اولین گزارشهای شهربانی که درباره انفجار دفتر حزب از کلانتری 9 تهران به ریاست شهربانی وقت ارسالشده بود در عین سادگی، گویای مطالب بسیار مهمی بود: «[…] ساعت 20:55 مورخه 7/4/60 سرپاسبان […] موتورسوار قطعه سرچشمه بهوسیله بیسیم مداربسته کلانتری اعلام داشت که انفجاری در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در خیابان مصطفی خمینی، کوچه زغالیها رخداده که بلافاصله به مرکز پلیس اعلام و اینجانب [رئیس وقت کلانتری 9 تهران] به اتفاق […] افسر آماده و تعدادی مأمور جهت بررسی موضوع در محل حاضر و مشاهده شد انفجار مهیب و وسیعی در قسمتی از ساختمان حزب صورت گرفته که فورا مراتب به ریاست محترم پلیس اعلام و تقاضای کمک از کلانتریها و گردانهای امدادی برای حفظ انتظامات و آتشنشانی و اورژانس تهران و دفتر جرثقیل […] جهت گسیل آمبولانس و اتومبیلهای آتشنشانی اطفای حریق بهمنظور انجام اقدامات لازم صادر شد. متعاقبا ریاست محترم شاجا [شهربانی جمهوری اسلامی] و پلیس تهران و معاونان در محل حضور یافتند و اتومبیلهای آمبولانس و آتشنشانی و تیم خنثیکننده بمب از گردانهای امدادی در محل حاضر و همزمان برادران سپاهی و کمیته و نهادهای انقلابی نیز وارد صحنه شدند. بررسی لازمه معمول نشان میداد ساختمانی که در ضلع شمال غربی دفتر حزب قرار داشت، کاملا براثر انفجار ویران و گویا حدود 90 نفر که در سالن جلسه حزبی به ریاست جناب آقای دکتر بهشتی و عدهای از وکلای محترم مجلس و وزرا و معاونان مملکتی حضور داشتهاند، زیر آوار قرار میگیرند که با نظر مسئولان مربوط و نظارت ریاست محترم شاجا و پلیس تهران تا ساعت 2:30 بامداد مورخه 8/4/60 عملیات ادامه و بیش از 90 جنازه بهوسیله امدادگران و مأموران کلانتری و پلیس که اکثرا به درجه رفیع شهادت نائل شده بودند از زیر تیرآهن، سیمان و آجر خارج و به بیمارستانهای مختلف تهران با نظر آقای دکتر عارفی و حجتالاسلام هادی غفاری اعزام میشوند. تا صبح عملیات جستوجو ادامه داشت و آمار شهدا و مجروحانی که در بیمارستانهای سطح این یگان اعلام شد بهموقع به افسرنگهبان قرارگاه مرکزی گزارششده و درباره علت انفجار، نتیجه قطعی تا این ساعت واصل نشد و به نظر میرسد انفجار از داخل سالن صورت گرفته باشد و اضافه میشود که دفتر حزب جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تاکنون ازنظر حفاظت داخلی و خارجی کاملا توسط نهادهای وابسته به حزب صورت میگرفته و به علت عدم تقاضا، این یگان هیچگونه حفاظتی در محل نداشته است و در این حادثه کلیه کارکنان این کلانتری، اعم از افسر و مأمور، نهایت کوشش شبانهروزی خود را انجام و گردان امدادی و کلانتریهای همجوار نیز آنان را یاری کردهاند. […]
بازتاب خبر در روزنامه کیهان
روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت 21 دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که براثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت دهها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا شد. این روزنامه سپس ماجرای انفجار را به نقل از خبرنگار کشیک خود که نیمساعت پس از انفجار به محل حادثه رسیده بود، چنین روایت کرده است: «بیش از نیمساعت از انفجار گذشته بود که دواندوان خودم را به محل حادثه رساندم. صدها نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانسها بیامان در رفتوآمد بودند. وقتی به چند قدمی محل انفجار رسیدم امدادگران نخستین افرادی را که زیر آوار مانده بودند به آمبولانسها انتقال داده بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب براثر انفجار فروریخته بود و دهها نفر در زیر آوار مدفونشده بودند. بیشتر مجروحان و شهدا که با آمبولانسها حمل میشدند غرق در خون بودند و بههیچوجه شناخته نمیشدند.» انفجار تروریستی 7 تیرماه 1360 از بزرگترین انفجارهای تروریستی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است. انفجار بهاندازهای مهیب بود که پیداکردن ردپا و اثری از عامل انفجار چندان ساده نبود. بااینحال سرانجام یک هفته بعد از انفجار، هویت عامل آن شناسایی شد و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی اطلاعیهای با اعلام مشخصات او از مردم برای دستگیریاش درخواست کمک کرد.
سرنوشت عامل انفجا رچه شد؟
سخنگوی سپاه در آن زمان در مصاحبهای عنوان میکند: «بمبگذاری از ناحیه سازمان مجاهدین خلق، این گروه وابسته و مزدور آمریکایی، صورت گرفته است. شکل و نحوه کار هم به این طریق بوده که بهوسیله یک عامل نفوذی به نام محمدرضا کلاهی که در میان کارکنان حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود، این بمبگذاری صورت میگیرد. این بمبگذاری خیلی ساده و بهنوعی بوده که هرکسی میتوانسته این کار را انجام دهد؛ به جهت اینکه فرصت کافی داشته و یکی از بمبها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر را در کنار ستونی از سالن کار گذاشته… بمبگذار در ارتباط با همان سالن کنفرانس و بهعنوان یک کارمند معمولی و ساده کار میکرده است.» زندگی کلاهی در تشکیلات منافقین در عراق دوام زیادی نمیآورد؛ زیرا بهواسطه اقدام مهمی که برای این گروهک تروریستی انجام داده بود، انتظار داشت در شرایطی بهتر از وضعیت دیگر اعضای منافقین زندگی کند و این مسئله نیز برای سران منافقین قابلتحمل نبود. باقیماندن کلاهی در پادگان اشرف و مخالفتهای هرروزه او و از سوی دیگر ترس منافقین از لو رفتن هویت و اطلاعات او درباره انفجار ۷ تیرماه، موجب میشود با رفتن او از عراق و زندگی در اروپا رضایت دهند. پس از چند دهه بیخبری از سرنوشت عامل انفجار ۷ تیرماه، خبری در آذرماه ۹۴ منتشر میشود که یک تکنسین برق با تابعیت ایرانیهلندی هدف گلوله دو فرد ناشناس قرار میگیرد. این فرد علی معتمد نام داشت. او از اواخر دهه ۸۰ میلادی وارد هلند شده و در اوایل دهه ۹۰ میلادی بهعنوان پناهنده در این کشور پذیرفته شده بود. ویژگیهای علی معتمد و نشانههای مربوط به او گمانههایی را در محافل ضدانقلاب خارج کشور ایجاد کرد و همین مسئله باعث پیگیری رسانههای معاند در رابطه با هویت این فرد ایرانیهلندی شد. درحالیکه پرونده در دادگاه در حال پیگیری بود، پلیس در بخشی از بازجوییهای خود از زن و فرزند علی معتمد متوجه میشود که نام اصلی مقتول محمدرضا کلاهی است که در حادثهای تروریستی در ایران دخالت داشته و تاکنون با هویت جعلی در هلند زندگی کرده است و این پایانی بود بر سرنوشت عامل ترور دهها تن از مقامات ارشد نظام جمهوری اسلامی ایران.