محمدعلی ملک‌احمدی از برادران شهید و برادر جانبازش می‌گوید

محمدتقی ۳۶ سال مفقودالاثر بود

ابتدای صحبت، فکر می‌کردم فقط می‌خواهم با برادر یک شهید صحبت کنم …

تاریخ انتشار: 09:25 - سه شنبه 1403/11/23
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
محمدتقی ۳۶ سال مفقودالاثر بود

به گزارش اصفهان زیبا؛ ابتدای صحبت، فکر می‌کردم فقط می‌خواهم با برادر یک شهید صحبت کنم؛ ولی هرچه صحبتمان جلوتر رفت، غافلگیری‌ام بیشتر شد. وقتی گفت؛ یک برادر دیگرش هم شهید است. وقتی گفت؛ یک برادر دیگرش جانباز است و وقتی فهمیدم خودش نیز سابقه جبهه دارد و چند بار مجروح شده است‌. تصورش هم سخت است، خیلی سخت‌تر که در ذهن دنیایی من بگنجد. خانواده‌ای که هر چهار پسرش هم‌زمان در عملیات حاضر می‌شوند. پدر و مادری که ارزشمندترین دارایی‌شان را باهم به جبهه می‌فرستند و هرلحظه خود را برای شنیدن خبر شهادتشان آماده می‌کنند. خانواده‌ای که ۳۶ سال انتظار می‌کشد.

‌ محمدتقی، ۳۶ سال مفقودالاثر بود

آقای محمدعلی ملک‌احمدی در ابتدای صحبت، از برادر بزرگ‌ترش، شهید محمدتقی می‌گوید.برادرم متولد سال ۳۹ بود و یک سال بزرگ‌تر از من.‌ ما شش برادر بودیم. محمدتقی فرزند سوم خانواده بود و پسر اول. ۲۲ سالش بود که شهید شد. در ۲۷ آبان سال ۶۱، عملیات محرم. منطقه عین‌خوش. ۳۶ سال مفقودالاثر بود. بعد از ۳۶ سال فقط چند استخوان از او آمد. بعد از یک سال نتیجه آزمایش DNA مشخص شد و گفتند این استخوان‌ها متعلق به محمدتقی است.

‌ ذوق هنری عجیبی داشت

محمدتقی یک سال از من بزرگ‌تر بود؛ ولی سال سوم دبستان، یک سال به مدرسه نرفت و باهم، هم‌کلاسی شدیم. من، دبیرستان رفتم، رشته علوم تجربی و محمدتقی رفت، رشته ادبیات.

محمدتقی خیلی منظم، مقید و فعال بود. ما خانواده خیلی شلوغی بودیم شش برادر و سه خواهر. پدرم هم کارمند بیمارستان بود. همه ما از بچگی می‌رفتیم سرکار تا کمک‌حال پدر باشیم و مخارج مدارس خودمان را فراهم کنیم. محمدتقی فعالیتش خیلی بیشتر بود و چند جا کار می‌کرد. قبل از انقلاب، وقتی حدود ۱۸، ۱۷ سالش بود با بچه‌های محل توی تظاهرات شرکت می‌کردیم. برادرم ذوق هنری عجیبی داشت. توی دبیرستان گروه تئاتر داشتند‌. متن‌های تئاتر را می‌نوشت. تبحر زیادی در نویسندگی داشت. خودش هم در تئاتر بازی می‌کرد.

‌ خودش ماکت‌ها را طراحی کرد و ساخت

هم‌زمان با پیروزی انقلاب دیپلم گرفتیم. می‌خواستیم به خدمت سربازی برویم. من هنوز ۱۸ سالم تمام نبود. قبول نکردند که من بروم ولی محمدتقی که بزرگ‌تر بود به خدمت سربازی رفت. من وارد بسیج شدم و بعد سپاه. آن موقع هنوز جنگ شروع نشده بود. اولین اتفاق، اتفاق سیستان‌وبلوچستان بود. من به‌عنوان بسیجی، داوطلبانه به آنجا رفتم؛ محمدتقی هم که دوران آموزشی را می‌گذراند، داوطلبانه خودش را منتقل کرد سیستان‌وبلوچستان. در لشکر زرهی مشغول خدمت شد. برای ساخت ماکت شبیه‌سازی منطقه نیاز به ماکت تانک بود که هزینه زیادی می‌برد، محمدتقی با دوستانشان هم‌فکری کردند و خودش این ماکت‌ها را طراحی کرد و ساخت. هنوز ماکت یکی از آن تانک‌ها را در خانه به یادگار داریم. در خدمت کار تئاتر را هم انجام می‌داد.

‌هیچ‌وقت پیگیر کارهای جانبازی‌ام نشدم

خدمتش که تمام شد، به‌عنوان بسیجی وارد لشکر امام‌حسین(ع) شد و در عملیات‌ها شرکت می‌کرد. من به‌عنوان پاسدار وارد کادر سیستان‌وبلوچستان شدم. بعضی عملیات‌ها را اجازه می‌دادند که بروم؛ بعضی را هم در زمان مرخصی می‌رفتم. چند مرتبه مجروح شدم. در عملیات رمضان از ناحیه گوش و در کرمان در درگیری با قاچاقچی‌ها تیرخوردم؛ ولی هیچ‌وقت پیگیر کارهای جانبازی نشدم.

‌حاج‌عباس، در عملیات بیت‌المقدس جانباز شد

در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس با سه برادر دیگرم، حاج عباس (مهدی) که جانباز هستند، شهید محمدتقی و شهید حمید، هم‌زمان حضور داشتیم.

عباس آقا، پسر سوم خانواده بود. حاج‌عباس در عملیات بیت‌المقدس از ناحیه پا تیر خورد و جانباز شد. استخوان پایش کامل رفته و فقط استخوان نی مانده بود. مرحوم، دکتر اسفندیاری نگذاشت پا قطع شود و با چند عمل توانست پا را حفظ کند. حدود دو سال طول کشید تا بهتر شد؛ هرچند هنوز اثرش در راه رفتن، به یادگار مانده است.

حمید ۱۶ سال مفقودالاثر بود

حمید در عملیات خیبر، سال ۶۲ در منطقه طلائیه، شهید شد. او متولد سال ۴۶ بود. تازه ۱۵ سالش تمام شده بود. هیکل درشت و رشیدی داشت و از ۱۳سالگی به جبهه رفت. ۱۶ سال مفقودالاثر بود.حمید خیلی قوی، خوش‌اخلاق و شوخ بود.

قبل از شهادتش برای محمدتقی سالگرد گرفته بودیم. می‌خندید و می‌گفت: ان‌شاءالله به‌زودی سالگرد من را هم، همین‌جا بگیرید. به کار ریخته‌گری مشغول بود. وقتی از سر کار برمی‌گشت، مادرم می‌گفت: «غذاخورده‌ای؟» می‌خندید و می‌گفت: «نه؛ فقط رفتم در مغازه ننه‌مصطفی، چهار‌ پنج تا ساندویچ ته‌بندی کردم.»

‌با ۲۰ نفر از بچه‌های محل در یک گردان بودیم

در عملیات رمضان من و حمید باهم بودیم. با ۲۰ نفر از بچه‌های محل در یک گردان بودیم. عملیات محرم، فقط حمید در عملیات بود. مادر خیلی نگرانش شده بود. اخوی، آقا محمدتقی، رفت دنبالش. گفته بود: «می‌روم و برَش می‌گردانم؛ ولی چشم‌به‌راه من نباشید.» حمید را برگرداند؛ ولی خودش با یکی دیگر از بچه‌های محل، شهید اصغر عبداللهی در پاتک‌های بعدی، شهید و مفقودالاثر شدند.

یکی از هم‌رزمانش، شهید صمدانی، آخرین نفری بود که محمدتقی را زخمی دیده بود. خیلی اصرار کرده بود که محمدتقی را به عقب برگرداند؛ ولی محمدتقی اجازه نداده و گفته بود به شما جلو بیشتر نیاز است.

‌محمدتقی، یکی از پایه‌گذاران جشن‌های نیمه‌شعبان در مسجد محل بود

محمدتقی، خیلی حساب‌کتابش دقیق بود. هرچه از من پول قرض کرده بود، تمام را در دفترچه‌ای یادداشت کرده بود و همه را به من برگرداند. انسان خیلی خیرخواهی بود. چندین مستضعف در محل داشتیم. تمام مشکلات اقتصادی آن‌ها را حل می‌کرد. بعد از شهادتش خودشان این را گفتند. در چند مسجد محل، نیمه‌های شعبان جشن‌های مفصلی می‌گرفتند. یکی از پایه‌گذارانش محمدتقی بود. کارهای هنری و تدارکات مسجد شجره را با دوستان دیگرش در جشن‌ها انجام می‌دادند. کتابخانه مسجد سیف‌الله‌خان گلزار را هم با شهید عبداللهی راه‌اندازی کرد.

‌هزاران بمب، راکت و گلوله به سمت جاده می‌آمد

وقتی حمید از عملیات محرم برگشت، خیلی ناراحت بود. می‌گفت: «شهادت حق من بود، دادا، شهادت را از من گرفت.» مادرم بعد از شهادت محمدتقی، نمی‌گذاشت حمید به جبهه برود؛ من هم به بهانه پیداکردن برادرم می‌رفتم. یک بار سیستان‌وبلوچستان بودم که حمید تماس گرفت. داشت گریه می‌کرد. گفت: «دادا، من دیگر طاقت ندارم و نمی‌توانم تحمل کنم. هر طور هست رضایت مادر را برای رفتنم بگیر.»

ترسیدم از ناراحتی بلایی سرش بیاید. با پدر و مادرم تماس گرفتم و صحبت کردم تا به رفتن حمید راضی شوند. بالاخره در عملیات خیبر دوباره راهی جبهه شد. در هور و مجنون جاده‌ای با دو‌سه متر پهنا درست کرده بودند. جاده زیر آتش سنگین دشمن بود. هزاران بمب، راکت و گلوله به سمت جاده می‌آمد. خیلی‌ها شهید شدند؛ شهید همت هم همان‌جا شهید شد؛ حمید نیز به‌همراه یکی از بچه‌های محل، شهید حمید حاج سلطانی همان‌جا شهید شد و بعد از ۱۶ سال انتظار استخوان‌هایش آمد.

اما برادر دوم، آقای محمدعلی ملک‌احمدی، راوی برادران، در این صحبت، خود نیز سال‌هاست بعد از بازنشستگی، راه برادران را با انجام کارهای فرهنگی، کارهای خیر و مسجد سازی در مناطق محروم ادامه داده است.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

شش + چهار =