برای همین، قرار است شایعات زیادی را درباره ثروت و خودش در طول داستان بشنویم؛ داستانهایی که برای بیشتر مردم، گتسبی را جذابتر نشان میدهند. نیک کاراوی که به دنبال ثروتمندشدن و تغییری در زندگیاش به نیویورک آمده، از هدف اصلی همسایه دیوار به دیوار مرموزش خبر دارد. گتسبی این مهمانیها را به امید دیدن معشوقه سابقش، دیزی که اکنون ازدواج کرده برگزار میکند. به امید اینکه روزی دیزی به این مهمانیها بیاید. نیک که با دیزی در رفتوآمد است، این دو نفر را با یکدیگر روبهرو میکند. به سرعت رابطه عاشقانه دیزی و گتسبی از سر گرفته میشود؛ اما کسی از عواقب روبهرو شدن این دو نفر بعد از سالها خبر ندارد. بازیگران معروفی مثل لئوناردو دی کاپریو و توبی مگوایر (که او را بیشتر بهعنوان اسپایدرمن میشناسیم) در «گتسبی بزرگ» بازی کردهاند. اقتباسهای سینمایی زیادی از این رمان انجام شده که هیچکدام به اندازه نسخه آخری مورد توجه قرار نگرفتند.
در فیلمی که سال دو هزار و سیزده از «گتسبی بزرگ» ساختند، اولین چیزی که توجهم را جلب کرد، طراحی پر زرقوبرق صحنهها و لباسها بود که برنده جایزه اسکار هم شد. یک جامعه با ارزشهای اخلاقی رو به نابودی و درگیر ظواهر، به خوبی در این فیلم نمایش داده شده است. توجه زیادی هم به موسیقی در این فیلم شده تا کمی فضای فیلم را نزدیک به دهه بیست بکنند، مطمئنم مثل خودم عاشق موسیقیاش میشوید! در «گتسبی بزرگ» نمادهای زیادی استفاده شده؛ مثل تابلوی چشمپزشکی که تقریبا توجهی به آن نمیشود؛ اما در چند تا از صحنههای مهم فیلم، انگار مستقیم حوادث را نظاره میکند و حتی با نوع خاص فیلمبرداری، به نظر میرسد که توانایی کنترل حوادث زیر نظرش را دارد. شاید نشانی از این باشد که خدا همه چیز را زیر نظر دارد؛ اما بیشتر مردم به آن توجهی نمیکنند. معروفترین استعاره «گتسبی بزرگ» نور سبز رنگ روبهروی خانه گتسبی (جایی که دیزی زنگی میکند) است، نمادی از امیدی که گتسبی به برگشتن عشقش دارد.
برای کسانی که کتاب را خواندهاند، شاید این فیلم آنقدر جذابیت نداشته باشد؛ چون بسیاری از جزئیات تأثیرگذار کتاب، در فیلم نبودند و یکی دو تا از شخصیتهای کلیدی کتاب، کم اهمیت جلوه داده شدهاند و در شخصیتهای اصلی هم تغییرات زیادی داده شده، برای همین فیلم در بعضی جاها غیر قابل باور و مصنوعی به نظر میرسد. این فیلم و کتاب مناسب نوجوانهای بالای پانزده سال است.