آسمان‌خراش‌های هزارساله اصفهان

در نقاشی‌های قدیمی که از شهر اصفهان ترسیم شده، ستون‌های کهن‌سالی دیده می‌شود که به قول مولوی مانند نردبان‌هایی پله‌پله تا دل آسمان کشیده شده‌اند. این ستون‌های هزارساله، مناره‌های تاریخی شهر اصفهان هستند؛ مناره‌هایی که از دوره سلجوقی به بعد بیشتر در کنار بناهای مذهبی‌آموزشی نظیر مساجد، مدارس و مقبره‌ها دیده می‌شوند. در روزگاری که در سیمای شهری به زحمت خانه‌های بیشتر از دو طبقه به چشم می‌خورده، ارتفاع چشمگیر این آسمان‌خراش‌های کهن‌سال هم نمادی از شکوه و عظمت بوده و هم احتمالا راهنمایی برای پیدا کردن کانون‌های علمی و مذهبی در شهرها.

تاریخ انتشار: 23:36 - سه شنبه 1400/12/10
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه

 رازهای یک مناره!

سفر کوتاه خود را برای بازدید از آسمان‌خراش‌های تاریخی شهر از دولت‌خانه سلجوقی شروع می‌کنیم؛ جایی که یکی از بلندترین مناره‌های اصفهان سایه سنگینش را بر میدان عتیق گسترده است. مناره علی با بیش از 52 متر ارتفاع احتمالا قدمتی بیش از نهصد سال دارد. پیوستگی این مناره با مسجد علی و مدرسه ملاحسن و همچنین امامزاده هارونیه (که وجودش در همسایگی دولت‌خانه سلجوقی بسیار عجیب می‌نماید) از یک کانون مهم مذهبی و آموزشی در قلب پایتخت امپراتوری سلجوقی خبر می‌دهد. نام علی که بر این مناره و مسجد گذاشته شده احتمالا باید مربوط به دوره صفوی باشد. از طرفی نام سلطان سنجر که گاهی به این مجموعه داده شده احتمال ساخته شدن این مناره را به دست سنجر مطرح می‌کند که با توجه به حکمرانی این سلطان سلجوقی در خراسان کمی بعید می‌نماید. با توجه به نزدیکی مدرسه نظامیه اصفهان به مسجدجامع در محله دردشت و داشتن مناره بلندبالا، وسوسه پذیرفتن اینکه مناره علی بازمانده مدرسه نظامیه باشد بسیار قدرتمند است. به‌هرحال ازآنجاکه مناره‌ها هم در کنار مساجد ساخته می‌شدند و هم در کنار مقابر و مدارس، باید احتمال وجود مقبره‌های سلطنتی سلجوقی (در پیوند با هویت امامزاده هارونیه) یا مدارس مهم پایتخت مانند نظامیه اصفهان را در کنار مسجدی که در قیاس با ابعاد مناره علی احتمالا بزرگ‌تر از این مسجد فعلی بوده در نظر گرفت.

دیدار با ملکه مقتول اصفهان

عرض میدان عتیق را که رکاب‌زنان طی کنیم وارد شبکه درهم‌پیچیده کـوچـه‌هــای دردشـت و جـمـالـــه می‌شویم. از حمام شیخ بهایی که بگذریم نرسیده به مقبره علاءالدین شهشهان، دو مناره دردشت مثل جی‌پـی‌اس‌های امروزی ما را در مکان‌یـابـی مـقـبـره ملـکـه مقتول یاری می‌کند. اینجا جایی است که به‌عنوان مکان احتمالی نظامیه اصفهان مطرح می‌شود. اما وجود مقبره سلطان بخت آغا و دو مناره ورودی بنا که از دوره آل مظفر باقی‌مانده این احتمال را غیرموجه می‌سازد. بناهای مدرسه‌آرامگاهی در دوره سلجوقی دیده شده و در دوره ایلخانی و پس از آن نیز رایج بوده است. بنابراین تصور می‌شود در کنار مقبره سلطان بخت آغا مدرسه‌ای وجود داشته که مشخصه آن سردر دو مناره‌ای است. این دو مناره‌ها که از دوره ایلخانی و تیموری به بعد رایج شد هم در تکایا و مقبره‌ها دیده می‌شود و هم در سردر مدارس. اما داستان سلطان بخت آغا که همسر سلطان محمود مظفری شد قصه پر غصه‌ای است. سلطان بخت آغا همسر محمود مظفری شد. کسی که پدرش یعنی امیرمبارزالدین آل مظفر شاه شیخ ابواسحاق اینجو را چندی پیش کشته بود و بر فارس و یزد و کرمان و اصفهان مسلط شده بود. این ابواسحاق اینجو عموی سلطان بخت آغا بود و ازدواج بخت آغا با پسر قاتل عمویش این احتمال را ایجاد می‌کند که این ازدواج بر اساس مصلحت سیاسی و شاید انتقام‌گیری بخت آغا از خاندان مظفری صورت گرفته باشد. اتفاقا خود سلطان محمود هم چنین عقیده‌ای داشت و چندی بعد همسرش را مسموم کرد و کشت. وضعیت امروزی این مقبره سلطنتی که یکی از قدیمی‌ترین سنگ قبرهای تاریخ اصفهان را دارد درست مثل داستان خود بخت آغا قصه پر غصه‌ای است. اگر بخت آن را پیدا کردید که کلیددار این مقبره را در کوچه‌پس‌کوچه‌های جماله پیدا کنید و در را برای شما باز کرد با یک زباله‌دانی روبه‌رو خواهید شد. به نظر می‌رسد کاری که امیرمبارزالدین با خاندان اینجو نکرد، امروزه ما با مقبره بخت آغا می‌کنیم!

 به سوی جوباره

از دردشت و دو مناره‌اش و مقبره شهشهان به خیابان ابن‌سینا رکاب می‌زنیم و از آنجا وارد خیابان کمال می‌شویم. حالا ما وارد مرزهای محله باستانی جوباره شده‌ایم. بازمانده شهر یهودیه پیش از اسلام. بعد از عبور از مقبره منتسب به ساروتقی (که قطعا اینجا نیست) و مقبره کمال اسماعیل شاعر برجسته عصر خوارزمشاهی و مغول به یک دومناره دیگر می‌رسیم؛ دو مناره‌ای که به دارالضیافه معروف شده است. می‌توان تصور کرد که کاربری این دو مناره هم مانند دومناره دردشت، سردر ورودی یک مدرسه باشکوه سلجوقی یا خوارزمشاهی بوده است؛ شاید هم یک بنای آرامگاهی. با توجه به اسمی که به این دو مناره داده شده تصور می‌شود اینجا ورودی یک مهمان‌سرا بوده که البته نمونه‌های تاریخی چندانی برایش وجود ندارد. آن سوی خیابان کوچه‌ای از کنار مزار باباتون تاب در محوطه شهرداری منطقه3 به سمت مناره بعدی می‌رود.

 برج پیزای اصفهان یا هویت گمشده محله!

مناره ساربان یکی از کامل‌ترین مناره‌های تاریخی اصفهان است که بر خلاف مناره مسجد علی، تاج آن سالم‌تر باقی مانده است. از نام و نشان واقعی این بنا اطلاعی در دست نیست؛ اما اسمی که به آن داده شده این تصور را ایجاد کرده که این مناره راهنمای کاروان‌هایی بوده که به شهر می‌آمده‌اند. اما با توجه به محل استقرار مناره که در قلب شهر سلجوقی واقع بوده است، این تصور چندان درست نیست؛ چون میل‌ها و مناره‌های راهنما معمولا در حاشیه شهرها و جاده‌های بین‌شهری نصب می‌شده‌اند، نه در میان یک کلان‌شهر باستانی. به‌هرحال مانند هر مناره شهری دیگری به نظر می‌رسد مناره ساربان هم در کنار مسجدی یا مدرسه‌ای واقع شده بوده که امروزه از آن نشانی نیست. کشف ماهیت بنایی که مناره به آن پیوسته بوده می‌تواند هویت این محله را آشکار کند. اما فعلا مناره ساربان با نشست زمین‌های اطرافش از خط عمود انحراف پیدا کرده است. عنوان برج پیزا که بر این مناره گذاشته می‌شود البته از جنبه توریستی شاید جذابیت‌هایی داشته باشد؛ اما زنگ خطر را برای ما به صدا در می‌آورد که نکند این آسمان‌خراش کهن‌سال به سرنوشت مناره خواجه علم دچار شود؟!

سرنوشت تلخ مناره خواجه علم

«منار باباعلم که در خیابان هاتف واقع و از ابنیه قدیمی اصفهان بود، به واسطه آن که از چندی قبل اطراف آن را برای تعمیر خالی کرده بودند، در اثر بارندگی این دو روزه، روزگذشته خراب شده و مختصر خرابی هم به خانه‌های اطراف خود رساند».
این گزارشی است که روزنامه اخگر در 19 آذر1313 آن را منتشر کرده و در واقع سند مرگ یکی از مهم‌ترین مناره‌های تاریخی اصفهان است. مناره‌ای که احتمالا توسط خواجه نظام‌الملک (که لقب خواجه عالم یا علم داشت) در نزدیکی امامزاده اسماعیل ساخته شده بود و می‌توانست مکان احتمالی مدرسه نظامیه اصفهان هم باشد. مناره ساربان هم درست مثل خواجه علم با خانه‌های مسکونی محاصره شده و اختلالات سفره‌های آب زیرزمینی در پی فرونشست کلی زمین و حفر چاهک‌های شخصی در خانه‌ها  یا تردد بی‌حساب‌کتاب وسایل نقلیه در محدوده این مناره هریک می‌تواند قاتل بی‌صدای این بنای تاریخی ایران باشد.

 از چهل دختران تا بابا سوخته

یکی دو کوچه بالاتر از مناره ساربان، تنها مناره شناسنامه‌دار سلجوقی اصفهان یعنی مناره چهل دختران قرار دارد که البته وجه‌تسمیه‌اش نامشخص است. کتیبه این مناره 21 متری نشان می‌دهد که مناره به مسجدی پیوسته بوده که در سال 501 قمری یعنی 942 سال پیش توسط شخصی به نام ابی‌الفتح نهوجی که احتمالا از سپاهیان سلجوقی بوده بنا شده است. جالب اینجاست که در انتهای دوره قاجار این مناره را با نام گارلنگ می‌شناختند که برگرفته از نام فردی مسیحی به نام گارلند بود که برای تبلیغ دین مسیح در میان یهودیان جوباره نزدیک این مناره خانه‌ای اختیار کرده بود. اما افسانه‌هایی که درباره توسل زنان نازا به این مناره در میان مردم محلی شنیده می‌شود به استناد سفرنامه شاردن مربوط به مناره دیگری به نام مناره ته برنجی است که در نزدیکی همین محل واقع بوده و در زمان نامشخصی تخریب شده ولی افسانه‌هایی درباره آن به این مناره سرایت کرده است.
از چهل دختران تا آخرین مناره تاریخی این محل چند کوچه بیشتر فاصله نیست. جایی خارج از محدوده قدیم شهر اصفهان یعنی بیرون دروازه طوقچی مناره باباسوخته یا مناره باقوشخانه ایستگاه پایانی این سفر کوتاه است. جایی که در قدیم چهارباغی از دروازه طوقچی به فاصله دویست متر گسترده بوده، باغ‌ها وتکایا و مساجد زیادی وجود داشته است. یکی از این مساجد که در دوره آخرین ایلخان مغول یعنی ابوسعید بهادرخان بنا شد، مناره‌ای داشت که امروزه به مناره باقوشخانه یا باباسوخته معروف است. سفرنامه‌نویسان اروپایی مسجد ابوسعید را یکی از جواهرات بی‌همتای معماری قرن هشتم می‌دانند که متأسفانه در دوره قاجار تخریب شد؛ اما مناره‌اش باقی‌مانده و یادگاری از دوره ایلخانان مغول در اصفهان است.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط