یاد «سلیمانی» در دیار سرداران

پیر و جوان و آشنا و غریب در شب روایت حبیب گرد آمده‌اند. از پس صوتِ سینِ صلوات آیات نور می‌شکفند. گروه موسیقی ارتش مارش سرود ملی را می‌نوازد. دست‌ها بر قلب‌های ایستاده جای می‌گیرند. دوربین‌ها سن را نشانه رفته‌اند. نیروهای فنی آماده در سنگرها ایستاده‌اند. فیلم‌بردارها، عکاس‌ها، صدابردارها، بازیگران نمایش، خواننده‌ها و مهمانان به احترام دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در تالار کوثر مجموعه ارتش اصفهان به پا خاسته‌اند؛ همانگونه که از تهران تا شیراز واز هرمزگان تا کرمان موج احترام به‌صورت هم‌زمان در انتظار فرمان است. مرشد بر صحنه حاضر می‌شود. پرده نقالی را می‌گسترد و از رشادت‌های سردار دل‌ها در شب خاطره‌ها، عکس‌ها، نمایش‌ها، شعرها و کتاب‌ها سخن می‌گوید: از رزم سردار با دیوهای زمان.

تاریخ انتشار: 09:40 - شنبه 1400/09/20
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه

مجری بر صحنه حاضر می‌شود و می‌گوید: «معلم گفت قاسم و همه گفتند حاضر!» دست‌های نوازنده بر پوست تنبک ضرب می‌گیرد و مرشد با لباس سراپاسفید و چوب مُنتشا بر صحنه حاضر می‌شود. دو کف دست بر هم می‌کوبد و از خاک ایران می‌گوید که مأمن دلیران است. هو می‌کشد و از حاضر و غایب اجازه می‌طلبد. مرشد از رازهای درون پرده نقالی برای حاضران نقل می‌کند و از جنگِ با داعش و گروه‌های تکفیری سخن به میان می‌آورد. او صدا در گلو می‌اندازد و از حضور سردار در سوریه و عراق و هرآنجا که کسی «هل من ناصر» سر می‌داده روایت می‌کند. مرشد دهان دهان صلوات و دامن دامن یاعلی از جماعت حاضر می‌گیرد و می‌گوید: «به به صدای گریه میاد.» چشم که می‌گردانی، شانه‌هایی می‌بینی که در تاریک‌روشن مجلس ‌های‌های تکان‌تکان می‌خورد.

برخیز و غسل زیارت ز خاک عشق کن!

 هر که هوای کربُبَلا دارد بلند می‌گوید: بسم‌الله! فرمانده جانباز، محمد رجایی از هم‌رزمان حاج‌قاسم در میان صلوات حاضران بر صحنه حاضر می‌شود و از خاطرات خود و سردار دل‌ها می‌گوید. از اینکه «سردار سلیمانی در مقام شفاعت قرار گرفت.» و از اینکه: «او رزمنده‌ای بود که هیچ‌گاه لباس رزم از تن به در نکرد، تا لحظه شهادت.» بازوهای دوربین‌ها بر سر جمعیت می‌چرخد. با هر آیتم عده زیادی اضافه می‌شوند جای عده‌ای دیگر را می‌گیرند. سقف تالار سرخ است، با چراغ. فرمانده می‌گوید: «حاج قاسم به معنای واقعی کلمه ذوب در ولایت بود و در تمام طول خدمت خود با نفس خود جهاد کرد.» جماعت گوش به گفته‌های سردار دارند. کودکان پیشانی بند به پیشانی بسته در میان جماعت در حال رفت‌وآمدند. هم‌رزم سردار از تشکیل یگان‌های رزمندگان در هرمزگان و سیستان می‌گوید و از مدیریتِ مثال‌زدنی سردار در امنیت مرزهای شرقی کشور و سخن مقام عظمای ولایت درباره ایشان که فرمودند: «شما به بشریت خدمت کردید.»

میدان و خصایص خاص سردار سلیمانی

 فرمانده در میان صلوات‌های مکرر حاضران از خصایص خاص سردار سلیمانی سخن به میان می‌آورد و ادامه می‌دهد: «حاج قاسم همواره در نوک تیز معرکه بودند. ایشان با تأسیس تیپ‌های فاطمیون و زینبیون توانستند عمق قدرت ما را به دشمنان نشان دهند. 85 درصد خاک سوریه در اشغال داعش بود اما دیدید با مدیریتِ میدانی ایشان چگونه پاک‌سازی شد.» او سپس به شکست‌های سنگین آمریکا از ایران در عراق سخن می‌گوید و از تاکتیک‌های عملیاتی سردار در پیشروی‌ها و آزادسازی‌ها. جمعیت که به شور می‌آید، نگاهی به دهه 70 و تأمین امنیت مرزهای شرقی کشور توسط سردار می‌اندازد و ادامه می‌دهد: «در دهه 70 که مسئولیت امنیت مرزهای شرقی کشور را به عهده داشتند به من دستور تأسیس قرارگاهی را در سیستان در منطقه دوست‌محمد ابلاغ کردند. ما آنجا حاضر شدیم و هنوز آب و جارو نکرده بودیم که دیدیم سردار آنجا حضور دارند. ایشان در تصمیم‌گیری و مدیریت همیشه در میدان بودند و از هیچ خطری واهمه نداشتند. دیدید که در مستندشان گفتند مرا از تیر می‌ترسانید؟»

ای که در شام شدی قرص قمر

صحنه خالی می‌شود تا با صدای امیر حقیقت و اجرای قطعه موسیقی «دنیا دلتنگم» پر شود. جمعیت به‌گوش‌اند و سکوت کرده‌اند و به کلیپ موسیقی و اجرایِ حقیقت بر سن خیره شده‌اند. این قطعه سرشار از نور و کبوتر و روشنایی آب و احساس است. پرده دیگر می‌شود و سرهنگ خلبان، آرتین ملکیان از دیداری که با حاج قاسم داشته سخن می‌گوید. جمعیت ابتدا صلوات می‌فرستد و سپس دست می‌زند. همه مشتاق شنیدن خاطره این رابطه هستند. او می‌گوید: «من در عملیات خیبر و مجنون شمالی و جنوبی سردار سلیمانی را ملاقات کرده بودم؛ اما ملاقات اصلی ما زمانی بود که به همراه شهید صیادشیرازی، شهید وطن‌پور و جمعی از فرماندهان در ابتدای جنگ ایشان را ملاقات کردیم. فرمانده من به سردار گفتند حاجی ایشون ارمنیه. سردار گفتند درود به شرفت که مسیحی هستی اما داری برای مسلمین می‌جنگی. گفتم سردار زمان امام حسین هم یک نصرانی در سپاه حضرت داشته‌ایم.» این ملاقات کوتاه اما در ذهن سردار و مرد خلبان می‌ماند و جنگ به پایان می‌رسد. ملکیان می‌گوید: «من ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل (ع) دارم و همه از آن باخبر بودند. یک روز دیدم یکی از شاگردان من از اصفهان زنگ زد و گفت ما جشنی برای حضرت ابوالفضل (ع) گرفته‌ایم و شما هم دعوت شده‌اید. با کمال میل پذیرفتم و رفتم و با اتقاق با شکوهی روبه‌رو شدم. گفتند که سردار هنگام تعویض پرچم حضرت عباس آنجا بوده‌اند. به عربی که در حال تعویض پرچم بوده است می‌گویند پرچم را به من بده. بعد به یکی از افسرهایشان دستور می‌دهند که این پرچم را به اصفهان بیاورد و به من بدهد. همین شد که در آن مراسم باشکوه پرچم حضرت عباس را به من تقدیم کردند که هنوز هم آن را دارم.» صدای گریه حضار که بلند می‌شود، تازه انگار همه متوجه عظمت شگفت‌انگیز این واقعه می‌شوند. دوربین‌ها بر سر دست‌ها بلند می‌شود و لحظاتی چند، تالار کوثر در حالی عجیب فرو می‌رود؛ حالی که قابل توصیف نیست.

بخوان از اسوه احساس و غیرت

مراسم در حال عجیبی به سر می‌برد تا پرده دیگر شود. به پشت سرم نگاه می‌کنم. پیرمردی را می‌بینم با موی و محاسن سپید که دست به سر گذاشته و نگاه می‌کند. درمی‌یابم که گویا فرمانده برنامه است که تحت تأثیر برنامه قرار گرفته است. حس جالبی است. در همین حین، شاعر آیینی سیدمحمدجواد شرافت انبان شعرش را می‌گشاید و سردار را در میان صلوات‌های مکرر حاضران می‌ستاید. کلیپی از گلستان شهدای اصفهان پخش می‌شود. سپس نوبت به اجرای تئاتری با لهجه شیرین کرمانی می‌رسد. نمایشی که علی‌محمد و فاطمه رادمنش آن را به اجرا در می‌آورند و بااستقبال حاضران مواجه می‌شوند. نوبت به اجرای دکلمه اشعار محسن سلطانی، دیگر شاعر آیینی حاضر در مجلس می‌رسد. مجری به رسم شبِ خاطره‌ها، کتابی را معرفی می‌کند. کتابی که روایت‌کننده زندگی حاج‌قاسم سلیمانی است و توسط سیدعلی میرلوح، از رزمندگان مدافعان حرم نوشته شده است. کتابی با روایتی شیرین و نثری جذاب که مجری همگان را به خواندن آن دعوت می‌کند. می‌دانید نام این کتاب چیست؟ «این مرد پایان ندارد!»

ای حرمت قبله حاجات ما

مراسم ادامه می‌یابد تا به جنگ سوریه و مدافعان حرم می‌رسد. موضوعـــــاتی که سرهنـــــــگ علی شاه‌نظری از فرماندهان دفاع مقدس و مدافع حرم از آن‌ها سخن می‌گوید و از بزرگ‌ترین و زیباترین هدیه‌ای که حاج قاسم در بدو ورود به مدافعان حرم می‌داد: «حاج قاسم به همه، چه ایرانی‌ها و چه افغانستانی‌ها، عراقی‌ها و پاکستانی‌ها گفته بود در بدو ورود به زیارت حرم حضرت زینب (س) بروند. وقتی رزمنده‌ها می‌رسیدند حرم غوغا بود؛ بیشتر بچه‌ها امضای شهادتشان را همانجا گرفتند.»
 او ادامه می‌دهد: «شبی قرار بود در حلب با بچه‌های پاکستانی قسمتی را آزاد کنیم. فرمانده این‌ها که از زینبیون پاکستانی بود مثل بلبل به فارسی حرف می‌زد. محبت حاج‌قاسم در همه ملت‌ها رسوخ کرده است. پاکستانی‌ها می‌گفتند بگذارید جان حاج قاسم ما خط را بشکنیم. یا اینکه بچه‌های افغانی که عجیب عاشق قاسم بودند. برای اولین‌بار حاج‌قاسم با فداکردن جان خود از شیعیان دیگر کشورها هم حمایت کرد. او بود که پیروزی را اعلام کرده بود. در همین اصفهان خودمان پنج هزار مدافع حرم برای جنگ اعلام آمادگی کردند. آن‌ها گریه می‌کردند و می‌گفتند ما را ببرید.»

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط