طبق آخرین نظرسنجی موسسه گالوپ که در سال ۲۰۱۳ انجام شد، ایرانیان پس از مردم عراق، دومین مردم ناشاد در دنیا معرفی شدند. بنا بر تحقیقات مؤسسه گالوپ، میزان درآمد ماهانه و ثبات اقتصادی شهروندان نقش تعیینکنندهای در احساس رضایت فردی و امنیت روانی افراد در کشورهای مختلف دارد.
کاربران فضای مجازی در واکنش به این خبر نظرات قابل توجهی داشتهاند. عده زیادی از آنها خشکی زاینده رود را از مهمترین این عوامل عنوان کرده و عدهای دیگر با ریز شدن در مسائلی که اصفهان سالهاست با آنها درگیر است، به نکات مهمتری اشاره کردهاند. این عده آلودگی شدید هوا در اغلب روزهای سال، خشکسالی، نبود تفریح و امکانات تفریحی متناسب با جمعیت شهر و استان و همچنین هجوم کرونا و خانهمانی اجباری به همراه تجربه موجهای متعدد کرونا که با خود محدودیتهای بسیاری را به همراه آورده، از جمله دلایلی دانستهاند که مانع احساس خوشی داشتن اصفهانیها شده است. عدهای دیگر نیز نگشتن کاسبی، نابودیِ ذره ذره محیط زیست، بافت سنتی و مذهبی، کنترل بیش از حد جامعه، تصمیم گیریهای غیرمسئولانه مسئولان، دعواهای جناحی، وجود برخی صنایع و شهرکهای صنعتی بسیار مهم در اطراف اصفهان، بی توجهی و بهاندادن کارفرمایان دولتی و خصوصی به نیروی کار، حرص و استرس مال، خساست، محافظه کاری در بروز نظرات و هیجانات، ناامیدی از آینده و ناتوانی در به دست آوردن موقعیتهای شغلی و تشکیل خانواده، گرانی بیش از حد مسکن و امکانات زیست اولیه، تعطیلی مراکز تفریحی از سینما و گالریها تا چای خانه و محرومیت از دوچرخه سواری و کوهنوردی و … را از جمله دلایلی دانستهاند که آرامش روانی اصفهانیها را طی سالها هدف قرار داده و موجب ناخوشی آنها شده است. در مقابل عدهای نیز معتقدند که این نظر در مقایسه با دیگر شهرها و استانها چندان قابل باور نیست زیرا اصفهان استانی برخوردار است، مردم شوخ و شنگ و خوش مشربی دارد، استان معینِ تهران است، شهری تمیز با اتمسفری فرهنگی است و خلاصه درمقایسه با مردم بسیاری از شهرها از امکانات اقتصادی، اجتماعی و رفاهی خوبی برخوردار است. پیگیری اخبار منتشر شده در رسانههای استان درباره وضعیت روحی و روانی مردم اصفهان اما نشان میدهد که دستکم از 1383 به این سو آمار افسردگی در این شهر به نسبت سایر کلانشهرها بیشتر شده و معمولاً خبرهایی با همین محتوا در طی این سالها برخروجی خبرگزاریها قرار گرفته و به وسیله سازمانهای مؤدی منتشر شده است. به عنوان مثال، ناهید تاج الدین، یکی از نمایندگان سابق اصفهان در مجلس در سال 98، عیناً محتوای اخبار سال 1383 را تکرار کرده و گفته بود: «آمار افسردگی در اصفهان نسبت به سایر کلانشهرها بیشتر است.» این یعنی به نظر میرسد در نزدیک به دودهه گذشته ما اصفهانی به رغم شادمانیهای کوچکی که داشتهایم، حالمان آنگونه که باید «روال» نبوده است. گفته میشود به دلیل فزونی و پیچیدگی روابط فرد با جامعه، اعمال، رفتار و حرکات او هرگز نمیتواند فارغ از تاثیرات جامعه باشد. جامعه، نهادها و گروههای آن در سطوح مختلف با نوع عملکرد خود، گاهی باعث آسان شدن برآوری نیازها، امیال و آرزوی فرد میشوند و گاه مانند مانعی در این مسیر قرار میگیرند. بنابراین جامعه، گاهی با اعمال فشار و ایجاد موانع و موقعیتهای فشار، اعضای خود را به سوی ناکامی، محرومیت، تعارض و در نهایت اختلالهای روانی سوق میدهد؛ مسئلهای که با شیوع کرونا رشد دوچندانی را تجربه کرده و در کنار وضعیت نامناسب اقتصاد کشور، خوشیها را به حسرتها پیوند زده است. نگاهی به سیل تحصیلکردههای بیکار، رشد مهاجرت به واسطه فاکتورهای اقتصادی و بروز حوادث طبیعی، حاشیه نشینی، بالارفتن بی حساب هزینههای زندگی، کمبود فرصتهای شغلی و از دست رفتن این فرصتها و به طور کلی سخت شدن زیست و معیشت خانوادههایی که سبک زندگیشان با هجوم کرونا دگرگون شده (که عده کمی هم نیستند) گوشهای از عواملی است که در کنار موارد یاد شده، ناخوشی اصفهانیها را در یک نگاه کلی به وجود آورده است. حال شاید بگوییم که دودهه پیش حالمان نسبت به آغاز قرن جدید یا سالهای منتهی به آن بهتر بوده است، بنابراین بد نیست بدانیم که نتایج تحقیق بر گروهی 150 نفره در مورد بررسی عوامل اختلال روانی (فصلنامه فرهنگ اصفهان_ 1381) در سالها پیش از ظهور کرونا نشان داده بود که: «طبقات پایین جامعه بیشتر دچار افسردگی میشوند. به نظر میرسد عوامل فرهنگی، محرومیتها و محدودیتهای اجتماعی زیاد و مشکلات فرزندان از علل افسردگی در زنان باشد؛ فراوانی افسردگی در جوانان به دلیل تغییرات ساختاری در حوزههای مختلف سبب شده آینده به نظر جوانان پر خطر جلوه کند.» حالا آن آینده ترسناکی که محققان اصفهانی در دودهه پیش آن را پیشبینی کرده بودند، پیش روی ماست و آمارهایی از سالهای مختلف به صورت تصادفی نشان میدهند که وضعیت زیستی ما به طور کلی چگونه بوده است. به عنوان مثال، مرکز آمار کشور در 1397 اعلام کرده بود: «شاخص فلاکت در زمستان ۹۷ به ۳۹ درصد رسیده که نسبت به مدت مشابه سال ۹۶ حدود ۱۰ درصد افزایش داشته است.» اما شاخص فلاکت چیست؟«شاخص فلاکت یا (Misery index) یک نشانگر اقتصادی است که توسط اقتصاددانی به نام آرتور اکان تبیین شده و از افزودن نرخ بیکاری به نرخ تورم بدست میآید. باور بر این است که تورم فزاینده در کنار بیکاری رو به افزایش برای یک کشور، هزینههای اقتصادی و اجتماعی در برخواهد داشت.» ما اکنون در حال تجربه موج چهارم کرونا هستیم و گفته میشود در صورت تعطیلی سراسری میلیونها نفر بیکار شوند. چنانچه دیدیم، نه تنها محدودیتهای شدید و جدید ده روزهای در استان وضع شد، بلکه این محدودیتها یک هفته دیگر نیز تمدید شد. حالا به یک سال پیش برمیگردیم، زمانی که معاون اجتماعی بهزیستی استان اصفهان در 1399 و در گفتگو با ایمنا اظهار کرده بود: «فاکتور اقتصادی جزء عوامل سبب ساز پایین نسبت به دیگر عوامل رصد شده مؤثر در خودکشی بوده است که البته ممکن است مشکل اقتصادی زمینه اولیهای را برای دیگر مشکلات ایجاد کرده باشد اما در تحلیلهای بهزیستی بیشترین عوامل سبب ساز خودکشی اختلافات خانوادگی بوده است. در آمارهای بهزیستی عوامل مالی ۲.۶۵ درصد علل اقدام به خودکشی را به خود اختصاص داده است؛ همچنین درگیریها و اختلافات زناشویی بیش از ۳۷ درصد این آمار را در بر میگیرد.» کمرنگ جلوه دادن نقش اقتصادی در فروپاشی روانی افراد از سوی مسئولان درحالی انجام میشود که پژوهشها نشان میدهد «کمبود امکانات و فقر مادی همراه فقر معنوی و احساس حقارت ناشی از آن برای گروههای محروم جامعه، فشار روانی، ناکامی و سرخوردگی به دنبال دارد» این در حالی است که سازمان جهانی بهداشت و بانک جهانی معتقدند «سرمایه گذاری در حوزه سلامت روان، تنها به سلامت کمک نمیکند بلکه به اقتصاد نیز کمک میکند». کارشناسان نیز براین باورند که «آنچه به عنوان توسعه پایدار میشناسیم بدون سلامت روان امکان پذیر نیست.» از سوی دیگر مدیر کل دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت در مهر 97 اعلام کرده بود که «آمار مبتلایان به اختلالات اضطراب و افسردگی در حال افزایش است.» معضلی که بی دلیل حادث نشده است. مثلاً مردم پایین شهر اصفهان به دلیل سطح زندگی پایین، درآمد کم و امکانات و تسهیلات نامناسب، فشارهای روانی بیشتری را تجربه میکنند و در نتیجه روز به روز افسرده و افسردهتر میشوند. فشار روانی اما چیست؟ فشار روانی پاسخ یا واکنش عاطفی و بدنی شخص به محرکها و رویدادهای محیطی است که در صورت تداوم و تشدید، باعث میشود تدابیر سازشی فرد مختل و رفتار منظم او از هم پاشیده شود و در نهایت عملکرد شخصی، اجتماعی، شغلی و خانوادگی جامعه فشل شود؛ بنابراین بدیهی است که متغیرهای اجتماعی در قامت فشار روانی موجبات ناخوشی افراد جامعه را به وجود بیاورد. برای کشف رابطه احتمالی بین متغیرهای اجتماعی و میزان ابتلای به اختلال روانی یا ناخوش احوالی به فرضیههایی متوسل شدهایم که هفت کلیدِ افسردگی اصفهانیها را بر طبق نتایج یکی از پژوهشهای دانشگاه علوم پزشکی اصفهان به دست میدهد: یک: بین بیماری روانی و طبقه اجتماعی رابطه وجود دارد. دو: افرادی که به بیماریهای روانی مبتلا هستند، در مشاغل تنش زا و پرفشار مشغولاند. سه: افراد مبتلا به بیماری روانی از تحصیلات پایینتری برخوردارند. چهار: افرادی که از حمایتهای خانوادگی برخوردار نیستند، بیشتر در معرض بیماریهای روانی هستند. پنج: بین نوع جامعه شهری و روستایی و فشار روانی، رابطه وجود دارد. شش: بین پایبندی به مذهب و بیماریهای روانی، رابطه وجود دارد. هفت: بین نوع مسکن و بیماریهای روانی رابطه وجود دارد. نتایج این پژوهش گویای آن است که بر خلاف اظهار نظرهای مغفولانه مسئولین در مورد چگونگی مهار بیماری افسردگی و پرنشاط کردن جامعه، فرآیندهای پیچیدهای در دهههای اخیر موجب به وجود آمدن رگههایی سیاه و کلفت از محرومیت از حقوق اجتماعی در پیشانی مردان و زنان این شهرِ فرهنگی شده است. بر این اساس، نظریههای تضاد و کارکردگرایی بیشترین بازدهی را در این تحلیل خواهند داشت. نظریه تضاد میگوید تمامی پدیدههای اجتماعی از جمله اختلالهای آسیب زا در افراد، انعکاس مسائل عمومی جامعه است. پیروان این نظریه گروههای مختلف را بر حسب موقعیت آنها نسبت به امکانات تولید، طبقه بندی میکنند و معتقدند که جامعه، صحنه ستیز میان طبقات مختلف با منافع متضاد است. آنها باوردارند که همانند دیگر انواع نابرابریها اجتماعی، تفاوت در پایگاه تندرستی، مبتنی بر تفاوت در پایگاه اجتماعی_ اقتصادی است و از آنجا که طبقات پایین معمولاً تحصیلکرده نیستند، اطلاعاتی ناقص درباره خود و تشخیص بیماریها دارند و به امید بهبود، مدام مراجعه به پزشک را پشت گوش میاندازند. نظریه پردازان کارکرد گرا نیز معتقدند که نظام اجتماعی متشکل از بخشهای مربوط به هم است. توافق اساسی درباره ارزشها یا نظام ارزشی این بخشها را به هم پیوند میدهد. به نظر آنها تغییر در یک قسمت از جامعه، قسمتهای دیگر را نیز با همان شدت تحت تأثیر قرار میدهد و تحقق نیافتن کارکردهای یک بخش از نظام، بخشهای دیگر جامعه را با مشکل مواجه میکند. همچنین ابراز میکنند که موقعیت یک فرد میتواند متأثر از کوچکترین حوادث اجتماعی باشد. پیروان این رویکرد، علت واقعی اختلال روانی را اوضاع و احوال اجتماعی میدانند و معتقدند که فشارهای ناشی از نظام اجتماعی همچون نوسانهای اقتصادی، تعارضهای فرهنگی، در گیریها، انقلابها و… فشارهایی را بر افراد اعمال میکنند و افراد در حالی که این فشارها خارج از تسلط آنها است، به مقابله با آن میپردازند. این تنش و تقابل، موجب زایش بیماری روانی و در نتیجه احساس ناخوشی میشود. همه اینها در حالی اتفاق می افتد که فراموش نکنیم اصفهان در بوق کارخانهها گم شده و هنوز هم شهری کارگری است. این مسئله، علاوه بر اختلاف چشمگیر میزان درآمد و امکانات زندگی برای قشرهای مختلف اجتماع به اختلاف در میزان بهره مندی از تسهیلات دیگر مانند اتومبیل، مسکن، ادامه تحصیل فرزندان، امکانات بهداشتی مطلوب و چگونگی استفاده از امکانات فراغت چه به لحاظ کمی و به لحاظ کیفی ناظر است. این در حالی است که خوشحالی، خرسندی، خوشی یا شادی (Happiness) یک حالت روانی است که در آن فرد احساس عشق، لذت، خوشبختی یا شاد بودن میکند.