ایــن فیلســوف بــزرگ، قــرنهــا در سـایــه فــرامــوشــی بــاقی مــانــد. معــاصــرانش او را واگذاشتند و آیندگان هم توجه بهموقع و درخوری به آثار غنی فلسفی او نکردند. کتبش هرگز و حتی تا اکنون نیز به کتب درسی اهل فلسفه تبدیل نگشت. تألیفات برجایمانده او، سالیان طولانی بهصورت خطی و مجهول پراکنده بودند. هرچند زمان زیست این مؤسس فلسفه در عالم اسلام در قرن سوم هجری قمری بود، اولین مطالعه جامع پیرامون جایگاه فارابی در فلسفه اسلامی و تصحیح آثارش، حدود 10قرن بعد، یعنی قبل از جنگ جهانی دوم در سال 1313 ق(1934م.) توسط ابراهیم مدکور صورت گرفت. پس از او محسن مهدی، به انتشار رسائل و کتب همراه با تعلیقات و مقدمات علمی و دقیق همت گماشت و به غنیترشدن حوزه فارابیپژوهی کمک شایانی نمود.شواهد ناچیز باقیمانده از زندگی او اینگونه مینماید که زمان و تمرکز زیادی برای تأسیس و توسعه دستگاه فکری خود صرف نموده و عمر و فراغت کافی نیز برای بسط و ثبت آنها در قالب آثار متعدد نصیبش شده است. از این رو، در ابتدای تولد تفکر فلسفی در عالم اسلام شاهد یک مکتبسازی تمامعیار هستیم که دارای هدف و روح، ساختار و روش، استقلال و اصالت است. افکار و آثار نوبنیاد فارابی حاکی از این است که دستگاه فکری او از تمام ویژگیهای لازم برای مکتبی فلسفی محسوبشدن بــرخوردار اســت. از جملــه مــیتـــوان بـــه مشخصههای زیر اشاره کرد: 1. فارابی نقطه آغاز تفکر را بدیهیات اولیه قرار داده است؛ یعنی تفکرش بدون پیشفرض و کاملا آزاد است.2. او با درایت تمام هدفگذاری دقیق و عمیقی برای فلسفه در بدو تأسیس انجام داده است. او زندگی و تعالی انسان را غایت فلسفه میداند. پس باید گفت رویکرد او فلسفه برای زندگی است، نه فلسفه برای فلسفه !3. یکی از مهمترین تلاشهایش در مسیر تفلسف فهم دقیق دین است. پس او با دین و وحی بهعنوان یک منبع معرفت مواجهه عقلی دارد.4. بهعنــوان یک متفکــر دغــدغــهمنــد، دستاورد تفکرش بر اساس این مبانی و در راستـــای آن هـــدف، تــــلاش بـــــرای آمادهسازی علم اداره جامعه بوده است. مجموعه این عناصر از او یک حکیم واقعی و واقعنگر ساخته است و بحق باید او را معلم ثانی دانست.آنچه که با نام علم مدنی فارابی مشهور شده، محصول تفکر او از مبانی نظری تا عمل اجتماعی است و این دستاورد در آغاز یک حرکت علمی، بسیار درخور تأمل و تحسین بوده و نشانه کارآمدی در افق گشایی ناشی از تفکر عقلی است.در اندیشه مؤسس فلسفه اسلامی سعادت، امامت و سیاست سه حوزه معنایی مستقل و یا مربوط به سه مقوله مجزای فردی، دینی و اجتماعی نیستند، بلکه حقایقی وجودیاند که در یک شبکه مفهومی منسجم و کاملا در نسبت با یکدیگر، معنا یافته و آثار آنها در نحوه سلوک انسان در دنیا عینیت مییابد.در پایان، اگر بخواهیم در یک جمله کوتاه جانمایه فکر اجتماعی فارابی را خلاصه کنیم، میتوان گفت که در دیدگاه فارابی مدینه فاضله جامعهای است که در آن حیات حکمی در سنین و صنوف مختلف با سطوح متناسب جریان داشته باشد. از نظر او اگر حکمت، روح حاکم بر فرد به فرد، منزل به منزل و گروه به گروه جامعه باشد میتواند ضامن رستگاری دنیا و آخرت افراد و آبادانی آن جامعه باشد. او نظریهپردازی بسیار شگفتآوری برای ترسیم یک مدینه و تبیین مسیر منطقی رسیدن به هدف خلقت انسان از نقطه آغاز هستیشناسی ارائه نموده و حتی مسیر حکمی خود را تا مقدمات تدوین قانون پیش برده است. مهمترین ابتکار او در این مسیر کشف معقولات اجتماعی در عالم انسانی است. او بر اساس هستیشناسی و انسانشناسی عقلی به ضرورت عدالت، امنیت، صنعت، هنـــر و زیبــاییشنــاســـی و حتــی ضـــرورت مشارکتهای اجتماعی و نظام سیاسی رسیده است. جا دارد بهعنوان نمونه اشاره کنیم که این فیلسوف برجسته مسلمان در بحث نسبت مشارکتهای اجتماعی با سعادت به تفکیک انواع محبت همچون محبت عاطفی و محبت ارادی میپردازد و «محبت مدنی» را از ویژگیهای ضروری مدینـه و از شــروط جریــانیـافتــن عدالت درراستای سعادت میداند. از آنجا که فارابی در مواجهه با ابنسراج به او منطق میآموخته و از او نحو فرا میگرفته به رابطه نحو و منطق توجه ویژه پیدا کرده و «کتاب الحروف» را در این حوزه به رشته تحریر درآورده است. او به مباحث زبانی و فلسفه زبان هم توجه داشته است. این فیلسوف مؤسس ابعاد مختلف فلسفه اسلامی را در نقطه آغاز بهصورت جامع پایهریزی کرد. هرچند در باب فلسفه فارابی تعدادی پژوهش مستقل و درخور تقدیر صورت پذیرفته است؛ اما در کشف ابعاد مختلف فلسفه او راه بسیاری پیشرو مینماید.در این یادداشت تلاش نمودیم نیمنگاهی به برخی ابعاد تلاشهای علمی فارابی داشته باشیم و کلیتی ساده از دستگاه فکریاش ارائه کنیم. در ادامه قصد داریم بهتدریج گوشهای از احوال، افکار و آثار این نابغه دیرین عالم اسلام و دردمند دین و جامعه را به زبان ساده بازخوانی کنیم.