پل‌گردی در ساحل زاینده‌رود

در کنار بستر خشک زاینده‌رود که می‌ایستی، کتاب تاریخ یک بار برایت به‌طور کامل مرور می‌شود. در شرق خورشید هزاران ساله تاریخ اصفهان از پل شهرستان طلوع می‌کند و در تشت زعفرانی‌رنگ مغرب در پل مارنان غروب می‌کند. اینجا زاینده‌رود، تاریخ اصفهان را در فراز و نشیب روایت می‌کند. هرچند با لبانی خشک و تنی زخمی اما این رودخانه صدای گویای تاریخ یک ملت است.

تاریخ انتشار: 09:47 - چهارشنبه 1400/12/18
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه

پلی به هزاره‌های گمشده

در روزهای خروشان زاینده‌رود، دوچرخه سواری در ساحل این رودخــانه هــمیـــشه‌پایــنده لــذت ویژه‌ای دارد؛ به‌خصوص وقتی از پل شهرستان تا پل مارنان را رکاب بزنی، انگار یک دور، تاریخ اصفهان را مرور کرده‌ای. شاید بهترین نقطه شروع این رکاب‌زنی تاریخی پل شهرستان باشد؛ جایی که هسته زرتشتی‌نشین اصفهان دوره ساسانی حول محور آن گسترده شد. شهری که «جی» نامیده می‌شد، احتمالا در محدوده همین پل تاریخی وجود داشته. در عکس‌های قدیمی پیداست که پل شهرستان و اتاقک گمرک‌خانه‌اش وارد یک راسته بازار می‌شده و برج و باروی قلعه‌ای نیز به چشم می‌خورد. امروزه اما غیر از پایه‌های باستانی پل و تپه اشرف که در همین محدوده قرار دارد، اثری از هزاره‌های گمشده به چشم نمی‌خورد.

 دالان بهشت

در گذشته‌های نه‌چندان‌دور، یعنی دوره پهلوی، ساحل زاینده‌رود بعد از پل‌خواجو با بیشه‌زارهایی احاطه می‌شد که معمولا محل تفریح اصفهانی‌ها بود. به یکی از این بیشه‌زارها که امروزه در حاشیه خیابان آبشار واقع شده و شهرداری آن را دوباره تا حدی احیا کرده، «دالان بهشت» می‌گفتند. رکاب‌زنان از پل شهرستان که به سمت پل بزرگمهر می‌رویم، صدای علی جواهرکلام در گوشمان طنین‌انداز می‌شود که در کتاب خاطراتش نوشته: «در برگشتن ساحل چپ زنده‌رود را گرفته مخالف جریان رودخانه طرف شهر می‌رویم. ساحل چپ هم مثل قسمت راست خشک و بیابان است. دوثلث راه که پیموده شد به بیشه انبوه با صفایی می‌رسیم که در وسط آن راه صاف مسطحی ساخته‌اند؛ چند باب عمارت و باغ زیبا در این بیشه هست. جوی‌های آب از هر طرف روان است؛ عده‌ای از مردمان با‌ذوق اصفهان این تیکه را دالان بهشت می‌گویند؛ ولی نام مشهور آن کوله‌پارچه است که به پل خاجو (خواجو) منتهی می‌شود».

 از بزرگمهر حکیم تا شاه‌عباس دوم

در سالیانی که پل بزرگمهری وجود نداشت، کاروان‌هایی که از جنوب به اصفهان می‌آمدند، معمولا از محور تخت‌فولاد توسط پلی که به جای پل خواجو قرار داشته، وارد بازار بزرگ اصفهان می‌شدند. بازاری که تقریبا از محله خواجو و دروازه حسن‌آباد تا دروازه طوقچی در شمال گسترده بوده است. اما در زمان شاه‌عباس دوم تصمیم به ساخت یک مجموعه سلطنتی بسیار وسیع در ساحل جنوبی زاینده‌رود گرفته می‌شود. وقتی رکاب‌زنان به پل خواجو می‌رسیم و روی پله‌های پل می‌نشینیم، در کنار صدای شرشر آبی که نیست، صدای کارگران و مهندسانی را می‌توانیم بشنویم که دست اندرکار ساخت‌و‌ساز باغ بزرگ سعادت‌آباد بوده‌اند. باغی که دولت‌خانه جدید صفوی نام گرفت. برای این کار زرتشتی‌هایی که در این منطقه (محدوده بلوار آیینه‌خانه) زندگی می‌کردند، به محله حسین‌آباد کوچانده شدند و محله گبرآباد تبدیل به سعادت‌آباد شد. با کاخ‌های باشکوه هفت‌دست و آیینه‌خانه و نمکدان و عمارت دوری و میدان چوگان و سایر بناها و باغچه‌ها. پلی که در قدیم اینجا بود، جای خود را به پل خواجو داد و سدی شد در برابر خروش زاینده‌رود که با بستنش، دریاچه‌ای در پای کاخ‌های صفوی تشکیل می‌شد.
باغ سعادت که توسط پل چوبی ساخته شده بود، به ساحل شمالی که باغ‌های زنان شاه آنجا بود، متصل می‌شد. پل چوبی که بر پایه‌های سنگی استوار بوده در زمانی نامعلوم به صورت آجری امروزی‌اش در آمده و یک پل خصوصی برای تردد خاندان سلطنتی و سفیران کشورهای دیگر بوده است. رکاب‌زنان از پل خواجو که به سمت پل چوبی می‌رویم، می‌توانیم شاه را در قایق مجللش وسط زاینده‌رود تجسم کنیم. صدای هلهله و شادی و سرور مردمی که در غرفه‌های پل خواجو روز افتتاح این مجموعه را جشن گرفته‌اند، هنوز بعد از سیصد و اندی سال در سال 1056 قمری به گوش می‌رسد. آن سوی رودخانه می‌توانیم درخشش آب و آتش را در آیینه‌های کاخ آیینه‌خانه ببینیم. کمی آن سوتر جایی که پل چوبی به ساحل متصل می‌شود، کاخ هفت‌دست، بدنه اصلی دولت‌خانه جدید صفوی را تشکیل می‌داده است.

 یک‌دست دربرابر هفت‌دست

یک‌دست ظل‌السطان از هفت‌دست تاریخ قدرتمندتر بود که توانست در حدود سال 1318 قمری کاخ هفت‌دست را تخریب کند. چند دهه قبل از این در سال 1255 قمری اوژن فلاندن و دوستش پاسکال کوست از همراهان هیئتی فرانسوی، محمد‌شاه قاجار را که مدتی در اصفهان و در همین کاخ ساکن بوده، از نزدیک ملاقات کرده‌اند. اوژن فلاندن گزارش زنده‌ای از این ملاقات به دست می‌دهد: «تالاری که اکنون در آن هستیم، کوچک لیکن با نقاشی‌ها و طلا‌کاری‌ها ی فراوان تزیین شده و جوی کوچکی از وسط آن می‌گذرد که در میان عمارت تشکیل حوضی را می‌دهد. در آخر تالار صفحه‌ای است که با چهار میله پله بدان می‌رسد. این صفحه شاه‌نشین کوچکی است که نقاشی‌های زیبا دارد و سه پنجره با میله‌های کوچک بدین تالار روشنایی می‌بخشد». گفته می‌شود تخت شاه‌عباس دوم در همین کاخ قرار داشته و پس از تخریب، بخشی از سنگ‌های آن بر فراز مزار فاضل سراب در تخت‌فولاد نصب شد.

 چهل چشمه و چهارصد سال تاریخ

با افسوس نابودی این بخش از تاریخ شهر رکاب‌زنان به چهارباغ همیشه زیبا می‌رسیم. چهارباغی روی آب. سی‌وسه‌پل که حدودا 30 سال زودتر از سعادت‌آباد ساخته شده، در عریض‌ترین قسمت زاینده‌رود چهارباغ پایین را به چهارباغ بالا وصل می‌کند. نمایش هنر و خلاقیت معماران صفوی در خشت به خشت این بنا متبلور شده است. پلی برای عبور‌نکردن. پلی برای نشستن و لذت‌بردن. شاه‌نشین پل هنوز جشن آب‌پاشانی را به یاد می‌آورد که در حضور شاه‌عباس و سفرای خارجی در بستر زاینده‌رود در تیرماه برگزار شد. بدن زخمی سی‌و‌سه‌پل عباس بهشتیان را به یاد می‌آورد که روی پل دراز کشید تا جلوی رژه تانک‌ها و عبورشان از روی سی‌و‌سه‌پل را بگیرد. اگر بخت آن را داشتیم که به عصر صفوی بازگردیم، قدم‌زدن در ساحل زاینده‌رود در این قسمت تقریبا محال بود. چون ساحل رودخانه با کاخ‌ها و بناهای اشرافی و سلطنتی تقریبا به ملک شخصی بدل شده بود. درخشش کاخ‌های ارامنه در ساحل جنوبی زاینده‌رود شهرت زیادی داشته است. سرزمینی که به دستور مستقیم شاه‌عباس در شوال 1028 قمری به ارامنه مهاجر بخشیده شد: «حکم مطاع شد آنکه در این وقت بنا بر عنایت بی‌غایت شاهانه و شفقت بلانهایت پادشاهانه درباره ارامنه جولاه و ترفیه حال ایشان، اراضی و زمین واقعه در کنار رودخانه زاینده‌رود دارالسلطنه اصفهان که ایشان آنجا خانه ترتیب داده‌اند و مُلک نواب همایون ماست، به انعام ایشان شفقت فرموده ارزانی داشتیم…»

 فلزی، اما نجات‌بخش

رکاب‌زنان وقتی به پل آذر و بعد هم پل فلزی می‌رسی، صدای گزارشگر روزنامه اخگر در آبان سال 1312 به گوش می‌رسد: «از امروز موسیو نیمکر مهندس بلدیه با عملجات و لوازم کار، بر حسب تصویب وزارت داخله مشغول تعیین خط و نقشه و برآورد مخارج ساختمان پل خیابان شاهپور به جلفا شده‌اند». این همان فلزی آشنای خودمان است که ساخته شد تا نجات‌بخش پل‌های تاریخی باشد. با ظهور عصر جدید و خیابان‌کشی‌های گسترده و افزایش حمل‌و‌نقل وسایل موتوری از روی پل‌های تاریخی شهر، مدیران وقت به فکر نجات این پل‌ها افتادند. پل فلزی یکی از همین راه‌های نجات بود. اگرچه به دلیل کمبود بودجه و اشغال ایران توسط متفقان و سقوط رضاشاه این پل خیلی دیر و در سال 1338 به بهره‌برداری رسید.

 قصه مار و پل

هنگام غروب که به پل مارنان برسیم، غروب سلسله صفوی را می‌توانیم در پای این پل احساس کنیم. هنوز هم بعد از سیصد سال صدای تیراندازی سربازان محمود افغان که در پی کامل‌کردن محاصره شهر، پل مارنان را تصرف کرده‌اند، به گوش می‌رسد. در فروردین سال 1134 قمری یعنی حدود یک‌ماه پس از رسیدن افغان‌ها به اصفهان جنگ به پل مارنان کشیده می‌شود. اسناد کمپانی هند شرقی هلند گزارش زنده‌ای از درگیری احمدآغا خواجه جنگنده صفوی و افاغنه به دست می‌دهد: «دریافتیم که انگیزه تیراندازی دیشب این بوده که شماری از این اوباش (سپاهیان محمود افغان) دل و جرئت یافته سینه‌خیز به سوی سنگر احمد‌آغا خزیده تفنگ‌های خود را خالی کرده و بازگشته‌اند…تنها آگاهی امروز ما این است که دشمن هنوز باغ و پل باختر جلفا (پل مارنان) را در دست دارد و هنوز مانند پیش خود را با آلات موسیقی خود سرگرم می‌کند». افسانه‌ای هست که می‌گوید محله ماربانان یا همین مارنان، مار زیاد داشته و نمی‌شده در آن پلی برای تردد ساخت؛ تا اینکه شخصی این مارها را می‌کشد و مردم موفق به ساخت پل می‌شوند. روایت‌های تاریخی سازنده این پل را «خواجه سرفراز» یکی از تجار مشهور جلفا در عصر شاه‌سلیمان معرفی می‌کنند. ظاهرا در این دوره سختگیری‌های مذهبی به ارامنه بیشتر شده بوده و برای اینکه آن‌ها از طریق سی‌وسه‌پل وارد شهر نشوند، پل مارنان در دروازه غربی شهر بنا می‌شود.

 بستنی‌های مارنان!

علی جواهرکلام داستان جالبی درباره بستنی‌های اصفهان در پل مارنان دارد: «یگانه بندر و لنگرگاه اصفهان پل مارنان است که مرکب “بستنی” در آنجا باز می‌شود. در قری و قصبات دوردست اصفهان اصله‌های چنار و تبریزی و غیره را با طناب به‌هم‌بسته روی آب می‌اندازند. مالک این الوار ناخدای کشتی است که زاد و توشه خود را برداشته روی آب می‌راند و گاهی بیست فرسخ مسافت را همین قسم طی می‌کند. همین که نزدیک لنگرگاه (پل مارنان) رسید، ملاح یا ملاحان پیاده شدند، کشتی را منحل می‌کند و مشتریان دست‌به‌نقد اصله‌ها را از آب بیرون کشیده قیمت را می‌پردازند. این مرکب موقتی که از چوب و طناب ساخته شده یکتا کشتی‌رانی زاینده‌رود است که به نام “بستنی” موسوم شده و با بستنی سرد و شیرین تهران تفاوت دارد».

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط