتاده و آن را تجربه می‌کنم، نگاه سلیقه‌ای به آثار است؛ این‌که ما انسان‌های متفاوت و باسلیقه‌های متفاوت در زیر یک پرچم هستیم و ما باید با توجه به ذائقه مخاطبان آثارمان را تولید کنیم. گاهى انگار اصفهان ایالت جداگانه‌ای از تهران و دیگر شهرهاست.

شرایط اصفهان و کار در این شهر با دیگر شهرها فرق دارد؛ مثلا آثارى که مجوز اجرا در تهران می‌گیرد ممکن است اینجا با مشکل مواجه بشوند! البته مدیران ارشاد همواره تلاش کردند تا فضای مناسبی برای فعالیت‌های هنری ایجاد کنند که از همین‌جا از همه‌کسانی که دلسوزانه براى هنر و فرهنگ این شهر تلاش می‌کنند، به‌ نوبه خودم تشکر می‌کنم…

برای اجرای نمایش استرس هم دارید؟

صددرصد. متأسفانه فشار جسمی و روحی کار زیاد است. ممکن است مدتی کار کنی بعد چند ماه وقت و انرژى کار به نتیجه‌ مطلوب نرسد؛ مخصوصا در حال حاضر با هزینه‌های سنگینى که براى تولید یک اثر صرف می‌شود و ممکن است ضررهای زیادى به تهیه‌کننده متحمل شود.

نگاه تهرانی‌ها به شهرستانی‌ها چگونه است؟

«نگاه شهرستانی» من واقعا متوجه این حجم از نگاه از بالا به پایین نمی‌شوم! مگر نه اینکه بسیارى از همین عزیزان از جای‌جای این مملکت به تهران رفته‌اند؟! و چقدر دردناک است که هنرمندی که در شهر خودش نام و نشانی دارد باید در پایتخت کوچک شمرده شود. من پس از ۲۰ سال کار کردن چگونه می‌توانم در تهران به‌عنوان یک مبتدی کار کنم … وقتى آثارى که غیر از پایتخت کار کرده‌ای از نظرشان غیرقابل اهمیت است! و این بسیار جاى تأمل دارد.

محتوای تئاتر کمدی این روزها در اصفهان خوب نیست.گویی اجراکننده آمده است تا به هر طریقی مخاطب را بخنداند. موافق این مسئله هستید؟

بله، «کمدی آزاد» نام این نوع کمدی است که از نظر خیلى از متخصصان جلوه‌های هنری خاصی ندارد. بااینکه خودم در این نمایش‌ها بازى کرده‌ام اما قبول دارم که برخی از این نمایش‌ها را نمی‌شود با خانواده ببینیم و این خجالت‌آور است که ما به هر قیمتى مخاطب را بخندانیم و به خودمان اجازه‌ گفتن هر حرفى را روى صحنه بدهیم.

چگونه به این مدل اجراها مجوز می‌دهند؟

به‌سختی. بارها بازبینى می‌شود و اصلاحیه می‌خورد، اما بعید نیست که برای هر اجرا به‌گونه‌ای متفاوت عمل می‌کنند.

اصفهان با زاینده‌رود زنده است، اجرای تئاتر بدون زاینده‌رود چه حسی دارد؟

امیدوارم مسئولان این شهر کاری کنند که رودخانه زاینده‌رود به جریان بیفتد، چون زاینده‌رود قلب اصفهان و نقطه کلیدی ایران است. اصفهان شهر بسیار باارزشی است. اما بدون زاینده‌رود مرده و افسرده است. این شهر بسیاری از انسان‌های مهم را به دنیا معرفی کرده و آثار ارزشمند خوب و کم‌نظیری دارد که به جهانیان معرفی شده است.

ممکن است خیلی‌ها در سراسر دنیا اسم اصفهان را بیشتر از اسم ایران شنیده باشند…امیدوارم وضعیت هنر، فرهنگ و اقتصاد این شهر نیز خوب شود. همیشه بر این باورم که ما به‌شدت مردم خوبی داریم که باید قدردان آن‌ها باشیم.

برای هر اجرا چقدر به صاحب نامتان «حضرت عباس (ع)» متوسل شده‌اید؟

ترک‌ها به حضرت عباس (ع) بسیار علاقه دارند و من نیز به‌شدت «حضرت‌عباسی» هستم.

شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطره زندگی شما چیست؟

حرفه‌ من شبیه به زندگى پر از خاطرات تلخ و شیرین است؛ ولى یکی از بهترین و شیرین‌ترین خاطرات من این است که بدون هیچ معرف و پشتوانه‌ای وارد کار شدم. بدون اینکه کسی به‌جز خدا دست مرا بگیرد. تا به این لحظه هیچ‌کسی اجازه ندارد بگوید: «من عباس را به اینجا رسانده‌ام.» چون به‌شدت روزهای سختی را سپری کرده‌ام… و در این لحظه برایم شیرین است.

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

3 × 5 =