اصطلاح «سلفی» در قرن بیست و یک و همین چند سال پیش بوجود آمد. یک جوان اتریشی مست در سال 2001 در یکی از شبکههای تلویزیونی این کلمه را به زبان آورد و پس از آن سلفی سریعاً وارد واژگان مردم سرتاسر جهان شد. به رغم این اما «تصویر برداشتن از خود» تاریخی بسیار طولانی و پرفراز و نشیب دارد و از قرنها پیش هنرمندان بسیاری تلاش داشتند تصویر خودشان را به کمک ابزارهای مختلف در قالب اتوپرتره ضبط و ثبت کنند.
بسیاری از تاریخنگاران هنر بر این عقیدهاند که اتوپرتره به عنوان یک گونه هنری در اواسط قرن چهارده میلادی بوجود آمد. به باور آنها تا پیش از این دوران هنرمندان امکان خلق تصویر یا تمثالی از خودشان را نداشتند. در قرون وسطا نقاشان همگی وابسته به کلیساها و نهادهای مذهبی بودند و هنرشان تنها به بازنمایی تصویری داستانهای کتاب مقدس بر روی دیوارهای کلیسا منحصر میشد. آنها برای قرنها وظیفه داشتند که تصاویری ایدئال از شخصیتهای بزرگ مذهبی و تاریخی بکشند و به همین خاطر این امکان را نداشتند که پرترههای افراد معمولی، از جمله خودشان را ترسیم کنند. در قرن چهاردهم با زوال تدریجی قدرت کلیساها دست هنرمندان برای توجه به واقعیت و مردم اطراف خود بازتر شد و آنها توانستند تصاویری از انسانهای معاصرشان را نیز ترسیم کنند. اولین اتوپرترهها در قرن چهاردم به صورت «کامئو» بودند؛ به این معنا که نقاش (یا مجسمهساز) همچنان داستانهای تاریخی و مذهبی را در اثرش تصویر میکرد؛ اما یکی از حواریون یا افراد درون نقاشی را شبیه به خودش میکشید. این کار بیشتر شبیه نوعی امضای هنری بود و نقاش از خلال انجام آن قصد داشت مهارت و نبوغش را به رخ دیگر نقاشان بکشد.
اما چیزی که امروزه به عنوان ژانر اتوپرتره میشناسیم تنها در اواخر قرن پونزدهم و توسط هنرمند بزرگ آلمانی، آلبرشت دورر، بوجود آمد. دورر پایهگذار هنر اتوپرتره بود و بسیاری از قواعد و اصول آن را پایه گذشت. او از یک قاب استاندارد استفاده کرد، خودش را در موقعیتهای مختلف قرار داد و بدنش را، از سینه به بالا، درون بوم تصویر کرد. دلایل متعددی را میتوان برای شکلگیری هنر پرتره در آن دوران برشمرد. دلیل اول این بود که هنرمندان از نهاد کلیسا مستقل شده بودند و هزینهی زندگی خود را از افراد دیگر تامین میکردند و به همین خاطر امکان داشتند روی موضوعات موردعلاقهشان کار کنند. دلیل دیگر رواج یافتن فلسفهی اومانیسم در آن زمان بود. انسان اروپایی پس از قرنها میتوانست به خودش، به مثابه موجودی متفکر و مختار، فکر کند و تصویر خود را در ذهنش مجسم و مصور نماید. تولید انبوه شیشه و آینه در آن دوران یکی دیگر از دلایل روی آوردن هنرمندان به نقاشیهای اتوپرتره بود. نقاش به لطف آینهای که به خانهاش وارد شده بود این امکان را داشت که بدن خود را در کلیت ببیند و در ظرافتهای چهره و اندام خودش مطالعه و مداقه کند.
اتوپرترهها را به اشکال و انواع مختلف میشود دسته بندی کرد و تفاوت آنها در زمانها و مکانهای متفاوت با یکدیگر را نشان داد. یکی از کلیترین این دستهبندیها بر اساس نسبت نقاش با نقاشیاش صورت میگیرد. آیا نقاش برای خودش اتوپرتره میکشد یا برای مخاطبانش؟ بعضی از اتوپرترهها به رابطهی نقاش با تماشاگران اشاره دارند که خود آنها را میتوان به دو نوع تقسیم کرد. اتوپرترههای نوع اول میخواهند هنرمند را به تماشاگر بشناسند و هویت، جایگاه و موقعیت اجتماعی او را به دیگران معرفی کنند. عکسهای پرسنلی را میتوان ادامهی چنین اتوپرترههایی دانست. اتوپرترههای نوع دوم اما هدفشان شناساندن نقاش به مخاطب نیست، آنها برای ایجاد نوعی صمیمیت یا گفتگو با تماشاگر کشیده میشوند. ونگوگ در اتوپرترههایش میخواهد با تماشاگرانش حرف بزند و اگون شیله قصد دارد احساسات درونی خود را به آنها منتقل کند. دستهی دوم اتوپرترهها اما توجه کمتری به مخاطبان دارند و بیشتر برای بررسی رابطهی نقاش با خودش خلق شدهاند. هنرمند میخواهد سبک، شگرد و روح هنری دوران خود را بازنمایی کند و به چالش بکشد و به همین دلیل به سراغ اتوپرتره میرود. بسیاری از اتوپرترههای هنرمندان مدرن یا آوانگارد قرن بیستم را میتوان در این دسته جا داد.
تا قرن نوزدهم بیشتر اتوپرترهها در آتلیهی عکاس کشیده میشدند. گاهی نقاش غرق در نقاشی کردن است (آرتمیزیا جنتیلسکی)، گاهی به صورت کاملا رسمی ژست میگیرد (یان وان آیک) و گاهی هم به خودش استراحت داده و حین نقاشی سرش را به سوی تماشاگران برمیگرداند (جودیت لایستر). در قرن نوزدهم که نقاشان امپرسیونیست آتلیهی خود را ترک کرده و به دامن طبیعت میروند اتوپرترهها هم برای نخستینبار به مکانهای خارجی کشیده میشوند. افرادی مانند روسو و پیسارو غالب اتوپرترههای خود را در دل طبیعت کشیدهاند. برای آنها بیشتر از اینکه زیبایی و شگفتی مناظر موجود در نقاشی مهم باشد واقعیتگرایی و دریافتگرایی لحظهای اتوپرتره اهمیت داشت.
اتوپرترهها انواع و گونههای مختلفی دارند. در بیشتر مواقع آنها به صورت تکی کشیده میشدند و نقاش فقط تصویری از خودش را بر روی بوم ترسیم کرد. گاهی نیز شخص یا اشخاص دیگری در کنار نقاش به تصویر کشیده میشود؛ خانواده، دوستان، عزیزان و شاید نقاشان دیگر. گاهی نقاش خودش را به صورت برهنه تصویر میکرد تا احساسات، شکنندگی و صمیمتش را نشان دهد، گاهی نیز لباسهای مخصوصی میپوشید تا جایگاه اجتماعی و منزلتش را به رخ دیگران بکشد. بعضی مواقع در اتوپرترهها اشیا و وسایل هم وجود داشتند. اشیایی که یا در دستان هنرمند بودند یا به مانند نقاشیهای طبیعت بی جان در کنار او قرار داشتند. نقاش گاهی به اثر خودش یا نقاشان دیگر در اتوپرتره ارجاع میداد تا تبار هنری خود را به دیگران نشان دهد. گاهی هم بازتابی مخدوش از خودش درون شیشهها و آینهها میانداخت تا تصویر خود را به چالش بکشد. گاهی مثل ونگوگ خودش را به طور کلی از نقاشی حذف میکرد تا فقدان خودش را درون اتاقی خالی نشان دهد.