به گزارش اصفهان زیبا؛ این متن را تقدیم میکنیم به شهیدان اسماعیل هنیه، یحیی سنوار و سیدحسن نصرالله که به ما یادآور شدند ارزش دارد یکعمر برای مسجد بدوی و در آخر هم گردنت را برای این آرمان بگذاری. به امید نسلی که میخواهند پای مسجدهایشان شهید بشوند. آنقدر کار را جدی و حائز اهمیت یافتهاند که آنجا را مبدل به محراب (محل جنگ) و مشهدشان خواهند کرد.
بهجای پیشگفتار
از وقت خودم و شما هم که بگذرم، این کاغذهای بیزبان، روز قیامت جلوی من را خواهند گرفت، اگر بخواهم صرفا سیاهشان کرده باشم برای کنج یک دکور یا گوشه یک کتابخانه. این اثر را مینویسم تا بهانهای بشود برای دورهمنشستن من و شما، حکم همان تخم کفتر را دارد که زبان را باز میکند. درخصوص مهمترین موضوعات پیرامونیمان لکنت زبان داریم. از بس به جای فکر کردن به آنها، خواستهایم با تازیانه امرونهی، کار را جلو ببریم: مسجد باید تراز باشد، مسجد نباید سرای سالمندان باشد، درب مسجد باید همواره گشوده باشد. مسجد باید امام محله باشد.
خب پدرآمرزیده! چرا اینها را میگوییم و آخر هم اینگونه نمیشود؟ چند وقت پیش طلبه جوان و خوشصحبت و البته عزیزی پیش من آمده بود که آقای توسلی! مسجد باید چنین باشد و چنان باشد. باید با کسبه محله مرتب نشستوبرخاست کنی. به خانههای مردم محل بروی. خدمات اجتماعی به آنها بدهی و… آخر کار هم دو تا جمله قصار گفت. یکی اینکه با زبان بیزبانی گفت: این کارها از شما نمیآید. فلانی را از فلان جای شهر بیاور و بگذار جای خودت و برو پی کارت. دوم اینکه روی من هم حساب نکن.
خودم برای این حرفهایی که زدم وقت نمیگذارم و لابد کارهایی مهمتر از کار کماهمیت مسجد دارم. حالا جالب است زمانی داشت با من این صحبتها را میکرد که از درودیوار مسجد، جوان و نوجوان بود که میچکید و مسجد را آماده مراسم دهه اول محرم میکرد. برادر عزیز، بدون توجه به اینها و مسجد زیبایی که میشود با همینها ساخت، داشت برای من یک رؤیای یکسانسازی شده با مجریان موهوم را تصویر میکرد که حتی تنور دل خودش را هم گرم نمیکرد که بگوید من هم پای این کار مهم میآیم. آن اخوی را هم که برای این کار پیشنهاد میداد، حداقل 3 کیلومتر با مسجد، فاصله مکانی و موقعیتی دارد. شکاف نظر و عمل، وقتی رفع میشود که هرکس خودش را مسئول پیشبرد فکر خودش بداند. آن وقت است که امکانات و محدودیتها را میسنجد و متناسب با آنها و صدالبته مبتنی بر خلاقیتهای خودش، خطی عبور میدهد و اسم آن را میگذارد طرح.
خیلی از کسانی که برای مسجد فکر میکنند و طرح میدهند و یک عالمه بایدونباید ردیف میکنند و متولی هزینه کردن برای مسجد هم شدهاند، زیست مسجدی ندارند یا اگر هم دارند، تجربه خودشان چنگی به دل نمیزند. معضل بزرگ ما در ماجرای مسجد این است که در جامعهمان، کمتر متخصص مسجد داریم. البته متخصص خشت و گل و آجر و گنبد مسجد، تعدادی هستند. اما متخصص نبض مسجد کمتر داریم. این وجیزه، میخواهد قدمی باشد برای پا در این راه گذاشتن. حقیر، سال 79 که بچهای بودهام بدون یک تار مو در صورت، وارد مسجد شدهام.
آنهم با تشویق و بلکه تهدید مرحوم پدرم! خدایش بیامرزد. چند ماه که گذشت و تجربه شیرین یک اردوی مشهد با بچههای مسجد، پابندم کرد، خودش به سراغم آمد که: پسر! کمتر مسجد برو و به درس و مشقت برس. و من که نمیخواستم زیست در مسجد را ترک کنم، هرسال شاگرداول کلاس میشدم که پدرم به مسجد رفتنم رضایت بدهد. و الان که 24 سال از آن روز میگذرد، هنوز ساکن همان مسجدم. همه سلسلهمراتب مسجد را هم پیمودهام. از نمازگزار و نوجوان بازیگوش مسجد بگیر تا جوان دانشجو و مدیر فرهنگی مسجد تا مسئول بسیج و عضو هیئتامنا و آخرسر هم که امامجماعت مسجد. حتی در بازههایی که مسجد، خادم هم نداشته، خادمی مسجد را هم تجربه کردهام. فقط به دلیل مرد بودنم، مسئول بانوان مسجد نبودهام که البته تلاش نهچندان موفقی کردهام که لااقل قدری بتوانم مسجد را از دریچه خانمها و دخترها ببینم. شاید باور نکنید، اما گاهی میروم و در قسمت زنانه مسجد مینشینم تا زاویه نگاه آنها و مشکلاتشان را لمس کنم. در این 24 سال، بارها قهر کردهام یا حتی در دعواهای مسجد اخراج شدهام و دوباره به مسجد برگشتهام تا منشأ اختلاف و دعوا را حل کنم و بتوانم کاری را با مسجد پیش ببرم.
سرتان را درد آوردم. حدیث نفس هم زیاد کردم. قصدم این بود که بگویم از روی آسمان در خصوص مسجد حرف نمیزنم و نمیخواهم کاغذ سیاه کنم. میخواهم سواد اندک خودم را منظم کنم تا باب گفتوگویی باشد درباره مسجد. مسجد، مهمترین نقطه روی کره زمین است و میارزد بیشتر به آن فکر کنیم. اصلا ما دانشگاه و حوزه را میخواستیم که برای ما چهکار کنند؟ مگر نه این است که نهاد علم باید به مسئلههای بومی هر جامعهای بپردازد؟ اینکه در هر خیابان شهر و روستای ما یک یا چند مسجد هست، برای ما حکایتی ندارد؟ اینکه ما بزرگترین رخداد سیاسی و اجتماعی تاریخمان یعنی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را مدیون مسجد هستیم، نباید ما را به سمت مسئله مسجد سوق میداده است؟
مسجد، بامعناترین فضایی است که میشناسیم و اگر در روزگار افول معنا، نخواهیم به سراغ مسجد برویم، از بیتوفیقی ماست. معنویت و محبت زلال، پاشنه آشیل انسان معاصر است که اگر بتوانیم درست بسترش را پهن کنیم، چقدر انسان هستند که به سمت ما میآیند و ما کماکان در فکر جذب پینگپنگی هستیم. اصلا این فضاست که میتواند افکار و ایدههای انسانها را مجسم کند. دینداری اگر بخواهد تبدیل به فرهنگ روزمره بشود و باقی بماند، باید فضا درست کند. مسجد به نحو طبیعی نصف راه را رفته است. خانه خداست، محل عروج انسان به باطن عالم است. محل جنگیدن با دشمنان انسان است. کافی است نصف دیگر راه را در خدمت همین نیمه اول باشیم و بتوانیم هویت مسجد را خادمی کنیم. مسجد، فرهنگسرا نیست، مدرسه و مهدکودک و دانشگاه نیست. باید بتوانیم هویت مسجد را فهم کنیم. باید بگذاریم مسجد به زبان بیاید و حرف بزند.
برگردیم سراغ متن حاضر. از گروههای زیر خواهش دارم این نوشته را نخوانند (البته متوجه هستید که افعال معکوس به کار میبرم)
از همه نهادهایی که در خصوص مسجد، رسالتی دارند و آخر، هیچکس نفهمید که مسئول امر مسجد (کسی که در قیامت سؤال میشود) کدام است؟
از حوزه علمیه که متولی پرورش امامجماعت بوده است و نمیدانم کجای این درسها و کارها، دقیقا امامجماعتپروری است.
از طلاب عزیزی که مسجد را خوارترین کار طلبگی میپندارند.
از هیئتامنای عزیز مساجد که گاهی به جای خدا، مالک مسجد میشوند.
از جوانان فعال فرهنگی مسجد که گاهی از انحصارگرایی بزرگترهای مسجد مینالند، اما کار که به خودشان برسد، انحصارگرا تر میشوند.
از نمازگزاران مسجد که گویی به نحو مشاع مالک مسجدند.
از همه دختر و پسرها و خانوادههایی که شاید بهواسطه قصور و اشکال امثال من، مسجد را ترک کردهاند.
همانطور که از مقدمه پیداست، سعی میکنم تیزی سخن را نگیرم. باید به کسی بربخورد تا حرف شنیده شود. میدانم که خیلی باید سپاسگزار همین نهادها و حوزه علمیه و همین طلاب و فعالان و نمازگزاران مسجد باشیم. یکی از هیئتامناهای عزیز مسجد ما همیشه میگوید که صدسال دیگر DNA ما مسجدیها را بررسی میکنند تا کشف کنند که اینها چرا در این وانفسای زندگی، بدون جیره و مواجب، اینقدر پیگیر کار مسجدند. نمیخواهم قدرنشناس باشم.
تکتک این آدمها، دستبوسیدن دارند؛ اما از آنجا که شیطان تمام طمعش به همین جماعت است و برای ضربهزدن به جامعه بهترین راهحل، زمینگیرکردن مسجد است، خواهش دارم که زبان گزنده من را حمل بر دلسوزی کنید. گفتند دیوانهای به مسجد شد و تمام نمازگزاران را حیوان خطاب کرد. همه به او خندیدند و کار خودشان را کردند. دیوانه رنجید که چرا کسی سخنم را جدی نگرفت. فردا که به مسجد آمد، تکتک نمازگزاران را مخاطب مستقیم قرار داد و گفت: تو گاوی، تو الاغی و… . اینجا بود که سخن اثر کرد و یک کتک مفصل خورد. من هم میخواهم به کسی بربخورد. از مسیر انصاف خارج نمیشوم. نسبت به اوضاع نامطلوبی هم که داریم، سعی کردهام ملایمتر بگویم؛ اما بیشتر از این نمیشود.
اول: سازمانهایی که متولی مسجدند این قسمت را نخوانند!
به عقیده بنده، حرام است کسی که در موضوعی تجربه زیسته ندارد، بخواهد برای آن تصمیم بگیرد؛ حتی دانش هم بهتنهایی برای سیاستگذاری کفایت نمیکند. وقتی به طرحهایی که در خصوص مسجد داده میشود مینگرم، بیشازپیش مطمئن میشوم که صاحبان این طرحها مسجدشناس نیستند. نمیخواهم همه را با یک چوب برانم؛ اما عمده همین است. اصولا یکسانپنداری مساجد یعنی نشناختن. بارکردن هزاران تکلیف بر دوش مسجد یعنی نشناختن مسجد. مسجد، اول مسجد است و بعد محل رفع ناهنجاریهای محله. تا نگذاریم مسجد با هویت خودش پا بگیرد، هیچ گرهی از جامعه باز نمیکند.
مسجد یک ساختمان مرده نیست که ما با طرحهایمان به آن حیات بدهیم. حالا شما برای رضای خدا یک طرح برای مسجد برای من بیاورید که در راستای احیای هویت خود مسجد باشد. مسجد مثل یک مخزن است که باید خوب پر بشود تا بتواند دیگران را سیراب کند. همه در فکر مصرف از این منبع خالی هستند. متولی پرکردن کیست؟ حتی نهادهای حوزوی هم که باید مسجد را بفهمند، آنطور که باید نفهمیدهاند؛ چون خودشان مقیم مسجد نیستند. هروقت خیلی از اینها دفتر کارشان را به مسجد بردند و ضمن پیگیری امورات آن سازمان، خودشان هم یک مسجد را آباد کردند، حرفشان را باور میکنم. اگر مرتب درگیر با یک مسجد نیستید، پیشنهاد میکنم شغلتان را عوض کنید. اگر خودتان ترجیح میدهید در خانه خودتان نمازفرادا بخوانید به نظرم بهتر است سراغ شغل دیگری بروید. حتی بالاتر از اینها، خودتان باید با یک مسجد، حال کرده باشید و رؤیایی در ذهنتان موجود باشد تا برای مسجد وقتی قرار است خادمی کنید، بدانید دنبال چه میگردید. بروید خاطرات مسجد کرامت مشهد یا مسجد آبی شهیدبهشتی در آلمان یا همین مسجد حاجآقا اژهای اصفهان خودمان یا حاج آقاجوادی محله گورتان یا حسینیه ارشاد تهران و… را بخوانید؛ اگر عاشقش شدید، در این سازمانها و نهادها مسئولیت بگیرید.
بزرگی چقدر زیبا میفرمود: ما به جای ساختن باغستان، نهالفروشی میکنیم. ایشان در خصوص طلبهها این حرف را میزدند؛ ولی من میخواهم برای مسجد بگویم. تو را به خدا اگر کاری میخواهید برای مسجد بکنید، کمک کنید تا مسجد باغستانی بشود که بشود میوه آن را چید! نه اینکه نهال بارنیامده مسجد را از ریشه بکنید و به بقیه بگویید که بیایند از میوههای نداشتهاش بهره ببرند. بدیهیترین مسئله هم اینکه لزوما توسعه عمرانی مسجد باعث آبادیاش نمیشود. آبادی مسجد و هر جای دیگری در درجه اول به قلب آنجا برمیگردد. من امام جماعت را قلب مسجد میدانم. بروید و این قلب را آباد کنید.
آبادکردن این قلب هم بههیچعنوان به این برنمیگردد که او را تأمین مالی کنید. امام جماعتی که دیگری او را تأمین کند، مستأجر مؤجل است و هیچوقت هم دستش را در آتش نمیکند که از ثمره کارش دفاع کند. من بهعنوان یک طلبه، احساس بیاحترامی میکنم که کسی یا جایی بهطورثابت عهدهدار هزینههای من باشد. مگر نیابت از انبیا و اولیا را میشود تبدیل به کارمندی کرد؟ عرض من این است که بروید و امام جماعت را اولا بهحساب بیاورید و فارغ از اینکه بعدا از این مسجد انتظار چه ثمرهای دارید، با او رفاقت کنید و کمکش کنید بتواند سفره کارهایش را در مسجد پهن کند. مسجد را با «بود» خودش آباد کند. حالا اگر در جهت استقرار امام جماعت در مسجد زیرساختی هم لازم باشد، کمکش کنید. بازهم وابستهاش نکنید. هر پیامبری، خودش عهدهدار صفر تا صد حرف و تبلیغ خودش است؛ مؤمنان هم موظفاند دست و بازوی او باشند. اگر برعکس شد، کار بیمعنا میشود.
مسجد ذاتی دارد که این ذات، ابا دارد از اداریشدن. خواهش میکنم با مسجد اینقدر اداری تا نکنید! امام جماعت و بازوهای او را اینقدر گرفتار سامانه و مجوز و امضا و حساب حقوقی و… نکنید! چرا سامانهها و نظامات ما یکبار برنمیگردند نگاه کنند که هزینهکردنهایشان در این جهات، چقدر به هدف اصابت کرده است؟ و اگر کرده است، برای بهدستآوردن چه چیزی، چه چیزهایی را از دست دادهایم؟
گاهی که مسیرم به این ادارات و نهادها میخورد و میبینم اهالی یک مسجد دربهدر این اتاق و آن اتاقاند، به رسولالله(ص) شکایت میکنم. نمیتوانم صاحب یک رسالت را در این وضعیت ببینم. نمیتوانیم به تمام نیازهای عصری خودمان پشت کنیم؛ قطعا برخی از آنها لازماند؛ اما به حد ضروری اکتفا نمیکنیم. ما در کشور، یک نهضت راهاندازی سامانه و پیچیدهسازی امور داریم. خواهش میکنم مسجد را استثنا کنید!
مسجد را باید شنید و متأسفانه نهادها و سازمانهای ما گوشی برای شنیدن ندارند. اول از همه باید این قسمت ماجرا را علاج کرد. سامانهها نمیتوانند جایگزین این گوش بشوند. به نظرم اگر مدیران و حتی کارکنان این سازمانها هرگاه خواستند برای مسجد برنامهای بریزند و یک مسجد فرضی در ذهنشان بود، بهتر است از آن برنامه منصرف شوند. مهرهانگاری فضاها و آدمها یکی از فریبهای شیطان است. اینکه فرض کنید مثلا شهر اصفهان 800 مسجد دارد و اگر این مسجد نشد، آن مسجد که میآید، بدانید در دام شیطان افتادهاید. اصولا اعداد وقتی بزرگ میشوند، انسان را به سمت این خطا میبرند. مثل مدیر میماند که بگوید، این نیرو هم نشد، یک آدم دیگر پیدا میکنم؛ اصولا این جنس نگاه، اشتباه است.
دوم: حوزه علمیه و طلاب معزز نخوانند!
به یاد ندارم در یک کلاس حوزههایی که من رفتهام، طلبهها تشویق شده باشند به امامت مسجد. امامت مسجد یک فحش طلبگی است. باید سرافکنده بگویی من امام مسجدم. حالا کار خوب چیست؟ پژوهش، منبرهای آنچنانی! یک سؤال را من نتوانستهام جواب بدهم؛ چرا این منبرها نمیتواند یک مسجد را آباد کند؟ چرا فلان منبری جذاب شهر ما، نوجوانها را به یک مسجد متصل نکند و منبرش را در آن مسجد دایر نکند؟ چرا فلان گروه پژوهشی در مسجد ساکن نشوند و بهمرورزمان، مسجدی بنا نکنند حول افکار و اندیشههایشان؟
شاید بگویید برای اینکه مسجدداری کار دشواری است و مانع تمرکز میشود. پس بفرمایید دنبال اسب زینشدهاید؛ دنبال کار بیمسئولیتاید. اگر خالیشدن مسجد و لطمهای که برای دینداری جامعه دارد را درک کرده باشید و بازهم این جواب را بدهید، از نگاه من دچار بیمسئولیتی شدهاید. دوست دارم این نوشته را محضر همه این رفقای عزیزم ببرم که یا من را قانع کنند یا رویه را عوض کنند. اتفاقا نشستن در مسجد تمرکز میآورد.
اولین قدم، تغییر این ذهنیت است که طلبهای که هیچچیز دیگری نمیتوانست بشود، عیبی ندارد اقامه نماز کند. زعمای شیعه همواره امامان جماعت بودهاند. کلاس کار را پایین نیاوریم. رهبری عزیزمان وقتی درخصوص مسجدداریاش حرف میزند، با حالت سربلندی حرف میزند. شهیدمفتح و آقای طالقانی و شهیدمطهری و شهیدبهشتی و… همگی خاطرات نابی از مسجدداریشان شنیدهایم. به برکت این مسجدداریها، تظاهراتهای میلیونی انقلاب شکل میگرفت. مرحوم آیتالله حائری شیرازی، بعد از عمری مسئولیت، میگفت مهمترین کارم، اداره فلان مسجد در شیراز و نشست با جوانها بود.
به عقیده من، در ادامه نظریه ولایتفقیه امام(ره) باید به ولایتفقیه محلی فکر کنیم و امام جماعت مسجد، خودش را برای این تراز آماده کند، فقه و فلسفه و عرفان بداند، با حدیث و قرآن آشنا باشد، شعر و ادب بفهمد، تاریخ خوانده باشد، سیاستهای دشمنان اسلام را بفهمد، جامعهشناسی و روانشناسی و مدیریت بداند، عادل و باتقوا و باصفا و مردمدار و سادهزیست باشد، فنون رزم بداند، حقوق سرش بشود، بتواند دوروبر خودش، به تعبیر آیتالله شاهآبادی، عده و عده جمع کند. شیخ فضلالله نوری در تهران، همین نقش را داشت. استعمار اساسیترین کاری که کرد، شئون روحانیت را محدود کرد و نهادهای جدید تأسیس نمود. ما نباید زیر بار این نظم بمانیم. روحانیت باید در امورات جاری زندگی مردم، در کار باشد.
طلبگی برای من معادل کارآفرینی بوده است. طلبهای که بناست ایدهای را در محیط پیرامون خودش پیش ببرد، نمیتواند برود ذیل نظامات اداری دیگر و کارمند بشود. نمیتواند هم صرفا و برای ثوابش در موضوعات مختلف تحقیق و پژوهش بکند و علم را یاد بدهد. چنین وضعیتی، برای طلبه ایده امامت مسجد را پیش میآورد که بتواند حرفهایش را در یک فضا، مجسم کند؛ فضایی که انتزاعی نیست و با سطح عمومی جامعه در ارتباط است؛ جایی که طلبه میتواند ایدههایش را حقیقتا محک بزند. من برای این امر، بهتر از امامت مسجد سراغ ندارم. پس چرا مسجدداری اینقدر بین ما غریب است؟ شاید از وقتیکه شئون روحانیت را مثل دانشگاه، مفهومزده و علمزده و کتابزده کردیم، برایمان این اتفاق افتاد.
حوزه علمیه از طریق مسجد میتواند به نقش و تأثیرگذاری خودش در جامعه برگردد. ایده کلان تحقق اسلامی باید خرد شود تا امکان تحقق داشته باشد. برخی از ما طلبهها در سودای طلب تمدن، بیکار شدهایم و صرفا آرزو پرورش میدهیم. برخی دیگر هم از مسئله تمدن، انصراف دادهایم و صرفا به یک کلاسرفتن و شهریهگرفتن و یکسری خردهکار تبلیغی کفایت کردهایم. درسهای خارج هم که عملا بهندرت جریانساز است. کجا بایستیم که یک تأثیر حقیقی داشته باشیم؟ من بهتر از مسجد، جایی را نمیبینم. البته مسجدی که خودش گرفتار روزمرگی نشده باشد.
سوم: امامان مساجد نخوانند
اینکه طلاب علاقهای به امامت جماعت ندارند. بخش زیادی از آن را ما امامان جماعت مقصریم. معلوم است که هولهولی به نماز رسیدن و هولهولی از مسجدرفتن برای کسی جذاب نیست. معلوم است که انجام یکسری کارهای روتین مثل پاسخ به سؤالات شرعی تکراری تنور دل کسی را گرم نمیکند. پیشنمازی اصلا کار طلبه نیست؛ کار طلبه امامت است. امام هرروز و در هر فضا، به کاری دیگر است. ما امامان جماعت چقدر در مسند امامت نشستهایم؟ امام منتظر کمک نمینشیند، امام به سنتهای الهی باور دارد، امام شهادتش را در امامتش جستوجو میکند.
یک روحیه محافظهکاری در ما طلبهها وجود دارد که نمیخواهیم آغشته بشویم. مسلما امام جماعت نباید یکطرف دعواهای مسجد باشد؛ اما نمیتواند از مدیریت مسجد انصراف بدهد. البته که رکن اساسی این مدیریت صبر و سکوت است؛ اما خیلی از ما از مدیریت مسجد انصراف دادهایم. چشمش کور هیئتامنا حقالقدم ما را بدهد و خودش هم مسجد را اداره کند و جوانها هم کار فرهنگی بکنند و من را هم دعوت کنند برای منبر مسجد. امامت، پدریکردن است. خوندلخوردن است.
خواهش میکنم اگر توان استقرار در مسجد را ندارید یا اینکه برای آبادکردن مسجد توانمند نیستید، لااقل مسجدهای خوشجا و دارای امکان کار را اشغال نکنید! خواهش میکنم اگر سنوسالتان به گونهای است که نمیتوانید پابهپای مسجد بدوید، یا امامت را به یک جوان واگذار کنید و یا اینکه یک جوان را کنار خودتان پروبال بدهید و آزادش بگذارید که کار کند و خودتان نهایتا دو شب نماز بروید! خواهش میکنم اگر صدتا مشغله دارید، خودتان دنبال امام جماعت فارغتری بگردید و جای خودتان بگذارید!
حتما در دلتان فحشم میدهید که تو از سختیهای معیشت طلاب خبر نداری. خوب هم خبر دارم؛ اما یقین دارم که اگر طلبه پای همهچیز مسجد بنشیند و البته توانمند باشد و اندکی هم صبر کند، گشایش مالی حاصل خواهد شد. مردم کار را ببینند هزینه میکنند و خدا برکت میدهد. البته بنده معتقد به کار تخصصی مسجد هم هستم. چه اشکالی دارد قسمتی از مسجد، دفتر مشاوره امام جماعت باشد؟ چه اشکالی دارد قسمتی از مسجد، مخصوص تولید محتوا با محوریت امام باشد؟ یا اینکه دفتر رسانهای و یا هزاران کار دیگر که البته شرطش تخصص است.
اینها هم باید چرخه مالی داشته باشد. ما خیلی باحالیم؛ وقتی میگویند چرا کار نمیکنی، میگوییم پول و قدرت نیست. وقتی میگویند خب بیا متناسب با توان خودت و پول و قدرت فکر کن، میگوییم جای این چرک و نکبتها مسجد نیست! خب این به نظر من کار شیطان است برای خواباندن مسجد. روزی دهبار واژه پول و قدرت را مرور کنیم که ترسش بریزد. عارف سرآمد زمان ما که روحالله خمینی باشد، ایستاد و برای کسب قدرت جنگید. طلبه اگر بخواهد دین خدا را پیش ببرد باید به پول و قدرت فکر کند و بلد باشد آنها را به دست بیاورد؛ حالا چه از طریق کمکهای مردمی و چه از طریق کسب درآمد متناسب با طلبگی.
یک متر زمین در این شهر چه قیمت است؟ خدا به تو چندصدمتر زمین داده و تو قدر این سرمایه را نمیدانی. تأکید میکنم که باید کار داخل مسجد، با محوریت امام و در راستای رسالت مسجد باشد، و الا خیلی از مغازههایی که در مساجد هست و اجاره داده میشود، نهتنها کمکی به کار مسجد نمیکند که مانع هم میشود و اصلا مناسبات پیرامون مسجد را به هم میریزد.
امام جماعت نباید همه کارها را به خودش گره بزند. هنر امام، باید ساخت یک رؤیا برای مسجد باشد. باید زبان مسجد باشید. برای مسجد حرف داشته باشید. کلام است که به مسجد شکل و عمق میدهد و باعث میشود هرکس برای خودش جایی را پیدا کند. این کار از کسی جز شما نمیآید؛ اما کارهای جزئیتر از بقیه هم برمیآید. هنر امام، به میدانآوردن ارادههاست، نه مدیریتکردن آن. تازه به قول حاج قاسم عزیز، خودش پیشقدم باشد و به بقیه بگوید بیا. تنها راهبر، میتواند برای بقیه کلمه ایجاد کند.
امام جماعت باید بتواند به مسجد عمق بدهد تا بقیه هم بتوانند جا پیدا کنند. این عمقبخشیدن، عمدهاش مبتنی بر اخلاق است و در اخلاق هم، مهمترین چیز، صبر است. امام جماعت باید فرصت حضور برای دیگران را فراهم کند.
چهارم: هیئتامنای مسجد نخوانند
به عقیده من، بعد از امام جماعت، مهمترین ضلعی که میتواند اصالتهای مسجد را حفظ کند، هیئتامناست؛ آدمهای امینی که خیلیهایشان انقلاب را دیدهاند، جنگ را تجربه کردهاند و گرم و سرد روزگار را چشیدهاند. مهمترین کار هیئتامنا، حفظ اصالتهای دینی و انقلابی مسجد است. درگیر سلایق نشوید؛ حتی اجرائیات را هم به جوانها بسپارید. خودتان بایستید و قصهگو باشید. برای مسجد از فتح خرمشهر روایت کنید، از قد رشید امام بگویید، دغدغههای فرهنگی آقا را برای اهالی مسجد روایت کنید؛ حتی سطح خودتان را در حد اختلافسلیقه سیاسی پایین نیاورید. پدری کنید.
پدر، ملتفت است که لحظات اندکی برای اثرگذاری دارد و آنها را خرج امور کمارزش نمیکند. مهمترین مسئله این است که باید پل ارتباطی شما با جوانها و نوجوانهای مسجد حفظ بشود تا بتوانید این اصالتها را حفظ و مراقبت کنید. اگر میتوانید با آنها فوتبال و کوه و استخر و باغ بروید. این پل ارتباطی خیلی اهمیت دارد. با نصیحت و سرزنش زیاد، آن را قطع نکنید. خیلی از شماها با چنگ و دندان، ارزشهای این جامعه را حفظ کردهاید و بیش از جوانترها قدر آنها را میدانید.
قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا يَعمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَن ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱليَومِ ٱلأٓخِرِ وَ أَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَم يَخشَ إِلَّا ٱللَّهَ فَعَسَىٰٓ أُوْلَـٰٓئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ ٱلمُهتَدِينَ».
اگر این آیه را بخواهیم ملاک کار در مسجد بدانیم، باید اعتراف کنیم کار سختی است؛ نه؟ باور کنیم اگر اینها را نداشته باشیم، نمیتوانیم مسجد را آباد کنیم. به تعبیر آقا، اول باید پا روی سیمخاردار نفسمان بگذاریم تا معبر باز بشود.
مساجد پر است از بگومگو، دعوا، حذف و…؛ برای خدا تمامش کنیم. قدم اول آبادی مسجد این است که مسجد نور خدا بگیرد. این اختلافات که از ناحیه شیطان است، مسجد را تاریک میکند. باور کنید در مسجدی که دلش تاریک است، هرچه پولخرجکنی و هیئت بگیری و سخنران و استاد گران دعوت کنی، کار نمیشود.
اگر محوریت امام جماعت مسجد را باور ندارید، از هیئتامنا انصراف بدهید. مسجد بهطورطبیعی حول محراب و امام جماعت رشد میکند. خیلی از هیئتامناها، احساس میکنند آنها امام را دعوت کردهاند و امام باید به حرف آنها باشد، و الا خداحافظ شما! اینها همهاش شیطانی است. بروید با مشورت علمای شهر، یک امام جماعت مورداطمینان بیاورید و از اینجا به بعد را در خدمتش باشید.
اگر نمیتوانید همپای مسجد بدوید، حتما چند نفر جوان را در هیئتامنا اضافه کنید و به آنها هم نگاه آقابالاسری نکنید.
مسجد را وابسته به پول خودتان نکنید. دایه مهربانتر از مادر نشوید. نگذارید همه در مسجد شما را قلک بهحساب بیاورند. در مسجد باید ارادههای خیر مردم به صحنه بیاید؛ نه اینکه چندتا هیئتامنای پولدار یا متنفذ، حساب همهچیز را بکنند. اگر در مسجد کاری کردیم که آب در دل امام جماعت و فعالان مسجد و نمازگزاران تکان نخورد، بستر رشد مسجد را کور کردهایم. بگذارید نوجوانها در جلب منابع مالی مسجد سهیم شوند تا رشد کنند. محله باید بتواند مسجد را از آن خودش ببیند. بهترین راه این است که خودش را در امر اداره مسجد دخیل بداند. مردم، خودشان باید از مسجد خودشان محافظت کنند.
پنجم: جوانها و نوجوانهای مسجد نخوانند
درستترین و بهاصطلاح امروزیها، حقترین قسمت کار مسجد شمایید. واقعا دستمریزاد. مسجد بدون شما چنگی به دل نمیزند. با همه تفاوتهایی که با نسلهای قبل دارید؛ ولی روح مسجد شمایید. دینداری بهمقتضای قاعدهاش، امری جوان است. دین در جوامع مختلفی که وارد شده، ایجاد تحول کرده و این شما هستید که آمادگی شکلدادن به تحول را دارید. برای همین در لحظات اولیه شکلگیری دین، جوانها میدانداری میکردهاند. علی علیهالسلام بهواسطه جوانیاش موردطعن واقع میشد. اصحاب آخرالزمانی امام زمان (عج) هم جواناناند. باید دید چرا در گذر زمان، دین یک وجهه میانسال یا سالخورده به خودش میگیرد.
من کاری به تفاوتهای نسلی شما ندارم؛ با آنها میشود کنار آمد. اما مشکلاتی هم به کار شما وارد است که دوست دارم صحبت بکنیم. گاهی هم شماها مسجد را انحصاری خودتان میکنید. در سنین شما وقتی گروه رفاقتی شکل میگیرد، در کنارش یک غیرتی هم شکل میگیرد که دیگر کسی را راه نمیدهیم. این روحیه، هم خودمان را محروم میکند هم دیگران را. بارها دیدهام وقتی یک گروه نوجوان و جوان بر مسجد مسلط هستند، دیگر دغدغهای برای جذب سایر همسنوسالهایشان در محله ندارند؛ انگار مسجد مال خودمان شده است. حتی هیئت هم که میگیریم و عمومی هم برگزار میکنیم، بقیه را به حلقه اصلی راه نمیدهیم. همسنوسالهایمان به کنار؛ سایر مردم هم حقی از مسجد دارند. تا این حقوحقوق ادا نشود مسجد آباد نمیشود. خانمهایی که روضه عمومی شما را میآیند حوصله طولکشیدن مراسم شما را ندارند. حواستان به آنها هم هست؟ برای سختیهای بچهداری در هیئت فکری کردهاید؟ پیرمردها و پیرزنها با دوماه پارچه سیاه در مسجد، دلشان میگیرد. هوای آنها را هم دارید؟ درست است که ما در مسجد دورهم هستیم و حال میکنیم؛ اما مسجد محل جنگ هم است. باید پای آمدن همه مردم محلهمان بایستیم و معبر بازکنیم.
مسجد اتاقی برای فعالیتهای ما نیست. مسجد، مسجد است؛ با محوریت امام جماعت، محراب و نماز. اینها را دور نزنید. یک فعال فرهنگی در مسجد به من میگفت، فلان امام جماعت خیلی خوب است. گفتم چطور؟ گفت چون میآید نمازش را میخواند و میرود. بخواهد در کارها وارد شود، مسجد به هم میریزد. با زبان بیزبانی داشت میگفت خب معلوم است که همه باید با طرح من هماهنگ باشند. مسجد بهطورطبیعی حول امام جماعت رشد میکند. امام جماعت مستقر مستعد بیاورید و شما هم دست و بازوی او باشید. باور کنید این یک قدم را برداریم، گرههای فراوانی باز میشود.
محوریت نماز و محراب و امام جماعت، سطح دیگری از فعالیت را به روی شما باز میکند. دشواری ابتدای کار و تغییر نگاه را به خودتان تحمیل کنید تا وارد آن سطح جدیتر و عمیقتر بشوید. مثل این میماند که تا دیروز داشتهاید موشک آبی هوا میکردهاید و از الآن بناست یک موشک جنگی واقعی بسازید. کارهای مسجد هم همینطور است. تا قبل از اتصالش به اینها، دورخوردن است؛ احساس میکنی هوا میکشی. تازه وقتی امام جماعت به میدان آمد و نماز و معنویت اصل ارتباط شد و بقیه چیزها ازجمله رفاقت و تفریح و مهارتآموزی و گعده و… حول آن چرخید، میافتی در کار اصلی که باید بکنی. اگر تمام این کارهای خوب تبدیل به اصل شد، گنداب میشود. اینها هویتساز نیستند؛ اما اگر حضور شما در مسجد، به جنگ فرهنگی و تمدنی ما با تمدن مادی پیوند خورد و شما سرباز میدان فرهنگی شدی، حتما هویت شما در مسجد شکل میگیرد.
بزرگترهای مسجد را جدی بگیرید. فکر نکنید اگر صفر تا صد مسجد با شما بود، آبادش میکنید. بعضی از ما فقط حوصله دهه اول محرم را داریم. اگر سرویس بهداشتی مسجد گرفت، دیگر با ما نیست؛ اما بزرگترهای مسجد، نوعا مسئولیتپذیرترند. علاوه بر اینها، کولهباری از تاریخ شفاهی مسجدند. نمیشود بدون آنها تنور مسجد را گرم کرد. حق هرکس را به او اعطا کنید. بزرگترها، حق بزرگی بر گردن همه دارند.
ششم: نمازگزاران مسجد نخوانند
نمازگزارها، سرمایههای هر مسجد هستند و باید برای مسجد خیلی عزیز باشند. بدون میدانیافتن ارادههای عمومی، نمیشود کار درخوری را پیش برد؛ میشود همان مسجدی که صرفا برای نماز درش باز شده است. همین خانمهای مساجد بودند که نیازهای تدارکاتی جبهه را مهیا میکردند. الان هم دختر عروس میکنند، جهیزیه تهیه میکنند، کمکهای مؤمنانه جمع میکنند و… . خدا به پیامبرش میگوید: «حسبک الله و من اتبعک من المومنین». خدا تو را کفایت میکند. تا اینجایش را در آیات دیگر هم بیان کرده بود. اینجا میگوید: «صبرکن. باید تو پیامبر سراغ یک دسته دیگر هم بروی. مؤمنانی که تو را تبعیت میکنند.» امام جماعت باید بار مسجد را با همین نمازگزاران پیش ببرد و هرکدامشان اینطور فکر کنند که سهمی در کارهای مسجد دارند.
اینها همه درست؛ اما متأسفانه خیلی از مساجد، یک قشر نمازگزار پیدا کردهاند که اینها درها را به روی بقیه بستهاند. شاید مؤمنانی که میتوانند دست و بازوی مسجد محل باشند، چند برابر این تعدادی باشد که الان مسجد میآیند. چرا نمیآیند؟ یک دلیلش این است: مسجد به جای اینکه فرهنگ دین خدا را پیدا کند، فرهنگ این طبقه خاص را پیدا کرده است. در فلان مسجد که میروی، زنهای مستقر در مسجد از باد کولر بدشان میآید. هر خانم دیگری هم که میآید باید پای سرماستیزی اینها بسوزد. گاهی این فرهنگ خاص، همینقدر جزئی و کمارزش است. فرهنگ مسجد نباید فرهنگ من و شما باشد. ما به مسجد میآییم که فرهنگمان را با دین خدا تنظیم کنیم. این شکلگرفتن آدابورسوم خاص در هر مسجد، مشکل بزرگی است.
در برخی مساجد بهمحض صداکردن بچهها، فریاد اعتراض سالمندان بلند میشود. قشر خاص بعضی مساجد، خوش ندارد جوانها در غیر وقت نماز در مسجد باشند. اینها همه مندرآوردی ماست و تا اینها عوض نشود، مسجد خانه خدا نیست؛ خانه دوم ماست! مسجد، فقط وقتی مسجد است که تنها و تنها رنگ خدا در آن به چشم بیاید، و الا مسلما نمیتواند در امور جامعه، ایجاد تحول کند. نشانهاش هم همین است که چقدر حاضریم از عرف مخصوص خودمان کوتاه بیاییم. مسلما یکی از کارهای اساسی رسول اکرم(ص) در مدینه، برچیدن همین نزاع سفید و سیاه و فقیر و غنی و مکی و مدنی و عرب و عجم و… بوده است.
برای خدا، به جای اینکه روحیات و خلقیات و فرهنگ خودتان را در مسجد حاکم کنید، بگذارید رنگ خدا غالب بشود. رنگ خداست که دلها را جلب میکند.احساس میکنم همه ما مسجدیها نیاز به شرکت در کارگاههای خلاقیت داریم؛ برای اینکه بتوانیم به تصویر آینده فکر کنیم، به امکاناتی که در حال حاضر به فعلیت نرسیدهاند، فکر کنیم. ما معمولا مسجدمان را با همین عرض و طول و آدمهایی که فعلا هستند میبینیم. دورهم جمع شویم و آینده مسجدمان را نقاشی کنیم؛ مسجدی مملو از نمازگزار متنوع در سنین مختلف. مطمئنم اینقدر علاقهمندش میشوید که حاضرید هرچیزی که در مسجد رنگ و بوی وضع فعلی را گرفته، معلق کنید تا دیگر امکانها هم بتوانند شکل بگیرند. گاهی کنار پاککردن مسجد از جرم و کثیفی، رنگهای غیرخدایی که خودمان به مسجد زدهایم را از ذهنمان پاک کنیم؛ اینکه اینجا، جای من است و حتما من باید دعا را بخوانم و درِ مسجد حتما باید فلان ساعت بسته شود و روحانی مسجد حتما باید به طرزی که من میگویم رفتار کند و… .
هفتم: بیرونمسجدیها هم نخوانند
پدر و مادری که حتی ممکن است خودت هم نمازخوان نباشی! بگذار فرزندت به مسجد برود. در مسجد، مغز کسی را شستوشو نمیدهند. اگر نگران شستوشوی مغزی هستی، بدان که ما طلبهها همهجا هستیم. در مدرسه و صداوسیما و… هم هستیم. بچهها در مسجد بزرگ میشوند. تربیت مسجدی، در هیچ کجای دیگر نمونه ندارد؛ نه در خانه و نه در مدرسه. بچهها را به مدرسه میبریم که بهاجبار نظام دیوانی که درست شده است، مدرکی بگیرند و سر کار بروند.
مسجد، انگیزه بیرونی ندارد و بنابراین درون این بچهها در صحنه حاضر است؛ برای همین هم ماندگارتر است. اگر خودت خانواده مذهبی هستی و مسجد نمیروی و رفتوآمد و رفاقت مسجدی نداری، تا حد زیادی مطمئن باش که انگیزههای دینی تو به نسل بعدی منتقل نمیشود. فردا کسی را جز خودت ملامت نکن.