در حاشیه مراسم تشییع مادر شهید خرازی؛

بیدار باش!

خواب ماندم. ۲۰ دقیقه تا ساعت ۹ و شروع مراسم مانده و من خوش‌بینانه ۴۵ دقیقه تا گلزارشهدا فاصله دارم. اسنپ می‌گیرم، مستقیم گلزار شهدا.

تاریخ انتشار: 13:31 - سه شنبه 1403/07/10
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
بیدار باش!

به گزارش اصفهان زیبا؛ خواب ماندم. ۲۰ دقیقه تا ساعت ۹ و شروع مراسم مانده و من خوش‌بینانه ۴۵ دقیقه تا گلزارشهدا فاصله دارم. اسنپ می‌گیرم، مستقیم گلزار شهدا.

رادیوی ماشین فریاد می‌زند: عجب رسمیه، رسم زمونه. و من سرم را به شیشه ماشین تکیه می‌دهم و با چشم حاشیه جاده را دنبال می‌کنم و به رسم زمانه می‌اندیشم.

رسم دنیا خواب‌کردن آدم‌هاست. خواب بودیم که فرودگاه بغداد سردارمان را آسمانی کرد. در خواب قیلوله بعدازظهر بودیم که ورزقان رئیس‌جمهورمان را آسمانی کرد و باز هم خواب بودیم که سید مقاومت….. بغض گلویم را می‌فشارد و اشک بی‌قرار باریدن است. با خود می‌گویم آخر این چه رسم زمانه‌ای است ما تا می‌آییم بشماریم چقدر به ۳۱۳ نفر مانده، یکی کم می‌شود. اوف به تو دنیا، که هنوز نتوانستی ۳۱۳ مرد را در کنار هم نگه داری.

«همین‌جا پیاده می‌شین؟» صدای راننده اسنپ است. به گلزار رسیده‌ایم. در حین سلام دادن به شهدا وارد گلزار می‌شوم. صدای طبل و مداحی «مادر مادر»، خبر می‌دهد که تشییع‌کننده‌ها هم به گلزار رسیده‌اند.

از برنامه خبر ندارم. نمی‌دانم تشییع‌کننده‌ها از کدام سمت می‌آیند و مادر شهید را کجا می‌برند. برای همین می‌روم سمت مزار شهید خرازی. عده‌ای آن‌جا ایستاده‌اند. صدای مداحی نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود.

خانمی از من می‌پرسد: برنامه چیه؟ مادر شهید را می‌آرن اینجا؟ من مات پاسخ دادن هستم که مداح در بلندگو می‌گوید: لطفا همه بیاین اینجا پشت سر مادرشهید تا نماز بخوانیم. جمعیتی که کنار مزار شهید خرازی هستند به طرف صدا می‌روند و من هم به دنبال آن‌ها.

نماز که تمام می‌شود سریع خود را از لابه‌لای جمعیت بیرون می‌کشم و به طرف مزار شهید خرازی می‌روم و روی نیمکت چوبی‌ای می‌نشینم. مطمئنم مادر شهید را به اینجا می‌آورند. حدس دور از انتظاری نیست؛ چون مداح در بلندگو می‌گوید مادرشهید را برای تشییع کنار مزار پسرش می‌آورند و بعد در قطعه خانواده شهدا به خاک می‌سپارند.

جمعیت همراه تابوت مادرشهید به طرف مزار شهید خرازی می‌آیند. مردی قد بلند و لاغر اندام در نزدیکی من می‌ایستد. تابوت مادر شهید که نزدیک می‌شود دستش را کنار سرش می‌گذارد و سلام نظامی می‌دهد به مادر شهید. با خود می‌گویم احتمالا از هم‌رزمان حاج حسین است.

شاید هم حاج حسین فرماندهش بوده ولی مطمئنا رزمنده است. حدس دور از انتظاری نیست ؛چون هم‌اینکه می‌رود، قدم‌هایش جانبازی‌اش را آشکار می‌کند. می‌روم سلامی به زینب خانم بدهم (شهیده زینب کمایی) دختران کوچولوی دبستانی را می‌بینم که کوله‌پشتی‌هایشان از خودشان بزرگ‌تر هستند.

دور مزار زینب خانم می‌نشینند و با صدای بلند همگی با هم شروع به قرائت سوره حمد و توحید می‌کنند. لبخند با اشک‌های شور روی لب‌هایم هم‌آغوش می‌شود و امید به آینده وجودم را گرم می‌کند.

باد سرد پاییزی می‌وزد. با خود می‌گویم بعد پاییز زمستان است. نرگس هم گل زمستان است، این زمستان می‌آیی گل نرگس! اللهم عجل لولیک الفرج

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

5 + هفت =