۲۸ آبان ۱۳۵۹، سالروز شهادت دریاقلی سورانی، ناجی آبادان

دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو

هر کجای ایران باشی یا حتی ایرانی باشی در هر گوشه دنیا، فرقی نمی‌کند. شب‌های پاییزی آبان که می‌شود، اگر خوب گوش کنی ، صدای نفس‌نفس‌زدنش را می‌شنوی.

تاریخ انتشار: 11:38 - دوشنبه 1403/08/28
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو

به گزارش اصفهان زیبا؛ هر کجای ایران باشی یا حتی ایرانی باشی در هر گوشه دنیا، فرقی نمی‌کند. شب‌های پاییزی آبان که می‌شود، اگر خوب گوش کنی ، صدای نفس‌نفس‌زدنش را می‌شنوی.

دریاقلی، رکاب بزن! تو قهرمان آبادانی، قهرمان ایران. حتی اگر هنوز خیلی‌ها تو را نشناسند.
دریاقلی، رکاب بزن! روز ازل گِل تو را از خاک ایران برداشتند. تو فرزند ایرانی، در کنار زاینده‌رود چشم گشودی و حاشیه‌ رودخانه را گرفتی و آمدی تا بهمن‌شیر. خاصیت آب بهمن‌شیر، شیر پروراندن است. شیرمرد بیشه حماسه ذوالفقاری شدی و آبادان را نجات دادی و بالاخره در بهشت‌زهرا آرام گرفتی.
دریا قلی، رکاب بزن! تو نه کاری به جنگ داشتی و نه دنیا؛ اما شهر جنگ‌زده‌ات را ترک نکردی. رفتی در انتهای شهر حوالی بهمن‌شیر نشستی و گفتی: «مو خونه‌مو ترک نمی‌کنُم.»

دریاقلی، رکاب بزن! تو خبر داشتی بعثی‌ها خرمشهر را گرفته‌اند و دندان تیز کرده‌اند برای آبادان. خیال خام خوزستان را در سر داشتند. همه حواسشان به پاره تن ایران، خرمشهر بود که عراقی‌ها داشتند روی دیوارهایش محمره می‌نوشتند. دست خالی، سینه سپر کرده بودند در مقابل تانک‌های دشمن تا آبادان سقوط نکند. کسی فکرش را نمی‌کرد بعثی‌های بی‌صفت شهر را دور بزنند و بخواهند روی بهمن‌شیر پل بزنند و وارد ذوالفقاری شوند و آبادان را بگیرند. تو اما آنجا بودی؛ تک‌وتنها. بعثی‌ها را که دیدی، می‌توانستی فرار کنی و جان خودت را نجات دهی؛ اما غیرت ایرانی مشعلی است خاموش‌نشدنی.

دریا قلی، رکاب بزن! دوچرخه‌ات را برداشتی و در دل شب زدی به جاده. چه جاده‌ای! پر از چاله‌چوله و ترکش و خمپاره. رکاب می‌زدی و فریاد سر می‌دادی: « آی مردم، کمک!عراقی‌ها اومدن!»

هر که هرچه دم دستش بود برداشت؛ بیل، کلنگ، سنگ. دوچرخه‌ات در لابه‌لای ترکش‌ها از نفس افتاد؛ اما خودت نه! بی‌اعتنا به پای خراش خورده از آسفالت خراب جاده، شروع کردی به دویدن. نفس‌نفس می‌زدی؛ اما با تمام توان می‌دویدی تا به مقر سپاه رسیدی و به نیروهای نظامی خبر دادی.

دریا قلی، رکاب بزن! تو مأموریتت را انجام داده بودی و می‌توانستی بروی گوشه‌ای استراحت کنی. اصلا از شهر خارج شوی و جانت را نجات دهی؛ اما با نیروهای نظامی همراه شدی و حماسه ۹ آبان ۱۳۵۹ ذوالفقاری را در تاریخ ثبت کردید. آبادان را، خوزستان را، ایران را نجات دادید.

دریاقلی، رکاب بزن! حتی اگر ستون پنجم تو را به بعثی‌ها لو دهد و آن‌ها تمام خشم و نفرتشان از برهم‌خوردن نقشه‌ شومشان را گلوله کنند و بر سر تو بریزند.دریاقلی، رکاب بزن! حتی اگر هر ساله در ۹ آبان، سالروز حماسه ذوالفقاری هیچ مسابقه‌‌ دوچرخه‌سواری یا دوومیدانی برگزار نشود، حتی اگر بعضی از جوانان آرزوی برنده‌شدن در دوی ماراتن را داشته باشند؛ بی‌آنکه از خود بپرسند ماراتن چه بود! و حتی اگر تو را نشناسند.

دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو
چشم‌انتظار همت تو دین و میهن است
ای مرد اهل درد، بنازم به غیرتت
این خانه‌ها هنوز پر از کودک و زن است
فردا – اگر درنگ کنی- کوچه‌های شهر
میدان جنگ تن‌به‌تن و تانک با تن است
از راه اگر بمانی و روشن شود هوا
تکلیف شهر خاطره‌های تو روشن است!
دریاقلی! رکاب بزن گرچه سهم تو
از این دیار، ترکش و یک مشت آهن است
دریاقلی! به وسعت دریاست نام تو
تاریخ در تلفظ نام تو الکن است
هی مرد ِ مرد از نفس افتاده‌ای مگر؟!
همپای مرگ، کار تو امشب دویدن است
چون موج‌ها به دامن ساحل نمی‌خزی
دریایی و طریقت دریا تپیدن است

شاعر: استاد محمدرضا ترکی

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

نه + سه =