گپ‌وگفتی صمیمانه با مجتبی مجلسی، هنرمند گرافیست و مؤسس گروه آیه

جمع شدیم و قوی شدیم

نام مجتبی مجلسی در این سال‌ها با گرافیک گره خورده است. صدها طرح جلد، پوستر و … کارنامه این هنرمند است.

تاریخ انتشار: 13:09 - دوشنبه 1403/08/7
مدت زمان مطالعه: 9 دقیقه
جمع شدیم و قوی شدیم

به گزارش اصفهان زیبا؛ نام مجتبی مجلسی در این سال‌ها با گرافیک گره خورده است. صدها طرح جلد، پوستر و … کارنامه این هنرمند است. بیش از ده سال است که مجتبی مجلسی پس از یک سلوک هنری به این نتیجه رسیده که جمعی را تشکیل دهد. نام جمع آیه است و می‌توان آن را مجمعی از هنرمندان گرافیک دانست که حالا دیگر ابعادی کشوری هم دارد. با مجلسی همراه شدیم و از این سیر فرد تا جمعِ او به گفت‌وگو نشستیم.

آقای مجلسی شما را به‌عنوان یک گرافیست می‌شناسیم. اگر بخواهید داستان گرافیست شدنتان را برای ما تعریف کنید، از کجا شروع می‌کنید؟

شش‌ساله که بودم به خاطر عشق به خوشنویسی، خواندن و نوشتن را یاد گرفته بودم. به اندازه یک آدم بالغ می‌توانستم بخوانم و بنویسم. تیتراژ سریال هزاردستان که پخش می‌شد، خیلی به من انگیزه می‌داد. شخصیت اصلی فیلم که دواتش را درست می‌کرد و قلمش را می‌تراشید عشق خوشنویسی را در وجودم زنده کرد.

ولی آدم مستقر یک جا نبودم. راهنمایی در مسابقات خط، جایزه اول استان را ‌بردم ولی یک‌مرتبه رهایش کردم. در درس هم همین‌طور بودم تا دوم دبیرستان معدلم نزدیک بیست بود و یک‌مرتبه دوم دبیرستان کلی تجدیدی آوردم. در کنکور مرحله اول رتبه خیلی خوبی کسب کردم اما چون ترسیدم دانشگاه قبول شوم مرحله دوم نرفتم امتحان بدهم. حوزه رفتم. یکی از دلایلی که حوزه رفتم این بود که به من فضای آزادی می‌داد.

در حوزه تا شش سال درس را خوب ‌خواندم اما مسیر عوض شد؛ زیرا ما نیاز به فرم‌هایی داشتیم که محتواهای خود را بر اساس آن فرم‌ها ارائه بدهیم. کسی نبود که فرم خوب را بداند مجبور شدم خودم مشق بصری بکنم. من آدم مجله‌خوان حرفه‌ای بودم. از روی کارهای گرافیست‌های آن زمان، مشق بصری می‌کردم و به این مرحله رسیدم که کنار دست کسی که کامپیوتر بلد است می‌نشستم و می‌گفتم این کار را بکن و نکن. آرام‌آرام گفتم چرا من کنار دست یک نفر دیگر بنشینم خودم باید فرمان را دست بگیرم و کار را دنبال کنم.

این‌گونه وارد وادی گرافیک شدم. همین باعث شد که مقداری از درس حوزه فاصله بگیرم. خدا خیرش بدهد آقای کشکولی را؛ یک‌بار من را خواست و من برای ایشان توضیح دادم که ما نیاز به فرم داریم. آقای کشکولی به من گفت می‌شود در همین مسیر گرافیک بمانی و جای دیگری نروی. در این مسیر مستقر شو. من هم حرف آقای کشکولی را گوش کردم و در همین وادی گرافیک مستقر شدم.

این مربوط به چه سالی است؟

ابتدای دهه هشتاد.

نرم‌افزارهای آن زمان چه بود؟

زرنگار تحت سیستم عامل داس بود. پوسترها را هم ‌دستی کار می‌کردیم. خیلی فضا، فضای دیجیتال نبود. فضای دست بود. نشریه هم اغلب کارهایش کلاژ دستی بود که نهایتش با زرنگار تحت داس کار را می‌چیدیم.

کارهای محیطی هم می‌کردید مثلا برای طراحی صحنه هیئت‌ها؟

من به عشق مکتوب و نشریه وارد این عرصه شدم. دو سال با زرنگار تحت داس برای هیئت رزمندگان نشریه زدم. اما وقتی شما کار نشریه می‌کنید بحث طرح جلد مطرح می‌شود و کم‌کم بحث پوستر و گاهی سن هم به میان می‌آید. من هم کارهایی برای هیئات کردم. البته آن زمانی که کارم را شروع کردم پیوند هیئت و کارهای هنری آن‌قدر برجسته نشده بود. هنوز آن زمان هیئت‌ها در بحث پوستر و دکور، سنتی بودند. اما آهسته‌آهسته هیئت‌هایی بودند که انگار دوست داشتند به سمت طراحی بروند و درعین‌حال که آن فضا سنتی بود، کارهایی بکنند.

مردم دردسر و مشکلات کارهای هنری را نمی‌بینند به‌خصوص زحمات در حوزه مکتوب را.

یکی از مشکلات طراحی در فضاهای مذهبی این است که همه شما را قضاوت می‌کنند و همه کامل در جریان ریز موضوعات هستند؛ مثلا اگر بخواهید پوستری برای حضرت علی‌اصغر کار کنید، مخاطب ریز داستان را هم می‌داند و کار مذهبی برای شما سخت است. مردم هم فقط نتیجه را می‌بینند و سختی کار را نمی‌بینند.

فکر کنم جایی که توانستید خودتان را پیدا کنید، نشریه «طراوت» بود.

نشریه مثل دفتر مشق است. در پوستر جرئت خلاقیت و نوآوری کمتر است. مجبوری انسانی ترسو باشی و با استاندارد، کار را پیش ببری. اما در نشریه چون ویترین نیست شما می‌توانی در ده تا مقاله‌ای که داری تصویرسازی می‌کنی، دوتا را هم خلاقیت به خرج دهی، جسارت بکنی و ایده‌ای جدید پیاده کنی. پس در نشریه می‌توان مشق کرد. همین فضاها باعث می‌شود شما مشق بکنی. یکی از دلایلی که نشریه طراوت اتفاقی مهم برای من بود چون دفتر مشق بود؛ چون توانستم در آن تمرین بکنم و به یک پختگی برسم. برای همین است که همین امروز هم عاشق نشریه هستم و سفارش نشریه را با کمترین قیمت قبول می‌کنم؛ زیرا می‌دانم که در رشد خودم هم تأثیرگذار است.

آن چیز که برای این گفت‌وگو مهم است این است که شما کی و چگونه به سبک شخصی رسیدید؟ سبک یعنی وقتی آثار مختلفی را ببینیم بتوانیم تشخیص دهیم که کدام برای آقای مجلسی است.

اگر معنای سبک این است، من آن را می‌پسندم. شما باید امضا داشته باشید. مثال می‌زنم در دهه هفتاد کاریکاتورهای آقای شجاعی طباطبایی را می‌دیدم، نوع قلم‌گذاری ایشان برایم عجیب بود؛ انگار که دستشان رعشه دارد و می‌لرزد. تمام خطوط ایشان لرزش را دارد. نوع خودنویس و نحوه گرفتن آن خاص است. این سبک خاص آقای شجاعی بود و این اتفاق مهمی است. من نگاهم به متن و تصویر و تلفیق آن طوری است که ممکن است فرد دیگری این‌طور نباشد. حتی ممکن است تکنیکم را هم عوض کنم؛ اما چون آن نگاه و رویکرد کلی همان است امضای من مشخص است. این اتفاق، خوب است.

آن چیزی که باعث شد ما شما را بشناسیم، مستطیل‌بندی دور متن بود؛ بعد هم خیلی تقلید شد.

فونت فارسی نسبت به فونت لاتین یک سری معایب و محاسن دارد که من همه را محاسن می‌بینم. فونت لاتین فونتی کاملا هندسی است، سواد و بیاض ندارد؛ برای همین افراد آماتور سعی می‌کنند کارهایشان لاتین باشد. فونت فارسی سواد و بیاض دارد. من با خودم گفتم که قدما چه فکری کردند برای این کنترل سواد و بیاض. چند راه دارد. یکی از آن‌ها کادربندی است. کادربندی باعث می‌شود که شما تایپ فارسی را مستطیل ببینی و دیگر سواد و بیاض آن را نبینی. یکی از دلایل استفاده از کادربندی، کنترل سواد و بیاض است. این را از قدما گرفتم.

آیا شده که کاری را به شما نشان بدهند و تصورشان این باشد که از شماست؛ درحالی‌که از شما نیست؟

زیاد پیش آمده است. راهی بوده که من به آن رسیدم. برخی با علم و برخی بدون آگاهی به دلیل، کادر زدند. اگر با علم به این راه رسیده باشد، خوب است و من هم آن را از قدما گرفتم. من فقط آن را به گرافیک آوردم.

از حوزه علمیه چه آوردی؟

محتوا. باید اول محتوا را خوب شناخت و بعد با فرم به غنای محتوا افزود. یک قاعده است که می‌گوید محتوای خوب، فرم خوب می‌سازد. مورد داشتم سردبیر، ژورنالیست نبوده و به من هم اجازه دخالت نمی‌داده؛ به همین دلیل، نتیجه کار خوب نشد و این به خاطر ضعف محتوا بود. برای همین نشریاتی که به دست می‌گیرم، در حدی اجازه می‌گیرم که کلیاتش را چینش و یک فضولی‌هایی بکنم.

آیا کارهای شما امضای اصفهانی هم دارد؟

اگر بگوییم امضای اصفهانی و چهار تا اسلیمی و کاشی در کار بگذاریم، اصلا امضا نیست. من هم هنوز امضای اصفهانی در کارم پیدا نکرده‌ام. حتی توی امضای ایرانی هم مانده‌ایم! چه بکنیم که ایرانی باشیم؟ ما سبک لهستان داریم، اما در خلق سبک ایرانی مانده‌ایم. زبان گرافیک زبانی غربی است. ما چگونه می‌توانیم بوم خود را در آن اضافه کنیم؟

پیش‌تر عکاسی هم می‌کردید.

عکاس نبودم ولی عکس‌هایی می‌گرفتم. خوب دیدن اتفاق مهمی است. من کم عکس می‌گیرم. سعی می‌کنم تصویری را در خاطرم نگه دارم.

یک زمانی می‌گفتید که گرافیست باید دزد باشد.

بله. گرافیک یعنی بازنمایی چیزهایی که همه می‌بینند، ولی با یک زبان دیگری بازنمایی می‌شود. باید همه‌چیز را خوب ببینیم و از همه‌چیز خوب الگو بگیریم.

از سیر شخصی صحبت کردیم؛ اولین جایی که جمعی را تشکیل دادید کجا بود؟

همان طراوت بود. مسئول ما آقای صدیقی بود که سعه‌صدر خیلی خوبی داشت. این نشریه خیلی جدی شد. اولین جمع شدن ما دورهم مربوط به «طراوت» بود. جسارت و طراوتش هم به فرم و هم به محتوا بود. وقتی «طراوت» را قبول کردیم هر صفحه عکس یک شهید بود و یک قسمت از زندگی‌نامه و وصیت‌نامه. کاملا کلیشه‌ای بود و ما آن را به نشریه‌ای حرفه‌ای تبدیل کردیم.

این اتفاق هیچ‌وقت در جاهای دیگر مثل مرکز حفظ و نشر آثار دفاع مقدس نیفتاد.

نیفتاد. من گاهی نشریات آن‌ها را طراحی می‌کردم؛ ولی وقتی محتوا آن قوت را ندارد، نتیجه نهایی مثل «طراوت» نمی‌شد. محتوای طراوت تولیدی و حرفه‌ای بود.

بعد از طراوت چه کردید؟

وقتی مدیریت عوض شد و دیگر با ما کار نکردند، رفتیم و نشریه «هابیل» را پایه‌گذاری کردیم. همین‌الان هم که می‌گویم باورم نمی‌شود که ما نشریه تولید کردیم با هزینه خودمان و از جیب خودمان نشریه دفاع مقدس منتشر کردیم. یکی از سرداران سپاه آمده بود غرفه هابیل در نمایشگاه مطبوعات و می‌گفت پول این نشریه از کجا می‌آید؟ و می‌گفت جواب درست به من بدهید. من که در جنگ بودم با پول خودم نشریه برای دفاع مقدس نمی‌زنم!

ما آن زمان یک دفتر طراحی به نام «مسک» راه انداخته بودیم و مقداری از درآمدمان را صرف این کار می‌کردیم.

کاغذ هابیل متمایز بود.

یکی از تکنیک‌های خاص بودن، ارائه خاص است و نشان می‌داد که حرف ما متفاوت است. طراحی جلد هم متفاوت و داخل دورنگ بود.

چقدر هابیل از شما وقت می‌برد؟

بسیار زیاد. طراحی آن که کامل با من بود و اجرا هم داشت؛ مثلا یک شماره بند پوتین داشت که باید تک‌به‌تک وارد جلدش می‌کردیم و اتفاقات متفاوتی هر شماره برای جلدش داشت.

شما از اواسط دهه هشتاد وارد یک خلوتی شدید ؛خودخواسته بود؟

بله خودم خیلی دوست داشتم. آن کاری را که دوست داشتم، به آن مشغول بودم.

بیشتر شب‌کار بودید یا روزکار؟

شبانه‌روز کار می‌کردم. در آن دوران از دهه هشتاد، زمانی بود که چه نهادهای فرهنگی و چه تجاری، چه مردمی و چه دولتی، گرافیک دیزاین برایشان مهم بود. همه سعی می‌کردند با زبان خاص گرافیک خودشان را متمایز نشان بدهند. به خاطر هزینه‌های هابیل هم دوچندان کار می‌کردیم.

بعد از این همه کار مداوم بیماری خاصی هم سراغتان آمد؟

الان دو انگشت دست راست من تقریبا فلج است به خاطر پر شدن کانال عصبی.

کدام‌یک از کارهایی را که گفتید، هوش مصنوعی می‌تواند اجرا کند؟

هیچ‌کدام. هوش مصنوعی نمی‌تواند. هوش مصنوعی در فضای جدی گرافیک نقشی ندارد؛ اما در فضای روبنایی نقش دارد.

چه شد که با مجموعه آیه از خلوت بیرون آمدی و جمع تشکیل دادی؟

من گرافیک را انتخاب کردم که تأثیر بگذارم. آن روزی که آمدم دیدم زبان فرم تأثیرگذار است؛ پس وارد شدم. وقتی به ثبات رسیدم دیدم که با چند تا طراحی، آن تأثیر حاصل نمی‌شود. من برای آنکه تأثیرگذاری زبان گرافیک را بیشتر کنم، دیدم تنهایی کاری نمی‌توانم بکنم. برای همین بچه‌ها را جمع کردیم و آیه را در سال 90 تشکیل دادیم. در سال 92 رسما اعلام موجودیت کرد. حضرت آقا گفتند که جمع شوید تا قدرت گیرید. ما هم جمع شدیم و قدرت واقعا آمد.

مشخصا سؤال من این است که چه کسی شما را از شبانه‌روز پشت‌میزنشینی بیرون کشید؟

خودم. وقتی به یک ثباتی در گرافیک رسیدم دوست داشتم شاخه دیگر را هم امتحان کنم. الان هم دوست دارم شاخه جدید را امتحان کنم. من به یک دوگانگی رسیدم؛ یکی گرافیک و تأثیرگذاری بر مردم و دوم گرافیک در گالری‌ها. خودم کارهای آرتیستی گالری‌ها را دوست دارم رفیقی که باهم گالری برویم زیاد داریم؛ اما این گالری‌ها تأثیری بر مردم ندارد. با رفیق آرتیستی وقت می‌گذارم، اما کار آرتیستی ارضایم نمی‌کند. دوست داشتم گرافیک آشوب راه بیندازد و آشوب بخواباند. من همیشه می‌گویم نقاشی، یک آدم کت‌وشلواری مؤدب و اتوکشیده است که ممکن است شما یک ساعت با آن حرف بزنید، اما پوستر یک لات لختی است که سر چهارراه داد می‌زند. آن شخصیت را من در گالری نمی‌توانم حبس بکنم. این شخصیت باید قدرتش را ببینند.

برای همین آیه را راه انداختید.

بله اولین پروژه که آیه دنبال کرد ریسک بزرگی داشت. بعد از وقایع 88 شکاف بزرگی حاصل شده بود. بحث فلسطین بود که در حمله صهیونیست‌ها بدجور کشته می‌شدند ما آمدیم فراخوان دادیم نامش را گذاشتیم «تراژدی انسانی». گفتم کار ما ذاتا انقلابی است و نیازی به شعاردادن ندارد و تراژدی انسانی عنوان خوبی بود. جایزه نداشت و مهلت کمی دادیم. 250 اثر جمع کردیم که همه شوکه شدند. نشان دادیم که گرافیک توان دورهم نشاندن آدم‌های غیرهم‌فکر را دارد. مثلا یکی از اساتید که آورده بودیم و کلی هم برای فلسطین حرف زد می‌گفت بیایید حالا برای ندا آقاسلطان کاری کنید! یعنی چنین فضایی داشت! اما گرافیک این قدرت را داشت که چنین شکافی برداشته‌شود. این قدرت را ما آن روز دیدیم.

مورد دیگری هم بوده که قدرت جمع‌کردن را دیده باشید؟

در مورد یکسان‌سازی قبور شهدا. معضلی که هیچ جا نتوانسته بود این چالش را حل بکند حتی در تبریز زندانی و دادگاهی هم سر این مورد داشتیم. ما توانستیم با 40 تا پوستر مشکل را حل بکنیم. پوستر زبان رسایی است که ما با آن اعتراض خود را اعلام کردیم تا کار آن‌ها جمع شود.

این‌گونه که شما از اهداف و قدرت صحبت می‌کنید، باعث می‌شود که از ذات هنر دور شوید.

گرافیک ذات هنری ندارد. بیشتر رسانه است. رسانه با قدرت نسبت دارد. گرافیست اگر می‌خواهد مؤثر باشد، باید از موضع قدرت باشد.

الان آیه کار اصلی‌اش چیست؟

به مدد الهی باقدرت هستیم و باقدرت جلو می‌رویم. ما در کشور اساتید مطرح زیاد داریم؛ اما معلم کم داریم. معلم کسی است که می‌تواند یاد دهد. معلم شاید استاد نباشد اما خوب می‌تواند انتقال دهد. یکی از معضلات ما نداشتن معلم کافی بود. ما امروز به‌صورت جدی در فضای آموزش وارد شدیم. کتاب تولید کردیم. تا به امروز 30 جلسه گپ و گرافیک داشتیم. نشستیم و در فضای نظری حرف زدیم و یکی از شلوغ‌ترین و جدی‌ترین جلسات آیه همین گپ و گرافیک است. خیلی استقبال می‌شود؛ زیرا احتیاج دارند. آیه در بسیاری از شهرهای ایران کارگاه آموزشی برگزار کرده است. مدام در حال سفر هستیم.

حرف آخر

ما در هنر احتیاج به آموزش و یادگیری داریم. هیچ‌گاه متوقف نمی‌شویم. خودم حس می‌کنم هنوز آن ذهن کنجکاو و دنبالِ بحث‌های جدید، در من است.

برخی اوقات بچه‌ها پیش من می‌آیند و می‌گویند ما حس سرخوردگی از کارهای خودمان پیدا کرده‌ایم و از خودمان بدمان می‌آید. من به آن‌ها می‌گویم این خیلی حس خوبی است مشکل ما با کسانی است که احساس رکود نمی‌کنند و نمی‌خواهند به خودشان تکان بدهند تا وقتی این حس هست من می‌گویم قرار است اتفاق خوب بیفتد من هم گاهی از کارهای خودم خوشم نمی‌آید و با خودم می‌گویم کاش چنین و چنان کرده بودم تا بهتر می‌شد؛ هیچ‌وقت از کار خودم رضایت کامل ندارم.

دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

هشت − 5 =