به گزارش اصفهان زیبا؛ «مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم»، که با تشابه اسمی و به انگیزه ایجاد یک جریان موازی در مقابل «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» تشکیل شده بود، به بهانه شهادت یحیی سنوار در غزه و جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی در لبنان، بیانیهای صادر کرد و حتی اگر بگوییم غیرعامدانه، اما بهصورت شرمآور موجودیت رژیم جعلی اسرائیل را بهرسمیت شناخت!
این اتفاق موجب اعتراضهای گسترده در میان طلاب و اساتید حوزه علمیه قم تا درخواست برای ابطال مجوز و نهایتاً واکنش رئیس دستگاه قضا و ارجاع پرونده به دادگاه ویژه روحانیت شد.
اما ریشههای این ماجرا را باید عمیقتر درنظر گرفت چراکه عمده اعضای این مجمع، شاگردان و اطرافیان بیت آیتالله منتظری هستند. در حکمت 70 نهجالبلاغه آمده است: «جاهل را نمیبینی، مگر اینکه یا افراط میکند و یا تفریط».
دفتر آیتالله منتظری و تولید نارضایتی
شاید برای نسل امروز علل تاریخی برکناری آیتالله حسینعلی منتظری از قائممقامی رهبری و زاویه پیدا کردن وی با امام خمینی (ره) و مسیر انقلاب اسلامی ناشناخته باشد. عدهای حمایت آیتالله منتظری از باند مهدی هاشمی معدوم، برخی افشای ماجرای مکفارلین از دفتر ایشان و دیگران موضع آیتالله منتظری نسبت به اعدام مجاهدین خلق (منافقین) پس از عملیات مرصاد را بهانه این جدایی میدانند. اما یکی از مهمترین علل پیاده شدن آیتالله منتظری از قطار انقلاب اسلامی، ضعف دفتر و بیت ایشان است که کمتر به آن پرداخته شده است. دفتر و بیتی که همه تلاش داشتند در آن نفوذ کنند، به دستگاه تولید نارضایتی تبدیل شده بود و از عوامل مهم سقوط آیتالله بود.
آنچه در ادامه میخوانید، گزارشی از قسمت هشتم مستند «حسینعلی 2» است که بهطور اختصاصی توسط اصفهان زیبا منتشر میشود.
در این مستند که با حمایت طیف منتسب به آیتالله منتظری ساخته شده است، داماد، فرزند و شاگردان آیتالله منتظری تا چهرههای شاخص جریان اصلاحات در داخل و خارج از کشور، مصاحبه کردهاند. جالب آنجاست که پس از انتشار این مستند که ادعای کشف حقیقت داشت، قبل از همه، خود افراد مصاحبهکننده بر مستند تاختند، چراکه بههیچوجه مستند آنطور که آنها علاقه داشتند، توانمندی دفاع از عملکرد و شبهات پیرامون آیتالله منتظری را نداشت.
تمام این اتفاقات تاریخی برای ما عبرت است، اگر بهدرستی درس بگیریم.
تیزر ورودی مستند: سوگند به عدل؛ صلح و آزادی پیروز است…
جواد امام (مدیرعامل بنیاد باران؛ از نزدیکان سید محمد خاتمی):
اگر آقای منتظری را از دفترش و اطرافیانش جدا کنیم، یک قضاوتی میشود راجع به ایشان داشت، و اگر درواقع بخواهیم راجع به دفتر و اطرافیان و آقای مهدی هاشمی وارد بشویم یک قضاوت دیگری هست.
عمادالدین باقی (از شاگردان آیتالله):
ببینید در مورد آیتالله منتظری چند تا دیدگاه وجود دارد؛ یک دیدگاه مخالفین ایشان است؛ که مخالفین ایشان هم حالا یک عده معتقد هستند که دیدگاههای آقای منتظری از همان اول زاویه داشته، و بعضیها معتقدند که این آقای منتظری آدم خوبی بود، حواریون و بیت و اینها باعث شدند که ایشان کمکم زاویه بگیرند.
مصطفی ایزدی (نویسنده کتاب فقیه عالیقدر):
وصیتنامه امام ظاهراً برای سال ۱۳۶۲ است که نسبت به رهبر آینده، عوامل اطرافش و اطرافیان و بیت و اینها هشدار میدهد. بلااستثنا همهی سیاسیون میگویند که منظور امام، اطرافیان آقای منتظری هستند.
مصطفی ایزدی:
پس در سال 13۶۲، اگر میگوییم که این حرف درست باشد، یعنی اینکه تقریباً هیچکس نگفته که منظور ایشان، اطرافیان آقای خامنهای هست که…؛ کسی تا حالا گفته؟! نه. همه و هر چیزی که نوشتهاند میگویند که امام در وصیتنامهشان به آقای منتظری نسبت به اطرافیانشان هشدار دادهاند؛ پس پیدا است که سال 13۶۲، آن وصیتنامه، در درونش بهصورت غیرمستقیم آیتالله منتظریاند و امام میدانستند وگرنه غیر از آقای منتظری آن وقت دیگر کسی مطرح نبود که نسبت به اطرافیانش صحبت بشود، نسبت به دفترش، نسبت به بیتش، مراقبتهایی که باید بشود…
حجتالاسلام سید هادی هاشمی (مسئول دفتر و داماد آیتالله):
قبل از انقلاب که ایشان از زندان آزاد شد، همان دفعه اول چند ماهی به انقلاب مانده بود، ایشان که آزاد شد؛ البته خب منزل ایشان اینجا نبود، منزل ایشان عشقعلی بود؛ از همان اول مراجعات میشد. هر روز دستهدسته بچههای انقلاب میآمدند… و اصلاً آن موقع ایشان دفتر هم نداشت، کمکم احساس شد که ایشان یک کمکی میخواهد؛ بالاخره یک دفتری، یکساعتی، یک تلفنی، مثلاً یک شخصی باشد که بگوید کجا بنشینید، کجا بروید و…، یک ترتیب و تنظیمی بدهد. از همان موقع تقریباً ایشان دفتردار شد و به خاطر همان کثرت مراجعاتی که به ایشان میشد…
علیاصغر کیمیایی (از اعضای دفتر آیتالله):
آقا هادی هاشمی نفر اول و رئیس دفتر بود، آقای حاج شیخ حسن ابراهیمی نفر دوم بود که من دستیار ایشان بودم…
سید هادی هاشمی:
من رئیس نبودم؛ ما کلمه رئیس را هم اصلاً به کار نمیبردیم؛ اما در کنار ایشان بودیم دیگر؛ آره کمک ایشان بودیم بالاخره از عنوان رئیس هم هیچوقت استفاده نکردیم ما، کسی هم به ما رئیس نمیگفت، من هم خودم را رئیس نمیدانستم.
حجتالاسلام محمدتقی فاضل میبدی (از شاگردان آیتالله):
بله خوب آدمهایی که در بیت بودند، برای آنها، قابلتحمل نبودند؛ بله مثلاً یکی از آنها خود آقا سید هادی هاشمی برادر آسید مهدی بود دیگر، آنها با او همچین خوب نبودند.
مهدی طالقانی (فرزند آیتالله طالقانی):
متأسفانه دامادهایشان و [امثال] اینها خیلی نفوذ داشتند روی دفتر دیگر.
علیاصغر کیمیایی:
اینکه دفتر مرحوم آقای منتظری هیچ تأثیری در آنها نداشته است، اگر کسی ادعا دارد برود سند بیاورد.
سید هادی هاشمی (مسئول دفتر و داماد آیتالله):
بعد فلان موضوع، راجع به سید مهدی میگویند که سید مهدی در دفتر نقش داشته است؛ والله، بالله، حالا که دیگر سید مهدی هم که رفت از دنیا؛ سید مهدی در دفتر آقای منتظری هیچ نقشی نداشته است.
فضلالله صلواتی (اولین فرماندار اصفهان پس از انقلاب؛ نماینده دوره اول مجلس):
بیت آقای منتظری مثلاً سعیدیان و اینها که بودند، که اینها همه را من دوست میداشتم، صلواتی، لطفی، اینها که بودند، همه خوب بودند، خود سید هادی هم نسبتاً خوب بود.
محمدتقی فاضل میبدی (از شاگردان آیتالله):
آقا هادی انصافاً با تندرویها موافق نبود، حتی دیدگاههای خاص خودش را داشت اما آدم رادیکالی نبود که مثلاً بخواهد آنجا به نفع مجاهدین خلق و اینها کاری کند، اصلاً اینجور نبود. ولی خب بههرحال زمانی که آقای منتظری قائممقام بود، آقا هادی هم آنجا نقش داشت، تأثیر داشت، بالاخره داماد ایشان بود، بالاخره آ سید هادی هم تأثیر داشت، بالاخره او هم سیاست خوانده بود، بلد بود، بیتأثیر نبود.
سید هادی هاشمی:
کمک آقا بودیم در همین بهاصطلاح کمک حال ایشان بودن، ملاقاتها را هم بالاخره تنظیم میکردیم. بعد که خبر ملاقات ایشان را که خوب به عهده من بود و تنظیم میکردم ملاقاتهایی را که ایشان داشتند، خبرش را من میدادم…
آیتالله منتظری (در حال سخنرانی):
اگر شما میتوانید یک امضا کنی، این کار این را زود انجام دهید، راهنماییاش کنید که عزیزم برو پیش آن آقا امضا کند بعد بیار من هم امضا کنم و خداحافظ شما. نگو بهش برو فردا بیا، خیر حالا نوبت تو نیست»، یکوقت خداینکرده نشسته باشید با رفیقهایتان تو اتاق گپ بزنید به آن مسئول دم در هم گفته باشید که اگر کسی آمد بگویید امروز کمیسیون دارند! (خنده حاضرین)؛ همین این کمیسیون دارند، دیگر هیچی، همه کار را راکد میکند.
سید هادی هاشمی:
دیگر در موقع مراجعات هم، مثلاً خب کسی از شخصیتها میخواست با ایشان ملاقات کند، یک زنگ به ما میزد ما هماهنگ میکردیم به ایشان میگفتیم که فلانی میخواهد بیاید ملاقات شما، چه وقت، وقت دهیم؟ و ایشان میگفتند کِی باشد…
[جایگاه احمد منتظری]
مصطفی ایزدی (نویسنده کتاب فقیه عالیقدر):
خُب در اوایل احمد منتظری بالاخره گرایش به حزب جمهوری اسلامی داشت.
حجتالاسلام احمد منتظری (فرزند آیتالله):
عرض میکنم به خاطر آن دیر آمدن [به حوزه] و باید بیشتر دنبال درس باشیم و اینکه لزومی هم نداشت، یعنی ما در خلوت بالاخره میتوانستیم حرفهایمان را به آیتالله منتظری منتقل کنیم، ایشان هم خُب گوش میداد کامل؛ حالا لازم نبود که برویم از طریق دفتر مثلاً فعالیت داشته باشیم. ولی خب حضور من خیلی داشتم، یعین در دفتر میرفتم و اشکالاتی هم میدیدم، میآمدم به ایشان منتقل میکردم.
[نگرانیهای شهید محمد منتظری]
[هرجا قدرتی باشد، انسانهای فرصتطلب به آنجا رو میآورند]
سید هادی هاشمی (مسئول دفتر و داماد آیتالله):
محمد آقا، ایشان تهران بود. او اصلاً در بیت دخالت نمیکرد، اصلاً نمیآمد در بیت، با آقا ارتباط داشت اما او تهران مشغول کارهای اساسی بود، آخر دیگر برای او دفتر و بیت کوچک بود.
شهید حجتالاسلام محمد منتظری (فرزند آیتالله، در نشست خبری):
We are going to Syria, but we have to go to Lebanon, there are many tactics and all strategy are being in Lebanon.
سید هادی هاشمی:
او اصلاً وقت اینکه بیاید در دفتر و بیت و اینها را نداشت، اما گاهگاه نظری، طرحی، به ما میداد. نظر خاص دیگر مثلاً همین که میگفت، افرادی مثلاً بیایند آنجا با آقا ملاقات کنند، مواظب باشید افراد ناجوری نباشند. چیز خاصی نبود، نه، چیز مهمی نبود.
حجتالاسلام محمود صلواتی (مسئول مدارس تحت اشراف آیتالله در قم):
این طبیعی است که ببینید هرجا یک قدرتی باشد، آدمهای فرصتطلب به آنجا روی میآورند، فرقی هم نمیکند؛ چه زمان امام، چه دفتر آقای منتظری، چه دفتر آیتالله طاهری اصفهانی، چه هر نقطهای که شما ببینید یک قدرت متمرکزی هست، افراد فرصتطلب میآیند و لذا خیلی هم باید مراقب بود.
خدا رحمت کند مرحوم محمد [منتظری]، میگفت دوتا بهاصطلاح مشکل ما داریم که هر انقلابی را تهدید میکند، یکی از بیرون هست که دشمنان خارجی هستند، یکی از درون است که فرصتطلبهای داخلی هستند.
سید هادی هاشمی (مسئول دفتر و داماد آیتالله):
بله حتی این را پیشازاین هم گفتند، حتی در این نوشتههایی که چاپ میشد، همین نوشتههای زنجیرهای که حضرات چاپ میکنند، این بود که حتی محمد میگفت که در بیت پدرم، منافقین آنجا میروند و میآیند.
علیاصغر کیمیایی (از اعضای دفتر آیتالله):
نه، حالا اصلاً من یادم نمیآید، مهم نیست اصلاً، یعنی اینکه منظورش از «نفوذی» اصلاً آن زمان هنوز این مسائل فکری، این حرفهایی که دارد مطرح میشود نبود، که حالا ایشان مرادش چه چیزی بوده است! من باید مراجعه کنم که ببینم منظور محمد چه بوده است.
سید هادی هاشمی:
محمد نظرش این بود، این کلمه را اگر هم گفته باشد، این است، میگفت که افراد فرصتطلبی که منافقانه میآیند، میگفت اینها در بیت آقا میروند و میآیند، خب بله، در همه بیوت هستند.
احمد منتظری (فرزند آیتالله):
بله خب تا آمدم قم، یعنی درواقع من فارغالتحصیل دانشگاه شدم، بعد آمدم در حوزه؛ یعنی دقیقاً بعد از شهادت شهید محمد بود که آمدم و مرحوم پدر گفت که حالا که محمد اینجور شد، شما بیا توی حوزه که مثلاً بهاصطلاح ایشان جای ایشان مثلاً و من آمدم؛ و خودبهخود کسی که آمده و دیر آمده، بیشتر باید سراغ درس و بحث باشد؛ و نبودم، دور بودم، از اینطرف در کنارش اگر چیزی احساس میکردم خب با ایشان صحبت میکردم ولی در دفتر حضور کامل نداشتم.
[قم یک چهارراه بود و آیتالله منتظری راحت همه را میپذیرفت]
محمود صلواتی (مسئول مدارس تحت اشراف آیتالله در قم):
یک ویژگی که دفتر آیتالله منتظری داشت این بود که درش باز بود و افراد مختلف میآمدند آنجا، مشکلاتشان را مطرح میکردند یا نامههایی مینوشتند.
حجتالاسلام مجتبی لطفی (مسئول واحد اطلاعرسانی دفتر آیتالله):
در بیت ایشان برای رفتوآمد همه باز بود. قم یک چهارراهی است دیگر، شما غرب و شرق و هر جایی را در ایران بخواهید بروید، اینجا یک چهارراهی است؛ همه میآمدند اینجا، یک سری زدند، جبهه میخواستند بروند میتوانستند بیایند اینجا یک سری بزنند، بخواهند بهطرف غرب بروند ازاینجا رد میشدند، از مرکز از اینجا رد میشدند، خیلی از جاها، اینجا یک چهارراهی بود و آقای منتظری هم خیلی راحت اینها را میپذیرفتند، همه را میپذیرفتند.
[من را کامل میشناخت اما راه ندادند]
فضا، فضای قدرت بود
محمود دُردکشان (از نزدیکان دفتر آیتالله):
حتی یک روز من خواستم راجع به یک کاری، محمد منتظری، یک مسئلهای بین من و محمد بود میخواستم بروم از آقای منتظری یک وقتی بگیرم، به آقای منتظری بگویم مسئله بین من و محمد این بود، شما بگویید من چه کار کنم. خب رفتم به یکی از مسئولین بیت که من را کاملاً میشناخت، گفتم یک موردی راجع به محمد من میخواهم از آقای منتظری کسب تکلیف کنم، میدانید جواب من را چه داد؟ گفت ایشان وقتی ندارد بخواهد راجع به این امور بگذارد! ایشان مربوط به کل انقلاب است. یعنی عملاً رد کرد؛ خیلی جالب بود، هم من را میشناخت، هم ارتباط من را میدانست؛ من هم کاری به آقای منتظری نداشتم، ببین مسئله، چه مسئلهای بود!
مجتبی لطفی (مسئول واحد اطلاعرسانی دفتر آیتالله):
حالا ممکن است یک نفری بگوید آقا ما فلان وقت میخواستیم برویم ما را نگذاشتند، آقا ما را فلان وقت راهمان ندادند! خب همه جا اینجوری هست، ما نمیگوییم معصوم هستند، اطرافیان معصوم هستند، حالا چی بوده، به هر حال قبول داریم مطالبی اینجوری هست…
محمدعلی کوشا (از شاگردان آیتالله):
خب این بد است؛ من خودم یک صحنه دیدم، چون من درس ایشان را فقط میرفتم، هرگز در دفتر ایشان نماندم و هرگز در دفتر ایشان نمینشستم، فقط یک بار رفتم نمیدانم کاری با این آقای متقی داشتم، دیدم که یک شخصی از خوی، امام جمعهی خوی بود، شخصیت علمیِ خیلی قدبلند، چهره زیبای عالمانهای هم داشت، متین، پیرمرد، این هی خواهش میکرد آقا دو دقیقه به من وقت بدهید؛ وقت نمیداد، خب بابا ایشان از ارومیه از خوی آمده دو دقیقه اجازه بده با این آقا ملاقات کند، آخر چرا اینطوری برخورد میکنید! من با این شیوهها مخالف بودم و مخالف هستم.
محسن کدیور (از شاگردان آیتالله):
یادم میآید وقتی مرحوم احمد قابل زنده بود، با او صحبتی میکردیم؛ خب او بیشتر از من ارتباط داشت و رفتوآمد داشت و اینها، مینالید، حقیقتش خیلی از دفتر آقای منتظری راضی نبود، این را به شما بگویم، ولی من نه، من نه رضایتی، نه نارضایتی، اصلاً، یعنی رأی من ممتنع است، چون اطلاع کافی ندارم.
سید محمدعلی ایازی (از شاگردان آیتالله):
نه، من نقد کردم، من راجع به بعضی از رفتار بعضی از افراد بیت…
خبرنگار: مثلاً آقای حسن ابراهیمی، مد نظرتان است؟
سید محمدعلی ایازی:
نه آقا شیخ حسن نبود، آقای هاشمی بود؛ راجع به آقای سید هادی هاشمی بود که من نقد کردم و یک مدتی هم نرفتم آنجا، البته با ایشان چیزی نداشتم، رفتوآمد نمیکردم آنجا…
محمود دُردکشان (از نزدیکان دفتر آیتالله):
اتفاقاً ناگفته نماند همین سعید آقای منتظری، ما قم بودیم دیگر، زندگی میکردیم اینجا، یک روز گفت بیا بیت و اینها، گفتم کاری دارید در آنجا؟ من به درد جاروکشی میخورم، من آدمی نیستم که بخواهم بیایم حاشیه بیت بشینم، آدم حاشیهای نیستم، آنوقت بیت آقای منتظری اصلاً فضایش فضایی بود که ما را نمیپذیرفتند…
خبرنگار: چرا؟
محمود دردکشان:
نمیپذیرفتند چون فضا، فضای قدرت بود.
خبرنگار: آقای دُرّی و اینها هم آن موقع بودند دیگر…؟
محمود دردکشان:
نه اینها خیلی مهم است.
فضلالله صلواتی (اولین فرماندار اصفهان پس از انقلاب؛ نماینده دوره اول مجلس):
حتی یکدفعه آقای منتظری میخواستند یک دانشگاه بینالمللی تأسیس کنند، من را خواستند که شما را میخواهم که رئیس باشید؛ گفتم نه و آره و اینها و آمدم در دفتر. یک وقت به من گفتند که معاون اداری و مالیتان باید چه کسی باشد، آقای سید هادی مثل اینکه گفت؛ یا معاون فلان قسمت چی باشد، کی باشد. منم گفتم: میشود من یک چیزی به آقا نگفتم بروم بگویم؟ رفتم تو و دوباره گفتم آقا من نمیخواهم، من هنوز رئیس نشده معاونهایم را دفتر دارند تعیین میکنند، نه من نمیخواهم، من نمیآیم؛ گفتند غلط میکنند و چه کسی تعیین میکند و خودت باید و…
[تفاوت با بیت امام خمینی (ره)]
آیتالله سید حسین موسوی تبریزی (دادستان کل انقلاب در دهه ۶۰؛ نماینده دوره اول و سوم مجلس):
این همه ما با امام (ره) ملاقات کردیم، حتی خدا شاهد است یک دفعه نشد احمد آقا بیاید آنجا بنشیند، منم بگم نمیآید آنجا بنشیند ببیند من و امام چه میگوییم، ولی اینها مثلاً سالی یکمرتبه هم آدم میرفت خدمت آقای منتظری، میآمدند آنجا مینشستند، حرفمان را نمیتوانستیم بگوییم به آقای منتظری، یک جوری بودند.
[بیت آقای منتظری یک تشکیلات قوی نداشت]
حجتالاسلام محمدجعفر سعیدیانفر (از شاگردان آیتالله؛ نماینده دوره دوم و سوم مجلس):
اولاً بیت آقای منتظری و دفترش یک دفتر تشکیلات قوی که نبود؛ من هیچوقت البته دفتری نبودهام خودم، نمیگویم آدمهای بدی بودند ولی تشکیلات قوی این بیت نداشت که مثلاً یک جاهایی بتواند یک سری مسائل را حل کنند و مانند اینها؛ از ضعفهای بیت، یکی همین که مثلاً هرکس آنجا اظهارنظر میکرد، مثلاً با افراد آنجور که باید با شخصیتشان برخورد نمیشد، من در مجموع از بیت راضی نبودم.
[مخالفین سید مهدی هاشمی]
عمادالدین باقی (از شاگردان آیتالله):
یعنی اینجور نبود که بیت آقای منتظری هم بر خلاف آن چیزهایی که القا کرده بودند یک دست باشد، اتفاقاً یک بخشی از آن، مخالفین سرسخت سید مهدی هاشمی و اینها بودند و حتی با آقای هادی هاشمی مخالف بودند و اینها بعد از این اتفاقات در واقع جدا شدند.
محمود دردکشان (از نزدیکان دفتر آیتالله):
حالا من میگویم اشکال از ما بود که نیروی گریز از قدرت بودیم؛
خبرنگار: چه قدرتی مثلاً که گریز از آن داشتید؟
محمود دردکشان:
حالا بالاخره آقای منتظری بخواهید یا نخواهید قائممقام بود و چهار روز دیگر رهبر؛ چینش نیروها آنجا جوری بود که آن سازوکار را تأمین کند، یعنی فضای قدرت، شما تا قدرت را فهم نکنید، در مناسبات سیاسی حضورمان بیمعناست. قدرت مست است، کور است، منافع شخصی و باندی را تأمین میکند.
عمادالدین باقی:
آقای منتظری بارها گفته بود که اینها مسئلهشان سید مهدی نیست، خود من و بیت من است و اینها میخواهند در واقع من را در اختیار داشته باشند، تمام کسانی که منسوب من هستند را حذف کنند تا بر من مسلط بشوند، چون آقای منتظری بر دفتر خودش مسلط بود ولی آنها میخواستند دفتری درست کنند که خودشان بر آقای منتظری مسلط باشند.
[دفتر تولید نارضایتی]
محمدجعفر سعیدیانفرد (از شاگردان آیتالله؛ نماینده دوره دوم و سوم مجلس):
همه تلاش داشتند که در این بیت نفوذ داشته باشند، اما یک روح ناسیونالیست نجفآبادی بر آنجا حاکم بود. یعنی مهمترین ضعفش این بود، یکی از ضعفهای مهم این بود؛ این بیت، بیت ایران بود. نباید بیت فقط یک شهر، یک منطقه باشد؛ شاید مهمترین ضعفی که من میدیدم این بود که حتی شامل ما هم میشد؛ ما که نجفآبادی نیستیم خیلی وقتها مَحرم در بعضی از چیزهای آنها نبودیم و بعضی از آنها هم افراطیتر بودند.
جواد امام:
بحثی راجع به آقای منتظری بود که البته مزاح میکنند دوستان میگویند که آقای منتظری جهانی فکر میکردند، به قول نجفآبادیها، «نِجِفبادی» عمل میکردند. آقای منتظری خیلی در واقع حس نجفآبادیشان، قابلاحترام و در واقع جدی بود.
محمدجعفر سعیدیان فرد:
من میخواهم بگویم یعنی این حالت در بیت وجود داشت. یک وقت آقای ناطق نوری وزیر کشور بود، آن وقت که آقا قائممقام بود، اومده بود و گفته بودند باید شما را بگردیم. ایشان هم خب لوتی؛ اصلاً، گفته بودند نه، من که وزیر کشور مملکت هستم، شما باید من را بگردید؟ مخصوصاً این کار را کرده بودند. از این چیزها در بیت خیلی اتفاق میافتاد، من روی شخص کار ندارم که بگویم آقا هادی یا غیره…
محمدعلی کوشا (از شاگردان آیتالله):
حالا نمیدانم بعضی از چیزها را، البته شنیدهام، اینکه چقدر درست است را نمیدانم. میگویند که وقتی آقای خامنهای آمده بود، توی بیت افراد جاهلی، مثلاً آب ریخته بودند در کفش ایشان…
خبرنگار: کفش ایشان را برده بودند؟
محمد علی کوشا:
نمیدانم؛ آخر این کارهای جاهلانه واقعاً اصلاً درست نیست.
[اختلاف بین اطرافیان آقای منتظری]
سید هادی هاشمی:
در جلساتی که در دفتر آقای منتظری تشکیل میشد، آقای آشیخ عبدالله نوری بود، آشیخ عباسعلی روحانی از اصفهان میآمد، آشیخ حسن ابراهیمی و آقای قاضی عسکر، این رفقا بودند که بهاصطلاح سید مهدی هم با آنها بود و ۵-۶ تایی راجع به اوضاع کشور که چه باید کرد و چهکار بکنیم و چهکار نکنیم صحبت میکردند.
محمود دردکشان (از نزدیکان دفتر آیتالله):
دُرّی بعدش آمد؛ بعد از دُرّی، آقای ناظمزاده مسئول شد و…
سید هادی هاشمی (مسئول دفتر و داماد آیتالله):
اون بالا بعضیهایشان فکر میکردند که مثلاً آقای منتظری تحت تأثیر زید و عمرو است، میگفتند اگر ما این زید و عمرو را حذف کنیم، قضیه حل میشود؛ اینجا یک برنامهای میریزند که مثلاً یک کسی از دوستان را بیاورند اینجا تا مسئول دفتر بشود و اول آقای [سید اصغر] ناظمزاده آمد، آقای ناظمزاده از دوستان بود، از طلبههای خوب بود، ولی خب حالا مثلاً تفکر خاصی داشت و اینها…
محمدحسن موحدی ساوجی (از شاگردان آیتالله):
آقای ناظمزاده با یک توافق، من در جریانش نبودم که قبل از آنچه شد؛ یک توافقی، در حقیقت یک نتیجه، احمد آقای منتظری، آقا سعید منتظری و آقای ناظمزاده و اینها با هم رسیده بودند که ما میخواهیم حساسیتها را کم بکنیم و…
خبرنگار: آقای هاشمی نبودند در آن جلسهای که میگویید؟
محمدحسن موحدی ساوجی (از شاگردان آیتالله):
آقای هاشمی اصلاً خبر نداشت؛ آقا اینها اشتباهشان این بود که این کاری که کردند، خب آقا شما میخواهید برخورد حذفی بکنید یا میخواهید.
شما اگر میخواهید در بیت کاری کنید بالاخره آقای هاشمی هم باید در جریان باشد، یک موقعهایی است که میگویید نه آقا، آقای هاشمی پاشو برو، اصلاً او را طرد کردن و بگویید اصلاً اینجا نمیخواهیم باشی؛ اما در عین اینکه باشی بعد یکی را شما بخواهید مثلاً این کار را بکنید، من یادم میآید که یک خبر رسید که همچین چیزی شده است و بدون اطلاع و اینها، و یک اختلافی بهتدریج ایجاد شد بین اطرافیان آقای منتظری.
سید هادی هاشمی (مسئول دفتر و داماد آیتالله):
ایشان را آوردند که پشت قضیه هم آقای مؤمن و اینها بودند. گفتند که مثلاً بیت را ما از این افراد تند خالی کنیم.
محمدحسن موحدی ساوجی:
و در این اختلاف، هر دو طرف مقصر بودند. آقای ناظمزاده که آمد گفت آقا هرکس که حساس است در این بیت جایش نیست، آقای متقی کلاً حق ندارد در بیت بیاید، آقای آشیخ مصطفی صالحی، حالا تعبیر را نگویم، حالا گذشته…
خبرنگار: بگویید…
محمد حسن موحدی ساوجی:
حالا مضمونش را میگویم؛ اصلاً نباید پایش را در بیت بگذارد! درست؟ آقای آقا هادی هاشمی حق ارتباط غیر خانوادگی با آقای منتظری را ندارد، برای همین تلفن داخلیاش را با آقای منتظری قطع کردند.
سید هادی هاشمی:
بعد هم، آقای ناظمزاده که آمد، یک مقداری محدودیتهایی ایجاد کرد امثال آقای سعیدیان، امثال آقای صلواتی، امثال آقای نالی [؟]، اینها را هم آقای ناظمزاده میگفت که نیایند و بروند، اینها آدمای تندی هستند و مثلاً دستگاه روی اینها حساس است. به هر حال یک همچین تحلیل غلط و ناشیانه، که لابد آقای منتظری از اینها خط میگیرد…
محمد حسن موحدی ساوجی:
خب اینجا دو دسته شد؛ یک دسته شدند طیف بهاصطلاح مخالف آقای ناظمزاده؛ که اینها مثلاً در حقیقت آقا هادی در این طیف بود؛ مخالفین آقا هادی بودند، آقا مرتضی بود، طاهره خانم دختر آقای منتظری بود، اشرف خانم بود،
یک طیف مقابل احمد آقا و خانواده احمد آقا، آقا سعید و خانوادهشان، و یک سری از افراد دیگر…
سید هادی هاشمی:
آن ایام این جمله را میگفتند، همین دوستان آقای ناظمزاده، میگفتند که ما میخواهیم اسم ایشان را روی آنتن ببریم، این کلمه تو دهان این بچهها افتاده بود و از روی مسخره هی میگفتند روی آنتن، روی آنتن… همین عنقریب روی آنتن میبریم، از روی مسخره کلمه آنتن را هی میگفتند چون به آنها گفته بودند ما میخواهیم اسم آقا را روی آنتن ببریم.
محمدحسن موحدی ساوجی:
خدمت شما عرض کنم که تا میشد اینها هم بالاخره همدیگر را خنثی میکردند. این میآمد تلفن آن یکی را قطع میکرد، او میرفت تلفن دیگری را قطع میکرد، این نمیدانم فلان کار را میکرد…، از این کارها میشد دیگر…
سید هادی هاشمی:
در ذهنش این بود که ما مانع هستیم؛ ما عناصر فاسد و مفسد و منحرف هستیم و ما نمیگذاریم که آقای منتظری درست فکر کنند؛ حتی با بچههای من که، مثلاً مجتبی بچه من که آنجا میرفت، گویا برخورد شده بود، که مجتبی آمده بود پیش مادرش ناراحت. و آقای ناظمزاده گفته بود که توی کوچه هم همراهشان پیدایت نشود مثلاً، از این کارهای بچگانه…
محمد حسن موحدی ساوجی:
خیلی بد؛ من یادم میآید که در یک جلسه آقای منتظری همهی اعضای دفتر را جمع کرد در خانه آقا سعید، یک ناهار هم به آنها داد و گفتند، ببینید اینقدر که من در این مدت دارم صدمه میخورم، در زندان و شکنجه و صدمه نخوردهام.
محمد تقی فاضل میبدی (از شاگردان آیتالله):
ولی بالاخره آقای ناظمزاده آدم خیلی خوبی بود، برای آنجا خوب بود؛ آقا هادی هم بالاخره یک آدم زجرکشیدهی زندان رفتهای بود، قبل از انقلاب برای انقلاب خیلی ضربه خورده بود، ایشان هم نظرش بالاخره محترم بود؛ ولی اختلافسلیقه وجود داشت و نمیشد آن را کاری کرد.
محمدحسن موحدی ساوجی:
بعد چطور آقای منتظری آنقدر به من اعتماد کرد، که یک روز آقای منتظری بعد از نماز مغرب و عشا، آمد گفت موحدی بیا کارت دارم. خیلی عجیب بود، یکخرده مظلومیت آقای منتظری را اینجا نشان میدهد که آقا هادی داماد ایشان بود اما ببین کار به کجاها رسیده بود که به من گفت: برو به آقا هادی بگو، دفتر من است، من این حق را ندارم خودم به تشخیص خودم عمل کنم! من میخواهم آقای ناظمزاده باشد، دخالت نکنید، تشخیص من است، درست؟
بعد گفت به اینها بگویید نه، دیگر ادامه ندهند، اما آقای ناظمزاده هم دارد اشتباه میکند! این جمله را یادم است.
همین اندازه به شما بگویم؛ متأسفانه دو طرف باز ادامه دادند، دو طرف ادامه دادند و نتیجه این شد که، خدا رحمت کند یک مکبری داشت آقای منتظری، یک بچهای بود، بعد آقای ناظمزاده یک روزی گفتش که این دیگر نباید تکبیر بگوید و مکبر آقای منتظری باشد. آقا این طیف، طیف مقابل، قیام کردند که آهای چرا فلان! آقای ناظمزاده هم گفت که رئیس دفتری که نتواند یک مکبر را عوض کند، نمیخواهم، خداحافظ شما! و خلاصه آقای ناظمزاده رفت.
سید هادی هاشمی:
…یک بچهای بود خب چی حالا؟
خبرنگار: که عوض شده بود یا عوض نشده بود؟
سید هادی هاشمی:
آن را نمیدانم، چیزی یادم نیست؛ مکبر اگر چیزی هست بگو تا من… من چیزی یادم نیست.
خبرنگار: آقای ناظمزاده میگفت من اگر نتوانم یک مکبر را عوض کنم برای چه رئیس دفتر هستم!
سید هادی هاشمی:
آها، شاید. حالا اون را من نشنیدم اما راجع به آقای رجایی حساس بود، آقای رجایی مسئول مالی آقا بود و مورد اعتماد آقا از قدیمالایام بود، آقای ناظمزاده میخواست که امور مالی را هم دست بگیرد که تقریباً سیطره مالی هم دست ایشان باشد و هی با آقای رجایی کلنجار میرفت که تو باید به من گزارش بدهی، فلان کی، یا مثلاً فلان پول را کجا دادهای، برای چه دادهای، من ببینم؛ او هم گفت که من با آقا دارم کار میکنم، طرف من آقا است، من با احد دیگری طرف نیستم؛ من از آقا دستور میگیرم به آقا هم گزارش میدهم، به احدی هم دیگر گزارش نمیدهم. او خیلی کلنجار رفت که آن را بردارد و از خود کند اما نتوانست، در مورد آقای رجایی نتوانست؛ آن را من یقین دارم اما آن مکبر را من نشنیدم.
محمد حسن موحدی ساوجی:
یعنی بالاخره متأسفانه در اینجا، دو طیف باز آن روش را ادامه دادند…
[تیزر پایانی]
جمع بندی
به این ترتیب به نظر می رسد با توجه به اشتراک بعضی از نفرات حاضر در دفتر آیت الله منتظری و مستند حسینعلی2 و اعضای مجمع موسوم به مدرسین و محققین حوزه باید همه نخبگان حساسیت و توجه بیشتری نسبت به تحرکات این مجمع داشته باشند.