به گزارش اصفهان زیبا؛ صدرعاملی پس از نزدیک به هفت سال غیبت در عرصه کارگردانی، با فیلمی تازه و بیشک ماندگار به کارزار فجر بازگشته است.
«زیبا صدایم کن» را باید در زمره آثاری دانست که انسان را به سکوت وامیدارند. حتی در نوشتن درباره این فیلم هم نباید چندان قلم فرسود. فیلم باوجود سخنان بسیارش، بیحاشیه و خالص و آرام است.
«زیبا صدایم کن» اثر دست هنرمند و مؤلفی است که پیداست زیست نزدیک خود با جامعه را همچنان تداوم بخشیده است و اینک از قریحه هنری خود بهخوبی بهره برده و اثری درخور و شستهرُفته به مخاطبان پیشکش میکند؛ اثری که البته به مخاطب باج نمیدهد و خود را در بند خواست و میل او زندانی نمیکند؛ بلکه حتی سعی در نهیبزدن به او دارد و مخاطب را در پستیوبلندی مسیر خود، گاه به دنبال خود میکشاند.
صدرعاملی فرزند زمانه خویش است. میداند که درد جامعه ما آنی نیست که با خشونت و پرخاش و توحش دوا شود؛ این درد یک راه دارد و آن شنیدن یکدیگر و به یادآوردن اشتراکات دیرین و نازدودنی و تسامح و تساهل، و در یک کلام «مدارا» است. آرامش فُرمی و محتوایی فیلم بهزیبایی برهمنهاده میشود. فیلم ریتم کُندی ندارد؛ کُند مخالف تُند و در نتیجه مساوی تفریط است. ریتم فیلم در اصل، آرام و لطیف، و گامبهگام پیشرَوَنده است. وقایع کوچک از پی هم، بیشتاب، میآیند و اشکولبخندهای تماشاگر را میربایند و میروند.
«زیبا صدایم کن» متشکل از تکههای زیبای کوچک است و ادعای بلندکردن سنگ بزرگ نَزَدنی ندارد. عظمت و شکوه این فیلم از میان لحظات زاده میشود و بهمرور در جان مخاطب جای میگیرد. فیلم از سینمادوستان میخواهد صبور باشند، اندکی از دنیای بیشکیب و دستپاچه پیرامون خود فاصله بگیرند و دل بسپارند به این داستان زیبای دیدنی و بعد، با چشمانی خیس و لبهایی خندان و سری اندیشناک از سالن سینما خارج شوند؛ یا نشوند و محو و خیالبافان به تیتراژ فیلم که بر پرده نقرهای بهآرامی بالا میرود، خیره بمانند.
صدرعاملی در دورانی این فیلم را میسازد، که برخی از کارگردانان مهم همنسل یا قدیمیتر و جدیدتر از او، یا در تحریم و طرد فیلمسازی، دیگر چه برسد شرکت در جشنواره فجر، به سر میبرند، یا سعی میکنند با کارهای گُلدرشت پُربازیگر و شلوغ، حرفهای بهظاهر بزرگ و شعارزده بزنند و خود را پیشرو و پیامبر قلمداد کنند. ثابت شده است که این دست کارها، نه با ذات و اصل سینما نسبتی دارند، و نه به درد کسی خواهند خورد؛ بهسرعت از یاد خواهند رفت. بهترین و چهبسا تنها راه موفقیت در سینما، بلدیَّت در قصهگویی و روایتگری است. آن است که یقه مخاطب را میگیرد و مجالی برای دستاندرکاران فیلم فراهم میکند تا بهترین خود را به میان بیاورند. و صدرعاملی یقه مخاطب را باقدرت در دست گرفته است.
شاید فیلمهای چندانی پیدا نشوند که چنین پیوند نزدیکی با فضای شهری برقرار کنند. از این منظر «زیبا صدایم کن» بهشدت فضامند و شناسنامهدار است. مخاطب حتی اگر از قبل نداند که بیش از ۷۰ درصد فیلم در خیابان ولیعصر تهران فیلمبرداری شده، فقط کافی است کمی با این خیابان آشنا باشد تا با دیدن فیلم، بیدرنگ متوجه نقش تعیینکننده آن شود. نشانههای زیادی برای پیبردن به این موضوع وجود دارد: تابلوهایی که اسم خیابانها را نشان میدهند، خط بیآرتی و شیب معروف ولیعصر، درختان بلندقامت سرتاسر خیابان، بوستان ملت، میدانهای راهآهن و ونک و تجریش و … همه نشان میدهند قصه فیلم در همین نزدیکی، در این فضای روزمره زندگی آدمها جریان دارد؛ در ولیعصری که وسعت چترش همه آدمها، در هر سن و جنس و قشر و عقیدهای را در بر میگیرد.
ولیعصر یکی از بازیگران مهم این فیلم است. داستان فیلم از میدان راهآهن شروع میشود و در میدان تجریش و حوالی امامزاده صالح به پایان میرسد. خیابان ولیعصر اینجا مثل جوشش رودی است که همه را در ساحل ساده و کوچک خود جای میدهد؛ چه آنها که کار و گذران زندگیشان بیشتر در میدان راهآهن و پیرامون آن جریان دارد، چه آنها که بیشتر گرداگرد میدان تجریش رفتوآمد میکنند.
فیلم البته به ورطه سفیدنمایی و سانتیمانتالیسم نمیافتد. مؤلف میداند که وضعیت جامعه از جنبههای مختلف از چه قرار است و در فیلمش ما را نیز آگاه میسازد. آدمهای خوب و بد و خاکستری را نشان میدهد و البته نحوه برخورد با هرکدام را هم بهشکلی متفاوت به تصویر میکشد؛ اما همانطور که اشاره شد، اولا تجویز مستقیم و همهشمولی ندارد، دوما بیش از هر چیز بر اهمیت همدلی و آسانگیری، چه ازطرف جامعه و چه ازطرف قدرت حاکمه، پای میفشارد.
درواقع، فیلم میگوید تو باید تمام تلاشت را بکنی تا صلح و دوستی و نرمخویی را حفظ کنی؛ اما اگر مجبور شدی، دربرابر کسی که بویی از انسانیت نبرده و خویی حیوانی دارد، میتوانی روش مواجههات را تغییر دهی. مشکلات زیادند و سخت و طاقتفرسا؛ اما نمیشود همهچیز را در یک آن و با یک بشکن به حالت مطلوب رساند. برای همین ناگزیریم صبر پیشه کنیم و معنا و لذت زندگی را از میان همین اتفاقات کوچکی بسازیم که ممکن است بهراحتی نادیده بگیریمشان. تغییر و تحولات و بهبودیها نیز اینگونه حاصل میشوند.
«زیبا صدایم کن» اثری است که قدرت سینمای ایران را، در عین بیمیلی به قدرتنمایی و تبختر، در چشم همه نمایان میکند. فیلمی که یادآور آثار برجسته و ماندگار سینماگرانی چون کیارستمی، نادری، پوراحمد، مجیدی و حتی خود صدرعاملی است.
——
۱: عنوانِ نوشته برگرفته از شعری از «شارل بودلر» شاعر شهیر فرانسوی است که در ادامه آن را میخوانید:
زیبا هستم ای مردم/ همچون رویایی بهسختی سنگ/ و سینهام جاییست/ که هرکس در نوبت خویش زخم میخورد/ تا عشقی را در جان شاعر بدمد/ گُنگ و ابدی/ مثل ذات/ من بر مسند لاجوردی آسمان مینشینم/ همچون افسانهای که در ادراک نمیگنجد/ من قلبی از برف را به سپیدی قوها پیوند میزنم/ بیزارم از تحرکی که خطوط را جابهجا میکند/ هرگز نمیگریم و هرگز نمیخندم/ شاعران دربرابر منشهای والایم/ که گویی از مفتخرترین یادبودها وام گرفتهام/ روزگارشان را به ریاضت تحصیل گذراندند/ درعوض/ من برای افسونکردن این عاشقان سربهراه/ در آینههای زلالی که همهچیز را زیباتر نشان میدهند/ چشمانم را دارم/ چشمان درشتم را/ با درخشش جاوید















