محمود یارمحمدلو درباره آشناییاش با استاد ظریفی گفت: «ما در اصل اولین سری قبولی بعد از انقلاب فرهنگی بودیم. در آن زمان در رشته صنایعدستی پردیس دانشگاه هنر در اصفهان پذیرفته شدم. وقتی به دانشگاه رفتم، علاقه خاصی به صنایعدستی نداشتم و ذهنم بهشدت نوگرا بود و خیلی به هنرهای مدرن علاقه داشتم. درواقع صنایعدستی را نمیشناختم و بهعنوان یک اثر هنری به آن نگاه نمیکردم. در سومین نیمسال تحصیلی، دیدم استادی سر کلاس آمد به نام آقای ظریفی که از استادان قلمزنی اصفهان بود. دعوت از استادان سنتی برای تدریس در دانشگاهها یک الگوی فرانسوی بود که در آن زمان دکتر آشوری که از اعضای هیئتعلمی دانشگاه هنر تهران است، پیگیری میکرد. دکتر آشوری در آن زمان از استادانی نظیر آقای ظریفی، آقای رشتیان و آقای شیران دعوت کرده بود تا در دانشگاه تدریس کنند.»
آشنایی با هنر در هفتسالگی
او در خصوص شیوه متفاوت استاد ظریفی در تدریس گفت: «ایشان در نخستین جلسه کلاس گفت که قصد ندارد به ما تعاریف مرسوم قلمزنی را بیاموزد؛ بلکه میخوهد ابزارسازی را به ما یاد بدهد. در مستندم صحنههای ابزارسازی ایشان هست. استاد ظریفی از مکانیکها میخواست فنرهای فولادی خودروها را برش بدهند و به قطعاتی تبدیل کنند تا ما با استفاده از توضیحاتشان از آنها ابزار قلمزنی بسازیم. بعد از این مرحله، ایشان بهتدریج وارد مباحث قلمزنی
شدند.»کارگردان مستـند «درویش فلزات»، یک بار از استاد ظریفی درباره آشنــاییاش بــا هنــر قـلمزنی پرسید.او این ماجرا را اینگونه شرح میدهد: «در آن روزها بعد از کلاس در فضای کارگاه مینشستیم، دور هم حرف میزدیم و چای مینوشیدیم. یک بار در همین دورهمیها از ایشان پرسیدم استاد چطور شد که شما قلمزن شدید؟ ایشان پاسخ دادند در زمان کودکی من، ساخت صنایعدستی در اصفهان خیلی باب شده بود. چون اروپاییها و بهویژه آلمانیها استقبال میکردند و کارگاههای صنایعدستی رونق گرفته بود. هفت سالم بود که مادرم دستم را گرفت و برد به یک کارگاه قلمزنی تا آنجا مشغول شوم. ابتدا شاگردی میکردم و بهتدریج این هنر را آموختم.»
وقتی قلم میزد، انگار ساز مینواخت
یارمحمدلو به صحبتهای متفاوت استاد سر کلاس اشاره کرد و گفت: «ما وقتی قلمزنی میکردیم، میگفت صدای قلم باید زیبا باشد و از صدا میشود فهمید که چهکسی قلمزن است. خودش هم که قلم میزد، انگار ساز مینواخت و میگفت روی این موضوع تمرکز کنید. اینکه میخواهید قسمتی را فرو ببرید و قسمتی را برجسته کنید و نقش بیندازید، نحوه ضربهای که میزنی خیلی مهم است. استاد یک بار در کلاس گفت ذهن هنرمند باید در گلستانها پرواز کند تا بتواند اثری را به وجود بیاورد. این کلام ایشان برای من الگو شد و توانستم بر اساس آن به دانستههایم شکل بدهم. من خیلی شیفته شخصیت ایشان شدم؛ زیرا چیزی که به ما میگفتند به دردمان میخورد.»
مس درویش فلزات است
کارگردان مستند «درویش فلزات» به وجه نوگرای این استاد هنر سنتی اشاره کرد و گفت: «به خاطر دارم در دانشکده، تاریخ هنر مدرن هم میخواندیم و با پیکاسو و سایر هنرمندان کوبیست و امپرسیونیست آشنا بودیم. یک روز از سر کلاس تاریخ هنر آمدیم و ایشان را در ناهارخوری دیدیم. وقتی یکی از آثار انتزاعی ژرژ براک را دید، گفت: به به! عجب اثری! این خیلی قشنگ است و خیلی جالب است و این واقعا اثر هنری است. واکنش ایشان برای من خیلی جالب بود؛ زیرا درحالیکه ما درباره تاریخ هنر مدرن میخواندیم، این طرح را نمیفهمیدیم. برداشت من از این ماجرا این بود که هرکسی در هنر به قله برسد، از آنجا میتواند بقیه هنرمندان را ببیند و ارزش کارشان را درک کند. حالا میتواند اثر پیکاسو و بهزاد باشد یا یک نقاشی روی دیوار یک غار.»
او افزود: «این ماجرا باعث نزدیکی بیشتر من به ایشان شد و دوست داشتم اندیشهاش را درباره هنر بهتر بفهمم. یک بار ما را به خانهاش دعوت کرد تا کلاس را آنجا تشکیل بدهیم؛ زیرا میخواست یکی از کارهایش را به ما نشان بدهد. میدانید که ایشان قلمزنی را به شکل برجسته کار میکرد و زمانی که کارهایشان را در بازار میدیدند، فکر میکردند که نقوش را جدا ساخته و جوش دادهاند. من سؤال کردم شما که این کارها را میکنید، چرا از طلا یا نقره استفاده نمیکنید؟ حیف نیست؟ پاسخ ایشان بسیار جالب بود. ایشان گفتند: اگر من کار را روی طلا و نقره انجام بدهم، آن کار را برای ارزش طلا و نقره میخرند و بعد از مدتی هم آن را آب میکنند. من روی مس کار میکنم که ارزش هنری اثر بیش از ارزش متریالش باشد. دیگر دلیلم این است که مس درویش فلزات است. یعنی انعطافپذیر است و حرفشنوی دارد و با ما راه میآید.»
هنرمندی که سنتگرا و نوجو بود
یارمحمدلو درباره تصمیمش به ساخت مستندی درباره هنر استاد ظریفی گفت: «پس از آنکه دو نیمسال از محضر درس ایشان استفاده کردم، تغییر رشته دادم و تحصیلم را در رشته سینمای دانشگاه هنر تهران ادامه دادم. همان موقع تصمیم گرفتم از استاد فیلمی بسازم. فیلمی درباره یک هنرمند سنتی که نوجوست. به این دلیل میگویم نوجو که ایشان در کارشان هم بهدنبال استفاده از تکنیکهای نو بودند و برخلاف اغلب قلمزنان، به شکلی کار میکردند که انگار مس را خمیر کرده و نقوش را ساخته و روی کار متصل کردهاند.»
او ادامه داد: «به هر شکل من طرحی نوشتم و به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی ارائه دادم و طرح تصویب شد. این ماجرا مربوط به سال 1378 است و کار سه سالی طول کشید تا تمام شود. به اصفهان رفتم و با ایشان برای ساخت فیلم صحبت کردم. خوشبختانه کاری هم در دست ساخت داشتند که آن را در انتهای فیلم میبینید و در ساخت آن از تکنیک مشبککاری استفاده شده است. من از ایشان خواستم که کارهایشان در فیلم باشد. ایشان همه آثار را که به فروش رسیده بود جمعآوری کردند و در فیلم استفاده کردیم. ایشان در طول زمان ساخت فیلم واقعا با ما همراه بودند و مدام در حال کار روی اثرشان بود و کمتر با ما صحبت میکردند. به هر حال کار با همه سختیهایش ساخته شد و زمانی که ایشان فیلم را دیدند، من را در آغوش گرفتند و بوسیدند و گفتند عجب کاری کردی!»
ما میخواهیم سروصدایتان را بشنویم!
کارگردان مستند «درویش فلزات» به مردمداری این هنرمند اشاره کرد و گفت: «از وقتی فیلم تمام شد، تا پیش از بیماریشان، قطعا ماهی یک بار با من تماس میگرفتند و احوالپرسی میکردند. من هربار شرمنده میشدم و میگفتم این وظیفه من است که تماس بگیرم. ایشان با لهجه شیرین اصفهانی و به طنز میگفتند: فرقی نمیکند که! ما میخواهیم سروصدایتان را بشنویم!»
او در پایان به نقل نظر استاد ظریفی درباره مستند «درویش فلزات» پرداخت و گفت: «هر بار در تماسهای تلفنی میگفتند از من کم فیلم نساختهاند؛ اما فیلم “درویش فلزات” چیز دیگری است و بارها آن را دیدهام. البته بخشی از قوت فیلم به حساسیتهای من روی کیفیت فنی فیلم برمیگشت؛ اما بخش بزرگتر آن مرهون شخصیت خود ایشان و ارتباط صمیمانهای بود که میان ما برقرار شده بود.»