به گزارش اصفهان زیبا؛ «ناتور دشت» اولین فیلمی در جشنواره امسال است که برایم غریبه نیست. آدمهایش و قهرمانهایش را میشناسم. مردمش را میشناسم و دوستشان دارم. طبیعت بینظیرش را دوست دارم و همگی آنها به هنرمندی خردمندان گره خورده است. خردمندان پس از سالها به دستبهدوربین شده و فیلمی را ساخته که به نظرم قابل دفاع است.
در ابتدای فیلم و قبل از تیتراژ، سکانس بازی کردن دختربچه و با مورچهها و قایق و خیالبافیاش یکی از بهترین آثار تاریخ سینمای برگمان، یعنی «فانی و الکساندر» را به یادم آورد و آن سکانس بینظیر است. دنیای خردمندان دنیای شیرین خیالبافیهای کودکانه است و آن را میشناسد. حرکات دوربین، بازیها و لوکیشن بینظیر دختربچهای دوستداشتنی برای ما میسازد که قرار است تا انتها فیلم گم شود. یعنی اگر دختربچه بدینصورت ساخته نمیشد، تمام داستان و فیلم تلف میشد. اما ازاینجا به بعد فیلم مسیر درستی در خط روایی خود پیش میگیرد و با ترکیب تعلیق و غافلگیری در روایتش تا لحظه آخر مخاطب را سر جای خود نگه میدارد.
اما فیلم و داستان و تصاویرش رویدادهایی نیز دارد که در نوع خودش منحصربهفرد است. اولین آنها احمد است. احمد پیران، یل روستا و پهلوان قصه ما؛ جنگلبان قهرمانی که وقتی میخواهد همکار طمعکارش را رسوا کند، صبر میکند تا اهلوعیالش به اندازه کافی دور شوند. آدمی که مثل کوه میایستد، مثل کوه مقاومت میکند و مثل کوه تکیهگاه دیگر اهالی میشود. اما چه کسی میداند چه آتشفشانی در دل خود دارد؟ پرسوناژهایی مثل احمد پیران را دیگر بهوفور قبل در سینما نمیبینیم. معمولاً فیلمسازان برای شوک عمیق و متزلزل کردن مخاطب یا آنها را از داستان حذف کرده یا با تغییر ماهیتشان تبدیل به شخصیت منفی میکنند. اما کارگردان صبر میکند و سعی میکند حتیالامکان مخاطب را به طوفان درونی احمد پیران نزدیک کند که الحقوالانصاف در این کار موفق است. در دنیای احمد پیران کمتر کسی اجازه ورود دارد و میتواند بارش را به دوش بکشد؛ اما اگر فیلمساز در این مسیر ثابتقدم باشد، مخاطب را با اصیلترین تجربه سینمایی پیوند میزند.
البته که شاید مهمترین دلیل کمفروغ شدن چنین پرسوناژهایی کمیاب شدن آنها در عالم مدرن باشد. شاید ما ایرانیها جزو معدود ملتهایی باشیم که بفهمیم چرا آیهان در سکانس پایانی فیلم با چشمانی گریان به احمد و بچه حمله میکند. دومین رویداد مهم سینمای خردمندان زندهبودن آن در قبال اکنون ماست. قطعاً سینمای دفاع مقدس منبع بیپایانی از روایات و حوادث بینظیر است؛ اما سینمایی اگر بخواهد زنده باشد، باید بتواند اتفاقات روز مملکت را نیز در کادر سینمایی خودش بازنمایی کند. خردمندان اتفاقی را که میتوانست در صفحه حوادث یکی از روزنامهها گم شود، بهگونهای میسازد که امید داشته باشیم هیچگاه از ذهن مخاطبان سینما پاک نمیشود. چنین رویدادهایی تضمین آینده سینمای ایران هستند؛ چه رویکرد بهروز خردمندان و چه خود خردمندان.
اما یک سؤال: چرا در سینمای ایران چنین فیلمهایی برخلاف مسیر طبیعیشان گم میشوند؟ در اینکه سلیقههای جشنوارهها خاص است و گیشههای کف بازار در قبضه ابتذال است شکی نیست؛ اما چرا فیالمثل فیلم «۲۱ روز بعد» خردمندان از نگاه مردم مردمی درخشان است، اما در گیشه نمیفروشد و منتقدان دربارهاش حرفی نمیزنند؟ البته منظورم تحسین و تبریک نیست؛ کما اینکه چنین اتفاقهایی هم افتاده است؛ اما کار منتقد که صرفاً تعریف و تمجید برای لذت از نقد نیست. منتقد اگر خودش را درمانگر سینمای مریض جامعه میداند، باید شر ابتر بودن فیلمها و بیدنبال بودن هنرمندان را کم کند؛ معهذا انتظار چندانی نمیرود. فیلم دوم خردمندان نیز چندان دیده نمیشود؛ اما همانطور که گفته شد، او یکی از امیدهای سینمای سالم ایران است.