این روزها دیدن گردشگر اروپایی در اصفهان هم نادر است، چه برسد به اینکه وقتی از قایقسواری در سد داریان روستای هجیج کرمانشاه میآیی، ناگهان یک گردشگر جوان اتریشی را ببینی. حسی دارد شبیه اولین باری که سرهنگ «آئورلیانو بوئندیا» ی «صد سال تنهایی» مارکز، در کودکی با پدرش به چادر کولیهای مهمان روستایشان (ماکوندو) رفته بود تا یخ را از نزدیک ببیند! فابیان هم البته همین حس را در سفر دور ایرانش تجربه کرده است و آنقدر تحتتأثیر قرار گرفته و دل به این سرزمین بسته که حالا کمابیش میتواند فارسی صحبت کند و از همه جالبتر اینکه تنبور بنوازد و آرزو کند که ویزای ایرانش را شش ماه دیگر هم تمدید کنند تا بتواند بیشتر و عمیقتر سرزمین کهن پارسی را تجربه کند. دامنه کوه را که به سمت روستای هجیج طی میکنیم و از تونل میگذریم، چهره آبی سد داریان پیدا میشود و این تازه آغاز ماجراست.
ماجراجویی راویان سفر در سرزمین روایتهای عاشقانه
ما مهمانان ویژه و منتخب فمتور (تور آشناسازی) کرمانشاه هستیم؛ شاید بتوان گفت اولین تور آشناسازی که بعد از سه ماه تعطیلی و قرنطینه کرونایی، از 5 تا 9 خرداد 1399 برگزار شد. میزبانانمان انجمن صنفی راهنمایان گردشگری کرمانشاه و ادارهکل میراث فرهنگی این استان بودند. بعضی مهمانان راهنمای گردشگری بودند که از آبان سال گذشته کمکم با روزگار تلخ تعطیلی کسبوکارشان مواجه شده بودند. تعدادی خبرنگار و عکاس بودیم و مشتاق ثبت لحظهبهلحظه تور. گروهی هم از آژانسهای شناختهشده ایران آمده بودند تا ظرفیتهای منطقه را شناسایی و تورهای مناسب را در نواحی مختلف استان کرمانشاه طراحی کنند. چهار نفرمان با چهار شغل متفاوت از اصفهان، مهمان کرمانشاه شدیم و بقیه از شهرهای تهران، مشهد، یزد و…، همه بر این امر واقف بودند که فعلا نباید انتظار ورود گردشگران خارجی به ایران را داشته باشیم. این سفر آنقدر تجربههای جذاب و منحصربهفرد داشت که میتوانم بیش از ده گزارش بلند درباره هر کدامشان بنویسم. گزارش اول را به روایت تجربه دیدن کتیبه و نقش برجسته داریوش هخامنشی در بیستون اختصاص دادم؛ چون کمتر گردشگری بخت دیدن این میراث جهانی را از نزدیک و بر بالای داربستها، پیدا کرده است. در گزارش دوم روایت دیدار با فابیان را برایتان میگویم و در گزارشهای بعدی، روایتهای جذاب دیگری خواهم داشت از سفر به سرزمینی که ظرفیتهای زیادی دارد و فقط با 9 ساعت سفر جادهای از اصفهان میتوانید به دیدارش بروید؛ اما با این همه کمتر میشناسیمش.
از آفرودسواری در کوهستان تا قایقرانی در دریاچه
سفرمان را ساعت 9 صبح از هتل پارسیان کرمانشاه (تنها هتل پنجستاره مرکز استان) آغاز کردهایم. در گروههای سهنفره (با رعایت پروتکلهای بهداشتی) سوار ماشینهای آفرود شدهایم تا مسیری ویژه در شمال استان را طی کنیم؛ مسیری که پر از شگفتی و زیبایی است: از مقصد اولمان که غار قوریقلعه بود، گرفته تا شهر پلکانی پاوه (مرکز هورامان)، صرف ناهار در اقامتگاه بومگردی نگین هورامان و دیدن ارغوانبافی در اقامتگاه روستای داریان، قایقسواری در دریاچه سد داریان و گذر از زیر پل ناو؛ پلی که مرز دو استان کردستان و کرمانشاه است. روی تابلوی ورودی اسکله هجیج نوشتهاند: «اینجا سیروان بزرگ و همیشه ماندگار است.» بالای نقشه مسیر قایقرانی را نشان دادهاند؛ از هجیج تا «آبشار بل» پنج کیلومتر است. بعد، دوآو، رودبار و سلین. بیشترین مسافت بین هجیج تا روستای سلین، به میزان 28 کیلومتر است. عمق دریاچه پشت سد، در ساحلش 30 متر و در وسط، 165 متر است و دور تا دورمان را کوههای بلند فراگرفتهاند. با قایقهای موتوری در دریاچه گشت میزنیم و عکسهای یادگاری میگیریم. احسان امیری، راهنمای گردشگری کرمانشاه، برایمان درباره این دریاچه و پل ناو میگوید. هیمن باجلانی و عدنان امانی تصویرهای هوایی جذابی میگیرند و بعد در اسکله از قایقها پیاده میشویم تا برویم بستنی بخوریم! باد شدیدی میآید و منظره دریاچه در نور عصرگاهی از یک طرف و منظره روستای پلکانی از طرف دیگر، حسابی دیدنی است. چند قدم بالاتر از اسکله، بنای زیارتگاهی است که اداره اوقاف و امور خیریه پاوه و اورامانات روی تابلویش نوشتهاند: «بقعه مبارکه سید عبیدالله (کوسه هجیج)» و کمی بالاتر شجرهنامه او را با عنوان «فرزند امام موسی کاظم (رضی عنها)» بر دیوار ورودی نصب کردهاند و محل زیارت اهل تسنن است. بعد، هتل لاله اورامان (هوتیل لاله ههورامان) را میبینم و درست روبهرویش دو نفر از همسفریها که زودتر رسیدهاند، به انگلیسی و آلمانی با یک گردشگر اروپایی مشغول صحبت هستند: احسان جنتی که عکاس متبحر و راهنمای گردشگری است و مریم هدائیان، رئیس انجمن صنفی راهنمایان گردشگری اصفهان، صحبت با فابیان لنش (Fabian Lentsch) را آغاز کردهاند. بعد از این صحبتهای خودمانی، فـابـیـان را به مـصـاحـبـه دعوت میکنم و او با وجود اینکه زمان کمی مانده و باید همراه دوستان ایرانیاش، قبل از غروب به مقصدی برسند، از گفتوگو استقبال میکند.
جهانگرد اتریشی، اینفلوئنسری که عاشق ایران است
اول رو به دریاچه میایستم تا مخاطب صحبتهای انگلیسی او درباره سفرش باشم. فابیان 27 ساله و اهل اتریش است. صفحه اینستاگرامش (fabian_lentsch@) تیک آبی، با بیش از 300 هزار نفر دنبالکننده دارد که فعلا شش ماه است روایتهای او از ایرانگردیاش را دنبال میکنند؛ درضمن او عکاسی خوب، گردشگری تجربهگرا و مشتاق به یادگیری نیز هست. روشش رفاقت با مقصد و آموختن از آن است؛ تجربههایی که خیلی از ما آنقدر سرگرم روزمرگیهای زندگی هستیم که اصلا به آنها فکر هم نمیکنیم؛ مثلا یوگا روی سقف ماشین سفر در ساحل خلیجفارس، چتربازی بر فراز ساحل جزیره ناز قشم، سافاری در کویر لوت، اسکی در رشتهکوههای زاگرس، کوهنوردی در بارز چهارمحال و بختیاری، دیدن طلوع بر فراز کوهی پر از برف در قلب ایران و تنبورنوازی رو به منظره غروب ارتفاعات مشرف به دزلی در جنوب مریوان استان کردستان. فابیان تصمیم گرفته است یک سال در ایران زندگی کند و خرداد امسال نیمی از این هدف را به سرانجام رسانده است. میپرسم سفر در دوران کرونا چطور بود؟ پـاسخ میدهد: «خوشحالم که در ایران هستم. البته خیلی وقت بود قصد داشتم اینجا بمانم. اینجا موقعیت، بهتر از اتریش است؛ چون در اتریش مردم اجازه ندارند از خانه خارج شوند و دورهمی داشته باشند، اگر هم خلاف این عمل کنند، جریمه سنگینی مثلا حدود سه هزار یورو باید بپردازند؛ اما در ایران این شرایط نیست. میتوانید بیرون بروید و سفر کنید و من از اینکه اینجا هستم خیلی خوشحالم.» درباره تجربیات مختلفی که در ایران داشته است، از او میپرسم. فابیان هشتبار ایران را دیده و خودش تاکید میکند که شش ماه ماجراجویی متناوب داشته است و نمیتواند فقط چند تجربه را بگوید؛ چون همه شش ماه برایش جذاب و باارزش بوده است. نقاط بسیاری را هم در ایران دیده و در این سفر، به همراه دوستان ایرانیاش مـسـیـر جادهای از تهران تا بندرعباس، جزیره قشم، بوشهر، اهواز، کرمانشاه، کردستان و برگشت به تهران را برنامهریزی کردهاند و ششم خرداد (یک روز پیش از مصاحبه) به هجیج رسیدهاند؛ جایی که او در توصیفش میگوید: «تصویر متفاوتی از ایران است.» از او میخواهم این بار رو به دوربین و پشت به منظره روستای هجیج بایستد تا در کادرم، زنان و مردان ملبس به لباس کردی و نمایی از منظره زیبای هجیج را هم ببینیم. فابیان لبخند میزند، موهای طـلاییاش در دست باد است و اگر پلاک فارسی پراید پشت سرش و فارسی حرف زدن خودش نبود، باورتان نمیشد منظره پشت سر او، نمایی از ایران باشد. میگـوید: «خیلی خوش گذشت، من خیلی دوست دارم. الان فارسیام یهکم بهتر شد. تنبور هم یاد میگیرم.» میپرسم: «چرا ایران؟» پـاسخ میدهد: «من هفت سال پیش اولین بار آمدم ایران. از آن وقت، ششهفت بار دیگر هم آمدم. بعد فکر کردم باید بیشتر وقت بگذارم و فارسی یاد بگیرم.» او به کشورهای مختلفی سفر کرده و مدت هر سفرش حداکثر به یک تا دو ماه میرسیده است؛ اما از جایی به بعد، تصمیم گرفته که شش ماه تا یک سال در کشور دیگری زندگی کند و خب آن کشور منتخب ایران بوده است. بعد درباره اصفهان میپرسم و او میگوید: «بله اصفهان رفتم؛ دوبار. خیلی قشنگ بود. معمولا شهر دوست ندارم. کوه و ده را دوست دارم؛ ولی اصفهان خیلی قشنگ بود. میدان بزرگ و مسجد را دوست داشتم.» آخرین صحبت فابیان، توصیه است به مخاطبان، توصیه سفر به ایران و توجه نکردن به آنچه در رسانهها از این کشور میشنوند. تعریف میکند که هشت بار به ایران سفر کرده و هیچ تجربه بدی نداشته است. مردم بسیار مهربان بودهاند؛ حتی گاهی خیلی زیاد مهربان! و بسیار هم مقصد امنی است. از او خداحافظی میکنیم، همراه با لبخند در بادی که ما را بهسوی کرمانشاه میبرد و او را بهسوی قلل کردستان برای تنبورنوازی در طلوع طلایی غرب ایران