شاید هیچکدام از ما، در شرایطی مشابه وایولت یا هزاران کودک واقعیای که در زیر سایه وحشت دائمی جنگ زندگی میکنند، بزرگ نشده باشیم و دیدن انیمهای با چنین داستانی به نظر وحشتناک بیاید، اما به نظرم ارزش یک بار دیدن را دارد.
وایولت هم تا چشم باز کرده، تنها جنگ و میدان نبرد را دیده است. او به عنوان یک سلاح جنگی تربیتشده است که تنها از فرماندهای دستور حمله و کشتار را میگیرد. عملکردش در میدان جنگ هم بینظیر است. افرادی که گول زیبایی و چهره معصومش را میخورند، خیلی بیشتر از اینکه دختری به این جوانی، اینقدر بیرحمانه و بدون فکر آدم بکشد، حیرتزده میشوند. اما داستان اصلی «وایولت اورگاردن» مدتی پس از جنگ شروع میشود که وایولت دو دستش را از دست داده و باری بر دوشش سنگینی میکند که نتوانسته از فرماندهاش به درستی محافظت کند. او ذهنش درگیر کلمات آخر فرمانده است، معنی کلمات «دوستت دارم» دقیقا یعنی چه؟ معنی «زندگی کن و آزاد باش» چه؟ مگر وایولت قرار نبود فرمان بگیرد، تا آخر عمرش بجنگد و بکشد یا کشته شود؟ اما حالا که جنگ به پایان رسیده، فرمانده احتمالا کشته شده و هیچکس به یک عروسک جنگی نیاز ندارد، باید مثل یک انسان عادی، نه یک سلاح کشتار زندگی کند. همچنین با پیشرفتن سریال متوجه میشوید که تنها کسی که واقعا به این دخترک اهمیت میداده فرمانده گیلبرت بوده است. برای همین کار سخت میشود، وایولت عملا هیچ درکی از دنیای بدون جنگ و در صلح و آرامش ندارد و کسی را به جز فرماندهان نظامی و سربازان ندیده است. دستهایی مصنوعی که همیشه زیر دستکش پنهان میشوند و ناتوانیاش در ابراز احساسات و بیش از اندازه جدیگرفتن کارش و هر موقعیت دیگری را هم به عجیببودن این شخصیت اضافه کنید.
او ناگهان در بیمارستانی با دو دست پانسمانشده، چشم باز میکند و در دنیایی پس از جنگ، با دنیا و انسانهای عادی روبهرو میشود و شروع به شناختن احساسات و عواطف انسانی میکند. به نظر میرسد وایولت خیلی گیجتر از زمانی است که صرفا یک سلاح بود. او پس از بهبودی و یاد گرفتن کار با دستهای مکانیکی جدیدش، به عنوان یک عروسک نامهنگار شروع به کار میکند؛ چون این کار به نظرش کمک میکند که آخرین حرفهای فرماندهاش را بهتر بفهمد. سیستم عروسکهای نامهنگار خودکار، سیستمی است که مردی برای همسر نویسندهاش راه انداخت تا او راحتتر داستانهایش را بنویسد. عروسکهای خودکار نامهنگار به گوشه گوشه سرزمین سفر میکنند و برای افراد بیسواد یا آنهایی که نمیتوانند حرفشان را در قالب نوشتار بزنند یا وقت چنین کاری را ندارند، نامه بنویسند. این فرصت خوبی در اختیار وایولت قرار میدهد تا بعد از پایان آموزشهایش، با افراد جالبی آشنا بشود و به حرفهایشان گوش بدهد تا بتواند نامههای خوبی بنویسد و معنای پشت حرفهای آنها را به درستی در قالب کلمات دربیاورد. فقط باید ببینید وایولت چگونه با دنیای پس از جنگ کنار میآید و در طول انیمه سریال شروع به هضم حرفهای فرماندهاش و کارهایی که خودش کرده میکند! انگار واقعا تازه به دنیا آمده و مثل کودکی نوپا شروع به کشف چیزهای جدیدی میکند.
هرکدام از قسمتهای «وایولت اورگاردن» داستانی تقریبا جداگانه دارند؛ اما در عین حال به هم پیوسته هستند. هر اپیزود به خوبی عمق احساسات هر شخصیت و تأثیر کارهایی که در گذشته کردهاند را بر وضعیت کنونیشان نشان میدهد. امیدوارم به اندازه من از دیدن این انیمه سریال با چنین داستان تکاندهنده و تأثیرگذار و صحنههای پرجزئیاتی لذت ببرید. در ادامه میتوانید دیالوگهایی از «وایولت اورگاردن» را بخوانید.
دیالوگهایی از این انیمه سریال:
– هر کاری که تا الان کردم، تبدیل به جرقهای شده که شعلهاش الان من رو میسوزونه.
– تو یه ابزار نخواهی موند، تبدیل به کسی میشی که لیاقت اون اسم رو داره.
– بدترین نبرد، نبرد بین چیزیه که میدونی و چیزیه که احساس میکنی.
– آدمهای مرده بیشتر از زندهها گل گیرشون میاد؛ چون تأسف قویتر از احترامه.