
وقتی از شاهنامه یاد میشود، عموما داستانهای پهلوانی، نبردهای رستموسهراب، رستمواسفندیار، هفتخان رستم، داستان فریدون و ضحاک و امثال آن به ذهن متبادر میشود؛ حالآنکه بخش بزرگی در شاهنامه وجود دارد که اغلب از آن بیخبریم و با آنکه بیشتر حجم شاهنامه را نیز در بر میگیرد، مغفول مانده است و در جامعه ما جایگاهی ندارد

به گزارش اصفهان زیبا؛

برخی متکلمان فرق ضاله اسلامی و در رأس آنها، ابنتیمیه در کتاب «منهاج السنه النبويه» به مطالبه فدک توسط حضرتفاطمهزهرا(س) نقد وارد کردهاند. ابنتیمیه در نقد خود تلاش میکند مطالبه فدک توسط حضرتزهرا(س) را بهعنوان یک رفتار دنیایی و غیرممدوح جلوه دهد و نتیجه بگیرد که اگر کسی چنین رفتاری را از مناقب حضرت بداند، جاهل است.

بازپسگیری فدک از سوی حضرتزهرا(س) صرفا یک مسئله اقتصادی یا حقوقی نبود؛ بلکه حادثهای چندبعدی با پیامدهای عمیق سیاسی، اجتماعی و دینی بود که نقش مهمی در تبیین جایگاه اهلبیت(ع) و افشای انحراف از مسیر اصلی خلافت پس از رحلت پیامبراکرم(ص) ایفا کرد.

در آموزههای دین اسلام، همواره «زهد» و «بیرغبتی به دنیا» ترویج شده است؛ چنانچه بهعنوان نمونه، قرآن کریم میفرماید: «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى»؛ «زندگی آخرت، بهتر و ماندگارتر است.»

در نگاه نخست، شاید تلاش و مطالبه جدی فدک توسط حضرتفاطمهزهرا(س) با آموزههای زهد اسلامی در تعارض به نظر برسد؛ بهویژه آنکه احادیثی منسوب به حضرتزهرا(س)، در باب زهد و بیاعتنایی به دنیا روایت شده است. بر این اساس قرار است «اصفهانزیبا» در گفتوگویی با استادان حوزه و دانشگاه به این پرسشها پاسخ دهد که چرا حضرتزهرا(س) نهایت تلاش خود را در بازپسگیری سرزمین فدک بهکار بردند؟ آیا موقعیت اقتصادی ویژه این زمینها، نقشی در این مطالبهگری داشت و اساسا چرا بانویی با این جایگاه والای عفاف و وقار، باید خود شخصا بهدنبال بازپسگیری زمینهای خود باشد؟

جنگ جمل بهعنوان نخستین رویارویی داخلی در دوره خلافت امیرالمؤمنین علی(ع)، از نقاط عطف تاریخ صدر اسلام بهشمار میآید.

معارف حسینی در پهنه شعر و ادب فارسی از سدههای سوم و چهارم قمری طلوع کرد؛ بااینحال، نام پرافتخار «ملکهٔ عرش نورالنور»، حضرتزینب(س) تا فرازوفرودهای عصر صفوی، حضوری کممایه در این عرصه داشت.

در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران، از ۱۴۰۰ هجریشمسی، روز اول آبان بهعنوان روز پاسداشت مقام علمی و ادبی ابوالفضل بیهقی ثبت شده است. این اندیشمند برجسته که با نام کامل ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی شناخته میشود، در منطقۀ حارثآباد بیهق (سبزوار کنونی) متولد شد.

کتاب تاریخ بیهقی، در میان آثار تاریخی فارسی جایگاهی ممتاز دارد. اعتقاد دارم که به جای کتاب تاریخ بیهقی، باید گفت سبک بیهقی؛ زیرا بیهقی نثری استوار، سنجیده و آمیخته با زیباییهای ادبی دارد.

این کتاب از همان سطر اول دست شما را میگیرد و ناگهان به هزار سال پیش میبردتان. وقتی چشم باز میکنید، امیرمسعود را میبینید که به سودای کشورگشایی راهی اصفهان و ری شده و یکمرتبه خبر مرگ پدرش، سلطانمحمود را برایش میآورند و بدتر از همه اینکه وزیران پدر، برادرش را به جای او به تخت حکومت نشاندهاند.

پرسش اساسی که در این یادداشت مطرح میشود، نیازمند تأمل عمیقی در ساختار فکری معاصر ایران، بهویژه پس از انقلاب اسلامی است. در سایه حضور پربرکت و هدایتبخش قرآن کریم و سیره معصومین (اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام) که مفسران حقیقی و تأمینکنندگان سعادت ابدی انسان قلمداد میشوند، چه نیازی به برجستهسازی و رجوع مکرر به اندیشمندانی مانند رضا داوریاردکانی احساس میشود؟