به گزارش اصفهان زیبا؛ گفتن و نوشتن فایدهای ندارد؛ باید زندگیاش کنی. مثل یک هممحلهای نگاه کنی، قدم بزنی، گپ بزنی، بخندی و غمگین شوی. مثل یک هممحلهای صمیمی باشی، دل بدهی. سال ۱۳۸۴ که ویژهنامه «هممحله» به اهتمام شهرداری اصفهان کلید خورد، کمتر میشد پیشبینی کرد که بخشی از زندگی مردم هر محلهای بشود.
«هممحله» در محله نفس میکشید. چشمان بینا و گوشهای شنوای خبرنگاران و نویسندگانش در کوچهپسکوچههای محلات به جستوجوی تاریخ شفاهی، شخصیتهای معتمد، ساختمانهای خاطرهانگیز، آداب، رسوم و معماری بودند. با فانوس مردم به جستوجوی هویت محله میرفتند.
تا آن روز کمتر کسی به یاد داشت عکس یکی از هممحلهایهایش روی صفحه اول یک رسانه مکتوب دیده شده باشد. عکسهای هممحله اما همگی آشنا بودند. از بازیهای کودکانه تا دوچرخهسواریهای پیرمردانه.
از پدران زحمتکش تا مادران فداکار؛ از نوجوانهای پرشور تا جوانان برومند. همه همانهایی بودند که بچههای محل میشناختندشان؛ آشنا بودند. هممحله رسانهای بود که به زبان روزمره مردم سخن میگفت. پای صحبتهای مردم قدیمی هر محله مینشست بخش تاریخ شفاهی را کنار هم میچید. هممحله صدای مردم محله بود. مشکلات را از نزدیک بررسی میکرد. دربارهشان مینوشت و به جستجوی راهحلها میرفت.
در هممحله فاصلهها معنا نداشت. رسانه بود و مردم. مردم بودند و رسانه. هممحله میزبان بود و مردم مهمان. مردم میزبان بودند و هممحله مهمان. چگونه میشد هفتهای شش شماره و هر شماره مختص یک محله چاپ کرد و نشر داد؟ شدنی نبود. اما این ناشدنی به همت همه شد. همه آمده بودند پای کار تا محلهمحوری در شهر اتفاق بیفتد. محلهمحوری دو وظیفه اصلی داشت. یکی احیای هویت محلات و دیگری ارتقای سطح تعاملات مسئولان شهری و مردم.
هویتبخشی، هویتآفرینی و بازیابی هویت محلات راهی است برای تقویت تعلق روانی اجتماعی مردم به محل زندگیشان. شهر بزرگ است. روابط عاطفی آدمها در خیابانهای عریض و طویل شهر گم میشود. زندگی در شهر بر مبنای عقلانیت اقتصادی شکل میگیرد؛ در محله اما داستان آدمها شکل عاطفی به خود میگیرد.
کوچهپسکوچههای محله صمیمیت دارند. فضاهای کالبدی خاطرهانگیزند. آدمها مهربانترند. از منظر روانشناسی اجتماعی، تعاملات احساسی و عاطفی مردم در فضای آشناتری به نام محله فرصت خوبی فراهم میآورد تا جلوی حس طردشدگی در اشخاص گرفته شود و حس مثبت تعلق داشتن جای حس منفی طردشدگی را بگیرد.
از بعدی دیگر ازآنجاکه هممحله یک رسانه کارآمد بود موجبات آشنایی بیشتر جوانها با گذشته محله و همچنین افتخارات فعلی را فراهم میکرد. اینکه ساکنان محله بدانند فلان قهرمان ورزشی، فلان نخبه علمی، فلان فرهیخته فرهنگی، فلان کارآفرین و فلان خیّر از همسایگانشان هستند و در کنار هم در یک محله زندگی میکنند در قدم اول زمینهساز تقویت تعلقخاطر افراد به محل زندگی و در قدم بعدی موجب تقویت هویت محلی میشد.
دیگر وظیفه اصلی ایده محلهمحوری، افزایش تعاملات مردم و مسئولان شهری بود. هدف از این افزایش تعاملات هم آشنایی مردم با فعالیتهای مسئولان و هم آشنایی بیشتر مسئولان با دغدغههای مردم بود. هممحله برای تحقق این هدف پای صحبت مسئولان مختلف امور شهری مینشست، حرفهایشان را میشنید و خدماتشان، برنامههایشان و اهدافشان را برای مردم تبیین میکرد. هممحله پای کار بود.
الغرض، در آن زمان اصحاب رسانه، مسئولان شهری و اهالی هر محله دست در دست یکدیگر گذاشتند و شد آنچه باید میشد. اکنون پس از سالها باز دوباره صدای پای هممحله میآید. صدای پای مردم هر محله میآید. مردمی که باید دیده شوند، شنیده شوند، بپرسند و پاسخ بگیرند. دوباره متخصصان رسانه گرد هم آمدهاند تا یاعلیگوی هممحله باشند؛ تا هویت محلات را بازگویی کنند. تا یادمان نرود ستارههای آسمان تمدن اسلامی ایرانی در محلات زندگی میکنند. تا مسئولان دغدغههای مردم را بشنوند. تا مردم خدمات مسئولان را بشناسند. تا یادمان باشد محله محل امن است؛ آرامش دارد. در آخر، مردم عزیز محله یادتان باشد در هممحله به یادتان هستیم.