
به قول استاد ژاله آموزگار، «در شب یلدا که شب کارزار روشنایی و تاریکی است، کسی نمیخوابد؛ ایرانیان گرد هم میآیند تا به نیروی عشق و نیروی مهر، به نور دل بدهند و به جنگ سیاهترین و شومترین شب سال بروند. خوراکیهای شبچره را بر سفره کرسی میگسترانند و تا صبح شعر میخوانند، قصه میگویند، فال حافظ میگیرند و بیدار میمانند تا بیداری آنها کمکی باشد هرچند اندک به فرشته پیمان، فرشته راستی و فرشته نظم. همه نگران و منتظرند تا نتیجه این کارزار را با دمیدن صبح و دیدهشدن نخستین فروغ، جشن بگیرند.» این شب پرخاطره برای ما ریشه در تاریخ و فرهنگ غنیمان دارد که باید آن را بجوییم و فلسفهاش را دریابیم؛ چون در این روزهای سخت بیشتر از هرزمان دیگری به یاری ما میآید.



«سلبریتی نجیب»، «معلم فرزانه و شاعر نکتهسنج»، «راوی زبانهای خاموش»، «پژوهشگر زبان سغدی» و هزار و یک عنوان دیگر را برای توصیف او بهکاربردهاند و هیچکدام نمیتواند حق مطلب یک عمر عاشقی و فعالیت بدرالزمان قریب را در حوزه ایرانشناسی ادا کند. او میراث ماندگاری از 9 دهه زیست غنیاش بر جای گذاشت و هشتم مرداد بدرود حیات گفت؛ اما او که بود و چه کرد؟





















