بیم‌و‌امیدهای آیت‌الله

آیت‌الله سید محمود طالقانی، چهره‌ای مهم و تأثیرگذار بر وقایع انقلاب بود که شخصیت و نظرات ایشان تا به امروز هم موردبحث و تحلیل صاحب‌نظران و اهالی سیاست قرار می‌گیرد. آغاز مبارزات برای ملی‌شدن صنعت نفت و نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق را می‌توان اولین حضور جدی مرحوم طالقانی در عرصه سیاسی دانست. او که از همان ابتدا، هوادار این جنبش و از حامیان رهبران جنبش، دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی بود، برای مجلس هفدهم از منطقه چالوس، نوشهر و شهسوار کاندیدا شد. این انتخابات درنهایت با دخالت دربار و نیرو‌های هوادار سلطنت ابطال شد، اما فرصت خوبی را برای طالقانی فراهم آورد تا با سخنرانی‌های پرشور، ایده‌های سیاسی خود را به گوش مردم آن نواحی برساند. معروف‌ترین سخنرانی طالقانی در حمایت از مصدق سخنرانی ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ در حضور نزدیک به یک‌میلیون مردم مشتاق است.

تاریخ انتشار: 22:13 - سه شنبه 1399/06/18
مدت زمان مطالعه: 6 دقیقه

 او در آن سخنرانی راه مصدق را والاترین راه برای استقلال ایران دانست و مصدق را یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های مبارزه برای استقلال ایران نامید. آیت‌الله طالقانی سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب، در زمان مبارزه با رژیم شاهنشاهی، با اعتباری که میان جریان‌های سیاسی داشت، توانست نقش مؤثری در شکل‌گیری تشکل‌های سیاسی ازجمله سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی داشته باشد. آیت‌الله طالقانی در 18تیر 1358 با کسب حداکثر آرا، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی شد و توانست نقش تعیین‌کننده‌ای نیز در حل مسائل کردستان داشته باشد. آیت‌الله طالقانی نهایتا در تاریخ 19 شهریور 1358 بر اثر سکته قلبی درگذشت. امام خمینی(ره) پس از درگذشت مرحوم طالقانی، در پیامی که در آن زمان منتشر شد، از آیت‌الله طالقانی به‌عنوان ابوذر زمان، مجاهد عظیم‌الشأن و برادر بسیار عزیز  یاد کردند. برای درک بهتر زندگی مرحوم طالقانی با مهدی طالقانی فرزند ایشان به گفت‌وگو نشستیم.

آیت‌الله طالقانی نقش مؤثری در شکل‌گیری جریانات مهم سیاسی در تاریخ ایران داشته است، از این دوران چه خاطراتی دارید؟

من متولد 1329 هستم و در وقایع سال‌های دهه 30 کودک بودم، اما همیشه در خانه ما این دغدغه وجود داشت که هرلحظه ممکن است آقا دستگیر شود و من بارها دیده بودم که مأمورها آمده و آقا را برده بودند ازجمله در همان سال‌های 33-34 دنبال نواب صفوی بودند که به منزل ما آمدند. آقای عبدخدایی نقل می‌کند: «زمانی که فراری بودیم و جایی برای پنهان‌شدن نداشتیم، نواب گفت تنها جایی که داریم منزل آقای طالقانی است. به آنجا رفتیم و آقای طالقانی گفت من خودم تحت تعقیبم اما شما هم بیایید.» من یادم است که نواب و چند نفر دیگر به منزل ما آمدند و سه روز بعد از رفتنشان نصف شب، در خانه شکسته شد و از درودیوار نیروهای ارتشی به خانه ما ریختند و همه‌جا را می‌گشتند. من می‌دیدم که آقا خیلی خونسرد برخورد می‌کند و مادرم نیز باوجود نگرانی، آرام بود و ظاهرا به این امور آشنا بودند که به دلیل همین گرایش‌های سیاسی‌شان بود. مرحوم طالقانی از مصدق حمایت می‌کرد و عضو جبهه ملی بود. عکس‌هایی هم از آقا در جبهه ملی اول و دوم وجود دارد. بعدازآن، با پیشنهاد مهندس بازرگان، آقای طالقانی اولین روحانی بود که به نهضت آزادی پیوست و از مؤسسان آن شد.

آیت‌الله طالقانی با محمد حنیف‌نژاد (از بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین خلق) آشنا بودند؟آیا تأثیری در سازمان مجاهدین داشتند؟

محمد حنیف‌نژاد، ناصر صادق، سعید محسن و دیگران از مسجد هدایت، مبارزه علیه شاه را شروع کردند و انسان‌های بسیار مؤمنی بودند. داستان این گروه مجاهدین خلق را باید از  منافقین امروز جدا کرد. این گروه انسان‌های درست و مبارزی بودند که در سال‌های 50-51 اعدام شدند و دیگر آن سازمان، سازمان مجاهدین سابق نشد که نشد و حالا نیز به این روال بدبختی افتاده است.

در سال‌های منتهی به انقلاب نیز آقای طالقانی در زندان بودند. از آن دوران خاطراتی دارید؟

سال 56-57 آقایان طالقانی، مهدوی کنی، منتظری، هاشمی، لاهوتی و… باهم در زندان اوین بودند. آقای طالقانی را اواخر دوران زندان به علت بیماری از اوین به زندان قصر منتقل کردند و در بهداری زندان قصر، ما با آیت‌الله طاهری از طریق پدر آشنا شدیم. آقای طالقانی حتی در زندان هم از جریان‌های انقلاب و تحولات باخبر می‌شدند. آبان 57 هم از زندان قصر آزاد شدند. باید همین‌جا عرض کنم اینکه عده‌ای می‌گویند آقای طالقانی و مرحوم منتظری از اوین آزاد شدند اشتباه است.

این روایت درست است که زندانبان آیت‌الله طالقانی در زمان شاه، پس از پیروزی انقلاب پرستار ایشان شد؟

این داستانی است که مسعود بهنود (روزنامه‌نگار و نویسنده) ساخته و چنین چیزی نبوده است. ما قبلا هم در این باره پاسخ داده‌ایم که این حرف دروغ است. البته در دهه 40 چند نفر از زندانیان و مجرمان سابقه‌دار به محل نگهداری زندانیان سیاسی فرستاده می‌شدند تا زندانی‌های سیاسی را آزار دهند، برخی از آن‌ها جذب انقلاب شدند و به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب گاهی به دیدار پدر می‌آمدند. اما روایتی که مسعود بهنود دراین‌باره نقل می‌کند مورد تأیید ما نیست و دروغ است.

مرحوم آیت‌الله طالقانی اولین امام‌جمعه ایران بعد از پیروزی انقلاب بودند. داستان نماز جمعه اول انقلاب چه بود؟

بله همان‌طور که می‌دانیم، ایشان اولین امام‌جمعه ایران بعد از پیروزی انقلاب بودند و قبل از پذیرش این مسئولیت از سوی پدر، تا آن زمان امام‌جمعه‌ای تعیین نشده بود. اصولا داستان برقراری نماز جمعه پیشنهاد مرحوم طالقانی به امام بود. ایشان به امام (ره) پیشنهاد دادند که باید تشکیلاتی به نام نماز جمعه داشته باشیم. به خاطر دارم یک روز چهارشنبه بود که احمد آقای خمینی تماس گرفت که امام گفته‌اند نماز جمعه را برپا کنید و شما امام‌جمعه شوید. آقای طالقانی گفتند آمادگی ندارم اما امام تأکید کردند که خودتان باید این کار را انجام دهید. سرانجام در تاریخ 5 مرداد 1358 در دانشگاه تهران اولین نماز جمعه ایران به امامت آیت‌الله طالقانی برقرار شد.

 یک روایت در خصوص فتوای نجاست مارکسیست‌ها منسوب به مرحوم طالقانی وجود دارد، آیا این روایت مورد تأیید شماست؟ آیا آیت‌الله طالقانی با این بحث موافق بودند؟

بحث فتوای نجاست مارکسیست‌ها، داستانی بود که ساواک برای اختلاف‌اندازی در زندان درست کرد. البته آقای طالقانی به همراه آقای منتظری و دیگران پای نامه مرتبط به آن موضوع را امضا کردند، اما این‌طور نبود که با مارکسیست‌ها سر یک سفره ننشیند و با آن‌ها حرف نزند. 

آقای طالقانی نقش تعیین‌کننده در وقایع کردستان (سال 58) داشتند. ایشان مأمور به حل‌وفصل آن غائله خطرناک شدند. کمی از آن دوران بگویید.

آقای طالقانی خودشان داوطلب شدند که به کردستان بروند. آقایان بهشتی، هاشمی و بنی‌صدر از طرف امام (ره) مسئول شدند که همراه آقای طالقانی باشند. به‌هرحال در آن منطقه، درگیری‌های بسیاری وجود داشت. آن زمان تنها یک ماه از تأسیس سپاه پاسداران می‌گذشت و ارتش نیز مشغول پیدا کردن موقعیت تازه خود در شرایط بعد از انقلاب بود. درنتیجه باید با سیاست این مشکل بزرگ حل‌وفصل می‌شد. آقای طالقانی وقتی به کردستان رفت، در یک سخنرانی، پیشنهاد شورایی اداره شدن شهر سنندج را مطرح کرد که از سوی کردها پذیرفته شد. البته در آن زمان، از سوی برخی چهره‌ها انتقادهایی به این طرح وارد می‌شد. منتقدانِ طرح شورایی شدن سنندج می‌گفتند که ممکن است چپی‌ها بیشتر از مذهبی‌ها رأی بیاورند. آقای طالقانی هم در پاسخ آن‌ها می‌گفت، اگر آن‌ها بهتر کار کنند، مردم به آن‌ها رأی می‌دهند. پس بچه مسلمان‌ها بروند بهتر کار کنند تا رأی بیاورند.

آیا  آیت‌الله طالقانی با اندیشه‌های دکتر شریعتی موافق بودند؟ آیا ارتباطی میان ایشان و شریعتی وجود داشت؟

اختلافی نداشتند و با شریعتی رفت‌وآمد نیز داشتند. اتفاقا پدر مرحوم شریعتی از دوستان بسیار نزدیک آقای طالقانی بود و در ایام ماه مبارک رمضان، پدر دکتر شریعتی در مسجد هدایت سخنرانی می‌کرد. اختلاف شریعتی بیشتر با آیت‌الله مطهری بود.

داستان دستگیری برادر شما (مجتبی طالقانی) بسیار جنجالی شده است.  آقای غرضی می‌گوید ایشان را به جرم قتل 17 نفر دستگیر کرده است. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟

روایت آقای غرضی را به‌کل تکذیب می‌کنم. چون اصلا نه اسمی از آن 17 نفر وجود دارد نه مدرکی هست. این توطئه از سوی غرضی و یک مدیر دیگر دولت هاشمی شکل گرفت. زمانی که انقلاب شد ما از تمام نیروهایی که انقلاب را به وجود آورده بودند مسلح‌تر بودیم و نیروی نظامی بیشتری داشتیم. زیرا در دوران تظاهرات، بسیاری از ارتشی‌ها لباس و اسلحه‌شان را تحویل می‌دادند و ما نیز کمکشان می‌کردیم. در آن زمان فکر می‌کردیم ساواک و کردها مجتبی را دستگیر کرده‌اند. اما درنهایت زمانی که غرضی را با توسل به‌زور به منزل آقای طالقانی آوردند، او گریه می‌کرد و می‌گفت کار من نبوده است. این اتفاق پله پرشی برای غرضی شد که وزیر شود. غرضی زمانی هم که استاندار خوزستان بود، بهترین نیروهای ارتش را اعدام کرد و الان نیز در وضعیت خوبی زندگی می‌کند. قتل‌هایی که آن زمان از سوی غرضی مطرح شد، مربوط به سه خانم است که عضو سازمان منافقین بودند. همسران این سه زن با مجتبی آشنا بودند. در آن زمان، شوهر یکی از آن‌ها از پاریس به ایران آمد و گفت که همسر من خودکشی کرده و ماجرای قتل صحت ندارد. پرسش اینجاست که آقای غرضی از کجا فهمیده مجتبی آن‌ها را کشته است؟ تنها خدا می‌داند.

شایعاتی درباره فوت آیت‌الله طالقانی همواره از سوی فرزندان ایشان و برخی چهره‌ها مطرح می‌شود. چرا مرگ ایشان براثر سکته قلبی با شایعاتی همراه شد؟

من نمی‌دانم چه بوده است، اما این مرگ طبیعی نبود. مگر می‌شود منزل آقای طالقانی تلفنش قطع باشد و ماشینی نباشد که ایشان را به بیمارستان برساند؟! این شواهد مسئله‌دار است. آن شب من در آنجا نبودم، مادرم نیز با برادر و خواهرم به مشهد رفته بودند و سفیر ایران در شوروی و سفیر شوروی در ایران با آقای طالقانی ملاقات داشتند. گویا صحبت‌هایشان هم موفقیت‌آمیز بوده است. ساعتی پس از رفتن سفرا، پدر دچار حمله قلبی می‌شوند و فوت می‌کنند.

چه خاطره یا روایت پررنگی از مرحوم آیت‌الله طالقانی در ذهن دارید که مایل هستید  روایت کنید؟

پدربزرگ مرحوم طالقانی در یک روستایی در طالقان زندگی می‌کردند و از علمای خوش‌نام بودند. بعد از مرگ پدربزرگ ایشان، زمانی که آیت‌الله طالقانی به طالقان می‌رفتند، ‌دیدند که مردم به زیارت قبر پدربزرگشان می‌روند. به‌مرورزمان آرامگاه پدربزرگشان به امامزاده تبدیل‌شد. آقا نیز یک روز بیل و کلنگ را برمی‌دارد و آنجا را تخریب می‌کند تا به نادرست قبر پدربزرگشان تبدیل به امامزاده نشود. ایشان به‌شدت با این مسئله که عده‌ای با رانت، فساد و تزویر وارد سیستم شوند مخالف بودند. آنچه مرحوم طالقانی و سایر مبارزان با رژیم شاه در پی آن بودند، امروز در جامعه کمتر به چشم می‌خورد.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط