به گزارش اصفهان زیبا؛ دو جور میتوان سراغش رفت؛ یکی به لحاظ نگاه رئالیستی به موضوعی اجتماعی و یکی به لحاظ وجه دراماتیک. «بازی را بکش» محمدابراهیم عزیزی دست روی فوتبال بهعنوان یکی از محبوبترین ورزشها و حواشی آن گذاشته و به مسئله فساد در فوتبال میپردازد. هرازچندگاهی شنیدههایی مبنی بر فساد در یکی از دستگاههای اداری و اقتصادی کشور شنیده میشود و البته که چیز عجیبی هم نیست.
با نگاهی در اخبار و حواشی ورزشی، وجود فساد در دل فوتبال را نیز مشاهده کرد. فوتبال که یکی از ورزشهای محبوب و دارای طرفداران بسیاری است نیز گرفتار چنین معضلی است. بهراستی میتوان گفت که دوامآوردن در چنین محیطی که پر از فساد و تبانی است، کاری بسی مشکل است. در واقع میتوان به همان جمله اشاره کرد که هرجا پول هست، فساد هم هست و به علت پول زیادی که در این بازی مهیج ردوبدل میشود، وجود فساد در بدنه آن محتمل است و عزیزی به سراغ همین ایده رفته و فساد و تبانی در فوتبال را به تصویر کشیده است.
«بازی را بکش» در همان دقایق اول و بدون معطلی ضربه میزند و حادثه محرکه اتفاق میافتد. پس از آن با اکتها و واکنشهای موسی بهعنوان برادر بزرگتر روبهروییم؛ برادری که در جهت احقاق خون ریختهشده برادرش برخاسته و برای رسیدن به مقصود به هر دستاویزی چنگ میزند. او که یک ورزشکار پیشکسوت و اخلاقمدار است، رفتهرفته به فساد موجود در فوتبال در اطرافش پی میبرد و دانه به دانه گرههای موجود را باز میکند و با چهره واقعی اطرافیانش آشنا میشود. از همه مهمتر، رویارویی او با شرطبندیهای برادرش است که با کنشهای کیایی به نمایش درآمده است و گسترش فساد تا جزئیترین قسمتها دیده میشود. موسی که با حقیقت روبهرو شده، سعی در افشای آن دارد.
نمونههای این کاراکترها را در فیلمها دیدهایم: احمد (نوید محمدزاده) در فیلم «ناهید» که هوادار انزلی بود و قهرمان فیلم «تومان» که درگیر شرطبندی در فوتبال بود. میتوان گفت عزیزی به سراغ موضوع تازهای نرفته و حتی اگر کسی تماشاگر فوتبال نباشد، کموبیش از فساد موجود در آن خبر دارد. عزیزی خیلی ساده با موضوع مواجه شده و اطلاعات اضافهتری به مخاطب نمیدهد. همهچیز تقریباً از ابتدا قابلپیشبینی بود و تقریباً داستان هم طبق همان پیش میرود. پس از اعتراف مونا در ماشین، تعلیق و هیجان خاصی تا پایان قصه وجود ندارد و دست کارگردان برای مخاطب رو شده است.
«بازی را بکش» شستهورفته و تمیز کارگردانی شده و با اینکه فیلم، اولین تجربه عزیزی در فیلم بلند است و پیشینه او بیشتر به فیلم کوتاه باز میگردد، مشخص است درک درستی از کارگردانی و چیدن میزانسن دارد؛ مسئلهای که شاید تنها نقصان فیلم باشد؛ تخت بودن و یکنواختی فرم فیلم و فقدان شور و هیجان در قصه، فیلمنامه، روایت و کارگردانی است. پیامش را بهصورت گلدرشت در اواخر داستان بهطور صریح و رسا به مخاطب میدهد؛ فوتبال کثیفی که حتی لجنمال شدن در گلولای شالیزارهای گیلان به آن ترجیح دارد.
یکی از بازیهای خوب محسن کیایی را در این فیلم میبینیم. جثه ظاهری او با یک ورزشکار همخوانی دارد و گریم و لهجه با اکتها و عملکردش سینک شده است؛ اما از هدی زینالعابدین توقع بیشتری در بازی داشتیم و بازی آنچنانی از خود نشان نمیدهد. پوریا رحیمیسام نیز جز برای پوشاندن صحنهها و نشاندادن همتیمی مسعود، کارکرد دیگری ندارد. گویی تنها بازیگر و هدف کارگردان محسن کیایی بوده و سایرین برای خالی نبودن کادربندیها در فیلم حضوردارند. دوربین حسن جلیلی قابهای زیبایی را به نمایش میگذارد. موسیقی پیام آزادی بهخوبی روی کار نشسته و تدوین در جهت مقصود فیلم به کار رفته است.