به گزارش اصفهان زیبا؛ مستند «کیپاپ» به کارگردانی علی کوثری یکی از اولین اکرانهای خود را در اصفهان و به همت فرهنگسرای رسانه شهرداری برگزار کرد.ریتم تند مستند با موسیقی و تصاویر ساختارشکن در همان آغاز، خبر از یکی دیگر از مستندهای «سفیرفیلم» میدهد که البته به رویهای عادی برای این سبک کارها تبدیل شده است؛ منظورم مستندهایی است که دغدغه پخش از صداوسیما را ندارند.
بهعنوان مدرس سواد رسانه، تماسهای مکرر مدیران مدارس دخترانه برای آسیبشناسی موسیقی «کیپاپ» یا همان «پاپ کرهای»، برای من به یک چالش تبدیل شده بود؛ البته مسئله هنوز برای خود من مبهم بود و از قبول جلسهها امتناع میکردم؛ اما حجم نگرانیها، خبر از یک اپیدمی اعتیادآور غیرعادی میداد. تبلیغ مراسم را که روابطعمومی برایم فرستاد، بلافاصله فهمیدم باید در این نشست شرکت کنم. حدس میزدم که با لباس طلبگی امکان حضور در چنین نشست متفاوتی را نخواهم داشت؛ حتی محسن شهبازی همچنین توصیه هشدارآمیزی برای من داشت. راستی از محسن شهبازی و نقش مهم و تخصصی او در برگزاری جلسههای «کافه نقد» و «عصرهای رسانه» در چهار دوره مدیریت فرهنگسرای رسانه، از زمان آقای شریفیفر تا خانم عابدی بیشتر باید سخن گفت.
بههرحال جلسه پر بود از دختران نوجوان کمحجاب که به عشق موسیقی و سریال کرهای در جلسه حضور داشتند. میکروفون را دست میگرفتند و با اعتمادبهنفس از علایق خود میگفتند و اینکه اکثرا از درکنشدن توسط خانوادههایشان ناله و شکایت میکردند؛ البته دختران چادری مدرن طرفدار کیپاپ هم در این نشست زیاد بودند؛ در خود مستند نیز از «کیپاپرها» و «کی درامرها» ی چادری یا همان هواداران (آرمی) گروه BTS، چند مصاحبه پر کرده بود. در این نشست، چندین مادر نگران یا کنجکاو هم حضور داشتند و تعداد کمتری از آقایان که بهوضوح در اقلیت و خاموش بودند.
مضمون مستند
ماجرا از خبرنگار جوانی شروع میشود که در یک قرار یا اکران زیرزمینی طرفدارانِ مجنونِ کیپاپ حضور دارد؛ سپس خبرنگار یا همان راوی داستان با بازی راضیه دانا به سراغ پرسشهای خود درباره این پدیده میرود و با کارشناسان یا هواداران مختلف به گفتوگو مینشیند. مریم رحیمیپور که پایاننامه کارشناسیارشدش را با موضوع هواداری موسیقی کرهای کار کرده است، داستان کیپاپ را قدیمی، اما اوجگرفتن آن در جامعه را از دوران کرونا میداند؛ وقتی که دیگر در دستان همه دانشآموزان ما یک گوشی با اینترنت نامحدود بود.
برخلاف موسیقیهای راک و متال که خوانندههای آن، چهرههای ترسناک و شیطانی داشتند، خوانندگان موسیقیهای پاپ کرهای، چهرههای نسبتا شاد و آرایش اتوکشیده دارند، در موسیقی کرهای از فحش و موادمخدر و روابط جنسی، حداقل در ظاهر و ویترین کار، خبری نیست؛ لذا خانوادهها هم به آن حساس نمیشوند و مخالفت حادی در برابر هواداری فرزندانشان نشان نمیدهند.
محتواهای سریالهای کرهای نیز عاطفی و مبتنی بر دوستی، خانوادگی و عاشقانه است؛ گاهی هم چاشنی طنز دارد و 20 سال است از صداوسیمای خودمان پخش میشود؛ لذا گسترش و نفوذ این درامها در کشور ما زمینه خیلی مساعدی دارد.
دکتر احسان شاهقاسمی که چندین جلد کتاب را با موضوعهای انتقادی درباره فرهنگ سلبریتی و شهرت ترجمه کرده است، شاید مرد بَد این ماجرا برای نوجوانان باشد؛ اما شاهقاسمی خود را دلسوز نوجوانان کشور میداند. او میگوید: «هواداری چیز بدی نیست؛ اما وقتی از حالت طبیعی خارج شود و بخش مهمی از سالهای کودکی و نوجوانی تو را از بین ببرد، آنگاه باید نگران شد.»
این استاد گروه ارتباطات دانشگاه تهران در مصاحبه میگوید: «سلبریتیهای قدیمی بخشی از وقت بچههای ما را میخواهند؛ اما سلبریتیهای جدید، تمام زندگی بچههای ما را میخواهند!» آری. موسیقی امروز به یک صنعت تبدیل شده و بحث هواداری و فروش محصولات جانبی و دانلود ویدئوها و انواع کمپینها، خود یک تجارت پرسود برای کمپانیهاست؛ البته این صنعت، آسیبهای دیگری هم بههمراه دارد و زیبایی ساختگی که برای ستارهها و بُتهای خود درست میکند، باعث افسردگی دختران خواهد شد، دخترانی که از سواد رسانه کافی برخوردار نیستند و خود را با چهرههای ایدئالشان در بازنماییهای غیرواقعی رسانهای مقایسه میکنند.
کارشناس دیگری میگوید: «کره بعد از خرابیهای جنگ جهانی دوم و دو نیمه شدن به شمالی و جنوبی، و خروج از استعمار ژاپن، با مردمی افسرده در کشور خود روبهرو بود که با موسیقی و سریال توانست خود را بازیابد.» البته ما درباره این حرف نقدهایی داریم. زنان کرهای رتبه چهارم خودکشی را در دنیا دارند؛ پس معلوم نیست «کیپاپ» چقدر برای مردم خودش موفق بوده است؛ همچنین دیدیم که یکی از خوانندگان کیپاپ خودش خودکشی کرد؛ پس چرا درباره علت آن کسی حرف نمیزند؟
سیاه و سفید مستند
قوت اصلی این مستند، سوژه خوب و پراهمیتی است که انتخاب کرده. همچنین مستند اصلا توهینآمیز نیست و کوشیده با دیدی منطقی و صمیمی این موج و هوادارانش را پدیدارشناسی کند؛ اما متأسفانه مستند روی سوژههای خود عمیق نمیشود و از چند قرار کافیشاپی فراتر نمیرود؛ همچنین از وضعیت طرفداری موسیقی کرهای در خارج از ایران اطلاعاتی به ما نمیدهد تا بتوانیم به مقایسهای برسیم.
این مستند از تبدیلشدن هنر موسیقی به صنعت موسیقی خبر میدهد؛ اما بدون توضیح، سریع از آن عبور میکند؛ درحالیکه در خود غرب، سالها مطالعات انتقادی روی کمپانیها و صنعت موسیقی و سرگرمی انجامشده که برای مثال، کتابها و مقالات متعدد از مکتب فرانکفورت موجود است.
حالا به این نکته میرسیم که خود این مستند هم یک «بازنمایی» است. راوی مستند ادای خبرنگارها را درمیآورد؛ درحالیکه فقط یک بازیگر است و از او هیچ سابقه خبرنگاری نمایان نمیشود. دقت شود که جنس مستندسازی، تفاوت چندانی با فیلم سینمایی ندارد؛ مستند ادعای واقعنمایی دارد؛ اما برای فروش و بهتر دیدهشدن؛ لاجرم از حالت عرفی خارج میشود و سراغ سوژههای حاد میرود که معلوم نیست چند درصد از جامعه را شامل میشوند؛ مانند دختری که در انتهای مستند، به سراغ سفارت کره میرود.
چه باید کرد؟
دکتر فردین علیخواه، عضو هیئتعلمی دانشگاه گیلان، مهمان ویژه این نشست بود. او معتقد است که موسیقی یک جریان سیال و یک مسافر است و 10 سال دیگر معلوم نیست کدام موسیقی میآید؛ زمانی تب بریک دنس، زمانی تب موسیقی هندی، سپس موسیقی عربی، بعد موسیقی ترکی و حالا کرهای. گسترش موسیقی خودش نگرانی ندارد؛ اما ما در پرستش «سلبریتی» است که مشکل داریم؛ درحالیکه هیچ انسانی شایسته پرستش نیست.
مشکل اصلی در نسل امروز، «چالش هویت» است. شاید نسلهای قبلی این مشکل را تا این اندازه نداشتند. علیخواه میگوید: «ما اطلاعات کمی درباره نسل نوجوان امروز داریم و باید با آنها گفتوگو کنیم.»