میدانید چه شد؟ اصلا من قرار بود که «نرگس» باشم ؛ اما وقتی که عمو دسته گل نرگس را به پدرم داد و اسم بچه را پرسید ، همه چیز عوض شد .
اگرچه هشت سال دفاع مقدس میدانی برای یکهتازی لشکر 8 نجف اشرف بود، جنگ سوریه نیز عرصهای را مهیا کرد تا بار دیگر نام لشکر نجف اشرف خوش بدرخشد.
حاجقاسم برایشان غیرت را مشق کرد و آنها از مکتبش آموختند که اگر یک بار حضرت زینب(س) تنها ماند، هزاران برادر و پسر و همسر حالا هستند تا دیگر بانو تنها نماند.
«خدا صبرش را میدهد»؛ این جملهای است که بهواسطه مراوده و صحبت و همنشینی که در طول این سالهای کاری با مادران شهدا داشتهام، از زبان آنها زیاد و مکرر شنیدهام. «صبر» کلیدواژه همه مادران شهداست و «صبوری» مسلک و مرام آنها. فرقی ندارد یک پسر داده باشند یا بیشتر؛ گاهی حتی همسرانشان هم در کنار پسرانشان رفتهاند و به شهادت رسیدهاند؛ اما دل آنها دریاست و همه این سالها حتی خم به ابرو هم نیاوردند. «خدا صبرش را میدهد…»؛ این آرمان و عقیده همه مادران شهداست. آنچه در ادامه آمده است مادرانههایی از چندمادر شهید است که با هم مرور میکنیم. مادر شهید منصور رئیسی؛ مادر شهیدان علی، ناصر و مسعود خودسیانی، مادر شهید سعید چشمبراه و مادر شهید مدافع حرم فاطمیون، شهید احمد ترابی…!
پیر و جوان و آشنا و غریب در شب روایت حبیب گرد آمدهاند. از پس صوتِ سینِ صلوات آیات نور میشکفند. گروه موسیقی ارتش مارش سرود ملی را مینوازد. دستها بر قلبهای ایستاده جای میگیرند. دوربینها سن را نشانه رفتهاند. نیروهای فنی آماده در سنگرها ایستادهاند. فیلمبردارها، عکاسها، صدابردارها، بازیگران نمایش، خوانندهها و مهمانان به احترام دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی در تالار کوثر مجموعه ارتش اصفهان به پا خاستهاند؛ همانگونه که از تهران تا شیراز واز هرمزگان تا کرمان موج احترام بهصورت همزمان در انتظار فرمان است. مرشد بر صحنه حاضر میشود. پرده نقالی را میگسترد و از رشادتهای سردار دلها در شب خاطرهها، عکسها، نمایشها، شعرها و کتابها سخن میگوید: از رزم سردار با دیوهای زمان.
خردههای آهن و نقطههای جوش در ناخودآگاه مرد هنرمند به غلیان درآمدند. سرو، شکفت و خرامان به بوستان آمد. نه اینکه فکر کنید به ساعت اکنون خلق شد، نه. بود! در فرهنگ و تاریخ و اجتماع ایرانی و در دستهای ناخودآگاه هنرمند پیکرهساز صاحب سبک اصفهان، مرتضی نعمت الهی. هنرمندی که سالیان سال است، پیکرههایش به پیکر اصفهان پیوند خوردهاند و حالا، به ناگهان «سروِ مشارکت» او در سرمای آذر که ماهِ آخر پاییز است، در هیبتی به طول چهارمتر، عرض یک متر و بیست سانتیمتر و وزنی بیش از نیم تن در بوستان مدافعان حرمِ منطقه یک رخ عیان کرده است.
به مناسبت چهلمین سال روز آغاز دفاع مقدس و جنگ تحمیلی حال و هوای شهر اصفهان به همت شهرداری اصفهان رنگ و بوی دیگری گرفته است.