به هم قول داده بودند، امسال نصف محصول درخت های گل محمدی شان مربا بشود و برسد به دست رزمنده ها …
طرح ، طرح یک گل رز قرمز بود …
رنگ های دار قالی را هر کدام با یک علامت خاص مشخص کردیم که بتواند تشخیص دهد، این هم فکر خودش بود ..
همیشه میگفت : همدلی و ایثار بین تان دقیقا حال و هوای سنگر ها را دارد …
اینجا سنگر جنگی است که از خط مقدم دور افتاده است انرژی اش اما عجیب به ما می رسد !
رکعت آخر نماز بودم ، صدای ماشینی از دور شنیدم . حاج حیدر بود ، پیر مرد ۷۵ ساله ی روستای نزدیک ….
عطا اسم ماشینش بود و ابو عطا لقبی که بچه ها برایش گذاشته بودند …
میگفت یکی از کارهایی که همیشه محمد کمکم میکرد شستن لباس ها بود حالا هر وقت دلش برایش تنگ میشد پناه می آورد به لباس شستن …