به گزارش اصفهان زیبا؛ آنچه در ادامه میخوانید، سخنرانی حماسی مرحوم سید علیاکبر پرورش در تحصن تاریخی منزل آیتالله خادمی، مورخ پنجشنبه 12 مرداد 1357 است که متن کامل آن را بهطور اختصاصی، «اصفهانزیبا» منتشر میکند. صوت این سخنرانی بهتازگی از آرشیو آقای سید حسن نوربخش در اختیار ما قرار گرفته است.
در زمانی که رژیم پهلوی ادعای فضای باز سیاسی داشت، آیتالله سید جلالالدین طاهری به جرم سخنان انتقادی در خطبههای نمازجمعه، نیمهشب 10 مرداد 1357 دستگیر و با وضع نامناسبی به زندان تهران اعزام شد. این وضعیت که خشم مردم را بههمراه داشت و صبح آن روز با شهادت علی ذاکر حسینآبادی همراه بود، مقدمهای شد برای اعتصاب بازار اصفهان و تعطیلی نمازهای جماعت شهر و تحصن 10 روزه در منزل آیتالله سید حسین خادمی(ره) که به حوادث خونین 5رمضان، حکومتنظامی و اوجگرفتن انقلاب اسلامی در اصفهان و کشور منجر شد.
استاد سید علیاکبر پرورش (زاده 1321- درگذشته 6 دی 1392) دبیر مکتبی آموزشوپرورش در زمان طاغوت و چهره شاخص و فعال جریانهای انقلاب اسلامی شهر اصفهان در دوران مبارزات بود. وزیر آموزشوپرورش در دولتهای شهید باهنر، آیتالله مهدویکنی و میرحسین موسوی، عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی، عضو شورای عالی دفاع، قائممقام دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، عضو شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی و دو دوره نایبرئیسی مجلس، بخشی از سوابق اوست.
انتشار برای اولینبار مستضعفان از دیدگاه قرآن
…این آیه بررسی بشود، آن تذکرات ضروری و لازم هم در خلال آیه روشن خواهد شد. مسئلهای را که باید دقیقا موردتوجه قرار داد، مسئلهای است که ما از رهگذر قرآن به نام «استضعاف» یا کسانی که این مفهوم بر آنان پیاده شده است، به نام «مستضعفان»، اگر موردتوجه قرار بدهیم، میبینیم قرآن کریم، سه دسته را بهعنوان مستضعف، موردبحث قرار میدهد.
یک دسته از مستضعفان، مورد رحمت و عنایات بیکران خداوندیاند؛ دسته دوم از مستضعفان، مورد عفو و مغفرت او هستند و دسته سوم مورد عذاب. یعنی وقتی که میگوییم مستضعف، مستضعف یعنی کسی که جباران روزگار، قلدران، استعمارگران، چپاولگران، بر موجودیتش بهگونهای تاختهاند، این میشود مستضعف. اما خود مستضعفی که در چنگال قهر و غلبه و قهاریت سلطهجو است، به اعتبار واکنشش سه حالت به خودش میگیرد و آن سه حالت، سه ویژگی و خصوصیت برایش ایجاد میکند که به اعتبار جهالتش مورد رحمت یا مورد عفو یا مورد غضب خدا قرار میگیرد.
مستضعف بافضیلت موردتوجه قرآن
پس وقتی میگوییم مستضعف، باید ببینیم قرآن برای هر مستضعفی ارزش قائل نیست و برای هر مستضعفی به تعبیر خودمان تره خرد نمیکند؛ مستضعفی که مورد توجه قرآن است و او را بهعنوان مستضعفِ بافضیلتی که مورد رحمت خداست قلمداد میکند، کدامین مستضعف است؟ ما مستضعفیم؛ چون چکمههای جباران قرنها و سالهاست که موجودیت ما را در زیر فشارهای خودش له میکند. نه ما، پدران ما هم مستضعف بودند، گذشتگان ما هم مستضعف بودند و به اعتبار اینکه فقط مستضعف بودند، موردتوجه خدا و عنایت او هستند، نه؛ و ما مستضعفان باید ببینیم چگونه مستضعف؟ مستضعف موردرحمت خدا و مورد عفو و مستضعف موردغضب کدام است؟
مستضعف موردغضب خدا کلاغ همدم با مردار و مرداب
دسته اول مستضعف موردغضب که خداوند دَم به دَم عذاب خود را و غضب خود را برای آنان میخواهد، مستضعفی است که در زیر چنگالهای قهرآلود استعمار قرار میگیرد، فریاد که نمیکشد، دَرد را که بیان نمیکند هیچ، بلکه در مسیر او قرار میگیرد. مَکر روزان و شبان، ترس از مادهپرستی و دنیاپرستی، که مبادا موجودیتش ازنظر اقتصادی لطمه بخورد، ازنظر اجتماعی به آن لطمه بخورد، احیانا چند روزی او را موردآزار قرار بدهند، موجود فرصتطلب، موجود انتحاری، این مستضعف هست، اما مورد غضب است!
«َقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ» [آیه 31 سوره سبأ]
تابلوی این مستضعف را قرآن ترسیم میکند، جزو مَشاهد قیامت که مستضعفان به مستکبران، جباران، زورگویان، کبرورزان، آنهایی که اصلا شعوری جز خودبینی، جز خودخواهی ندارند، که آن را شعور هم نمیشود گفت. مستکبر و مستضعف به محاجه میافتند در قیامت. مستضعفِ زیر فشار به مستکبر میگوید اگر تو نبودی، من به رسول ایمان میآوردم و همچون شاهین در اوجِ آسمانهای انسانیت پرواز میکردم، اگرچه عمرم کوتاه باشد؛ ولی این تو بودی که من مانند کلاغان ترجیح دادم که همنشین و همدم با مردار و با مرداب باشم و درنتیجه عمرم طولانی باشد. بیچاره تو بودی که من مقدار و کمیت زیستن را خواستم و نه کیفیت زیستن را.
قَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا؛ اینها با هم صحبت میکنند که بله شماها، شماها عامل بودید.
اما مستکبر چه جواب میدهد؛ «قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى» [آیه 32 سوره سبأ]؛ ما جلوی تو را گرفتیم؟ بیچاره! میخواستی مانند بلالها، مانند ابوذرها، مانند میثمها، مانند حُجرها، مانند هارونها، مانند موسیها، بالاتر مانند پیامبر اسلام، مانند علی، مانند سایر رزمندگانِ راه توحید فریاد بکشید، بیچاره تو خودت کمیت زیستن را انتخاب کردی.
آنها میگویند بله، «بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ» [آیه 33 سوره سبأ]؛ درست است، من فرصتطلب، منی که در هر مبارزه میترسیدم مبادا به جیبم، به پولم ضربه بخورد، منی که در دل هر مبارزه میترسیدم مبادا به موقعیتم لطمه بخورد، مبادا که به فرزندم ضربه وارد شود، بله من، من بودم، درسته، بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ؛ بازیگریهای روزان و شبان با من چنین کرد. من را آدم فرصتطلب بار آورد.
این مستضعف را خدا میفرماید موردعذاب است. مستضعف درحقیقت، دقت بفرمایید، درحقیقت ضعیف شده است؛ نه تضعیفشده، مستضعف حقیر شده است، نه تحقیرشده، توی سرش زدهاند، منابع فرهنگیاش را بردند، منابع اقتصادیاش را بردند، همه را بردند و این بیچاره حقیرشده، در این جامعه شرکآلود زیست و دم فرو بست.
این شرک یعنی چه؟ گاهی رفقا میگویند میشود شرک را در یک جمله کوتاه خلاصه کرد؟ من فکر میکنم اینطور باشد: شرک یعنی در یک جوّ اختناق و جنایت زیستن و دم فروبستن. این میشود شرک. وحشتداشتن از چه چیزی؟ وحشت برای کلاغ [است که] کمیت زیستن را میخواهد، نه برای شاهین که کیفیت زیستن را میخواهد. وحشت برای آن موجودات و آن پیرمردهای فرصتطلب است که شب عاشورا حسینبنعلی(ع) را رها کردند، حرفشان چه بود؟ حتما یکیشان میگفت: من دخترم را میخواهم شوهر بدهم، یکیشان میگفت: من پسرم را میخواهم زن بدهم، یکیشان میگفت: من ساختمان منزلم هنوز تمام نشده، اینها که به این صورتها بودند جدا میشدند. وحشت برای این کلاغ همدم با مردار و مرداب است و نه برای علیاکبر حسین(ع)، نه برای آن شاهین دورپرواز که در افق بینهایت عاشقانه دارد گام مینهد و حتی آن پیرمردهایی که بریدند از همهچیز، مثل مسلم، مثل حبیب.
اما آن بیچاره مستضعف است که «مَکرُ اللیلِ و النّهار» به او امر میکند، بازیگریهای روزان و شبان به او امر میکند، به خدا کفر بورز و برای او شریک قرار بده! این مستضعف موردعذاب است. سوره سبا ظاهرا آیات 30 به بعد فکر میکنم، این محاجّه مستکبران را با مستضعفان بخوانید.
ما کدامین مستضعف هستیم؟
اما مستضعف دسته دو؛ تکلیف روشن بشود که ما کدامین مستضعفانیم. معلوم بشود، چون در عمق وجود معلوم میشود، در حرکتها معلوم میشود، حتی مستضعف درجه سوم، وجود فرصتطلب است، آنگاه که میبیند مبارزهای نُضج گرفت، اوج گرفت، یکمرتبه میبینی سروکلهاش پیدا میشود. و این از مهمترین عوامل ضربهزننده به یک ملت است که اگر توجه داشتید، توجه فرموده بودید، در این اعلامیه آخری که از طرف مرجع آگاه، که خدایا، اعتقادم را میگویم، اعتقادم را درباره این مرد میگویم، بعد از امامزمان بر صفحه زمین موحدی همچون او نیست؛ موحدی که در لابهلای وجودش اثری از شرک نیست، اثری از هوا نیست، دشمن ۱۵ سال حداقل، تمام نورافکنهایش را به طرف او انداخت تا بلکه از زندگی او چیزی بجوید، نکتهای بیابد و در زیر میکروسکوپهای خودش بزرگ کند، خیلی گشت، خیلی تفحص کرد، خیلی رسانههای تبلیغاتیاش را به کار انداخت؛ اما میدانید چه یافت؟ بعد از ۱۵ سال؟ بعد از ۱۵ سال روانشناسیهایش را به کار انداخت، جامعهشناسیهایش را به کار انداخت، میدانید از زندگی او چه یافت؟ چه یافت؟ خواندید روزنامه را، یافت که او «شاعر» است! همین.
بزرگترین غمنامه و سند ورشکستگی رژیم شاه
به خدای محمد سوگند بزرگترین سند ورشکستگی بود، این اولین نامهای که در اطلاعات نوشته شد [استعمار سرخ و سیاه به قلم احمد رشیدی مطلق، مورخ 17 دی 1356]. بزرگترین سند ورشکستگی، علتش چیست؟ علتش اینکه روشن بود ما ۱۵ سال نورافکن انداختیم، بهطرف زندگی او بررسیها کردیم. ملت ایران، ملت اسلام بدانید بعد از ۱۵ سال یافتیم که او فقط عیبش، نقصش، این است که شاعر است، همین، شاعربودن عیب است؟ اگر شاعر باشد! این خیلی بزرگ است. تحلیل کنید وقایع را. حوادث را تحلیل کنید. نه اینکه فقط بخوانید و رد بشوید. این بزرگترین غمنامه بود برای آنها و بزرگترین سند افتخار بود، که دشمن میداد.
درود بر تو ای مرجع بیدار ای خمینی بتشکن
در اعلامیه [امام(ره)] تأکید شده بود دقیقا که از موجودات به تعبیر خودمان، فرصتطلب، به تعبیر برادرانِ جدیدِ با لغات جدید حرفزن، اپورتونیست، موجودات فرصتطلب اپورتونیستی که از هر فرصتی میخواهد فقط برای خودش استفاده کند؛ یعنی مبارزهاش زمینۀ درون جوش ندارد، برون جوش است.
در این اعلامیهای که از طرف این ستارۀ درخشان زعامت، اختر فروزان رهبری، که بهحق از بزرگترین آگاهانِ تاریخِ مرجعیت شیعه است، نه امروز، بهحق از بزرگترین [است]؛ حضرت امام، آگاهی که فقط نه حرکت او را در یک بُعد بررسی کنیم، نهفقط شجاعتش را، بلکه زهدش را، و نهفقط زهدش را بلکه آگاهیاش را، این مرجع آگاه، این مرد بیداردل که راستی افتخار مرجعیت بود و مرجعیت هم به وجود او افتخار کرد؛ چون مرجعیت ما یک حالت دیگری یافته بود، مرجعیت الان زنده شد و اسلام راستین و نه از زبان یک فرد دوست بشنوید، شاید این سخن را اگر یک جامعهشناسی مثل آل احمد بگوید، خیلی جالبتر برای دوستان میچسبد که میگوید: «در آنگاه که از درودیوار مملکت بوی یأس میبارید و عفریت یأس و ناامیدی چنگالهای خود را به حلقوم همگان فشرد و روزنهای به فضای آزادی باز نبود، ناگهان حضرت امام بهپاخاست و با یک سخنرانی خود مسیر تشیع را نشان داد.»
کسی که اصلا مسئله امامت را طرح کرد؛ و الا فکر امامت، فکر اعتقاد به امامت در آن جاهای اول تمام میشد. مسئله امام زمان بهصورت تخدیرشده، نه بهصورت یک موجود زنده متحرک، نه بهصورت یک رهبر آگاه و عجبا که اگر نایبش چنین است، طرح کرد که خودش چه خواهد بود. اصلا امامت طرح شد. امامتِ امام زمان را طرح کرد. من در این بُعد خیلی حرف دارم که اگر نایب امامی و الهامگیرنده از امامی اینچنین زنده، اینچنین آگاه، اینچنین وجودی بی هیچ شرک، اینچنین بیدار، اینچنین خداخواه، اینچنین خدایاب، اینچنین زنده، پس خود امام چه خواهد بود؟
درود بر روانت که به مبارزهها شکل دادی، ای علیبن ابیطالب، ای حسینبنعلی… ای همه شما جانبازان راه حق. اما این آخِر امامت به گونه دیگری در محافل روشنفکری طرح میشد، امامت امام زمان بهصورت یک تخدیر، بهصورت اینکه فقط العجلّ گفته بشود و کار تمام بشود، بهصورت اینکه فقط به یاد او خوش باشیم، یا از وجود او اثری نبود، بهصورت وجود کارا، ولی طرح کرد که چرا حسینبنعلی(ع) درباره امامزمان میگوید: «ما تَستَعجِلون بِخروجِ القائِد»؛ چه خبرتان است، چرا عجله میکنید به خروج قائم؟ «فَوَلله مالِباسُهُ اِلّا الخَشِن وَ ما طَعامُهُ اِلّا الشَعیر»؛ به خدا سوگند، فرزندم مهدی برای تحقق آرمانهای خدایی، برای برقراری حکومت اسلامی، برای ایجاد عدالت اسلامی، اینطور خواهد زیست که لباسش لباس خشن و طعامش نان جو است.
این مرد از زُهدش معرفی کرد که اصلا امام زمان یعنی چه، درود بر تو ای بتشکن، درود بر تو ای مرجع بیدار، ای انسان هوشیار، ای ستاره درخشان ولایت، ای بزرگترین سنگر پایگاه ولایتفقیه، ای آیتاللهالعظمی خمینی [سه صلوات حاضران]. بنابراین مستضعف، آنکه با وجود رهبر، با وجود پیشوا، که روزگار او را میفریبد، احیانا از چند روز مبارزه میهراسد، این را قرآن میگوید مورد عذاب است.
مستضعفانی که موردعفو هستند
دسته دوم از مستضعفان، آنها که مورد عفوند، نه عذاب برایشان است، نه آنچنان هم موردعنایتاند که در حریم قدس خداوندی با سرافرازی و افتخار بنشینند. عفو خدا شامل حالشان میشود. کدام مستضعفان؟ «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا، فَأُولَئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ» [آیه 98 و 99 سوره نساء].
دسته دوم مستضعفانی هستند که حیلهای نمیتوانند در جوّ طاغوتی داشته باشند، عاجز است، زمینگیر است، پیر است، مریض است، اصلا قدرت فریاد ندارد، واقعا قدرت ندارد؛ نه اینکه حقیر شده است، موجودی است تحقیرشده، قدرتش را هم کشیدند، نه قدرتی که خودش انتخاب میکند، گاهی مثلا به یک کسی فلان مطلب را میگوییم، میگوید «لا یکلّف الله نفسا الّا وسعها»، بفرمایید ببینیم وُسع سرکار چقدر است؟ چه کسی میداند وسعش چقدر است که تا میرسد به مسئله و مشکلی میگوید لا یکلّف الله نفسا الّا وسعها! وسع انسان آنقدر عظیم و آنقدر بزرگ است که میتواند همچون عمار یاسر در ۹۳ سالگی ابروهای خودش را ببندد، ابروهایی که مقابل دیدگانش را گرفته است، بهوسیله دستمالی ببندد و در میدان حماسه به نفع حق فریاد بکشد.
اما واقعا یک دستهای هستند «لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً»؛ کاری از او نمیآید، نمیتواند، عاجز است، ناقص از نظر عضوی مثلا قدرت حرکت ندارد، یا نه «لَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا»؛ راه به جایی ندارد. این از گروه دوم، اینان را «عَسَى اللَّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ»؛ امید است که خدا اینها را مورد عفو قرار بدهد؛ ولی همچنین زیاد تعارفی با آنها نمیشود که بفرمایید، متشکر، لطف بفرمایید، اینها قاعدونی هستند که بر اساس نه فرصتطلبی بلکه واقعا ناتوانی، این بیچارگان نمیتوانستند، لذا خداوند به اینها هم فضل میدهد، مورد عفو قرار میدهد.
مستضعفان موردرحمت
اما گروه سوم، مستضعفان مورد رحمت، کدامین مستضعف هستند؟ آنکس که نه «حقیر» شده است، بلکه «تحقیر» شده و نه تحقیر دشمن را پذیرفت، بلکه بهپای خاست، قیام کرد، آگاهانه حرکت کرد، در مسیر افتاد. فریادهای خشمندهاش و غرندهاش پیوسته لرزه بر ارکان پوسیده دشمن میافکند. این دسته سوم مستضعفاناند. قرآن میفرماید مستضعفاند، اینها چه کسانی هستند؟ اینها در کنار خدایند. «وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا» [آیه 75 سوره نساء]؛ اینهایی که در نظام طاغوت خوک نشدند، گراز نشدند، اینها که با سگبازیهای نظام طاغوت به مبارزه برخاستند، آن نظامهای طاغوتی همیشه میخواهد که انسانها را مسخ کند، شخصیتشان را بکشد، نابودشان بکند، لذا میبینید گاهی مسابقه گربهبازی راه میاندازد، چرا؟ چون میخواهد عدهای را گربهصفت کند، مسابقه سگبازی راه میاندازد، چون میخواهد یک عدهای را سگ کند و باید منتظر بود در نظامهای طاغوتی بینالمللی، مسابقه خوکبازی، مسابقه گرازبازی، چون قرار است انسانها هرکدامشان به یک سمتی از این حیوانیت سوق داده شوند. آنوقت دیگر نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان! همه از بین میرود.
مصلحان بهپاخاستند تا انسان را از مسخ نجات دهند
اما این مستضعفان دسته سوم بهپاخاستند در اوج اختناق، در اوج وحشت، اما با آگاهی، با هُشیاری، با بینش، بهپاخاستند تا انسان را از مسخشدن نجات بدهند، این خیلی مسئله مهمی است. مصلحان بشری را ما از ابعاد مختلف باید ارزیابی بکنیم. یکی از بزرگترین ثمرات نهضت این پیشوا و مرجع آگاه، این بود که انسانهایی را که داشتند از مدار انسان خارج میشدند و در مجموعه حیوانیت و بهیمیت قرار میگرفتند، با آگاهی و با هوشیاری، برشان گرداند. جوان مسخشده در دست امپریالیسم شرق و امپریالیسم غرب را برگرداند و با قرآن، یعنی تنه درخت اصالتها آشنا کرد؛ که ای گل عزیز، برگرد تا تو را به این درخت پیوند بدهم تا همیشه شادابیات، طراوتت باقی بماند و چه پیوندی داد و درود بر شما.
سابقه تحصن در ایران تفاوت با دیروز
شما ببینید در تحصنهای سابق، گاهی تحصن که میشد، همه یک مشت پیرمرد. در زمان قبل از مشروطیت و بعد از مشروطیت، تحصنهای زیادی میشد که متأسفانه موضعش با این موضع خیلی فرق میکرد. تحصن بود در سفارت انگلستان؛ پدران ما تحصن میکردند، خوب چارهای هم نداشتند، نمیدانم، حتما منزل آیتالله خادمی نبود [صلوات حاضران]. ولی الحمدلله در باز است.
منتهی تحصن میدانید شرایطی دارد که ممکن است حالا یک وقتی در باره آن صحبت کنیم. من یک مسئلهای در این صحنهای که الان نمیتوانم بگویم، در این مدتی که اینجا میگشتم اتفاق افتاد، از بیداری بعضی از دوستان که حتی بعضی از افراد نمیدانم، نمیتوانم کم و کیفش را بگویم، بعضی از افراد چیزهای «مایع» را که میخواستند بیاورند اینجا، قبول نمیکردند، میگفتند نه. متحصنان اینجا هستند، ما چیز مایع قبول نمیکنیم. آن دشمن، از کجا معلوم؛ ببینید چقدر بیداری، باریکلا! تحصن چقدر آگاهی دارد. بعد دیروز برای من عجیب بود، برای من واقعا عجیب و تکاندهنده بود؛ دیروز یک مقدار «مایعی» آوردند که حالا توضیح نمیدهم که چه بود. گفتند که این خیلی زیاده و موردتوجه است، مورد مراقبت بوده، این باشد. دو نفر جوان گفتند ما قبلا میخوریم (چقدر روح بلنده)؛ ماقبلا میخوریم، حالا که میگویید اینطور است، دور نمیخواهید بریزید، قبلا میخوریم که به برادران عزیز متحصن آسیبی نرسد. چقدر عظمت میخواهد از نظر روح، شوخی نیست. این جوانی بود که از مدار انسان، فراریاش میخواستند بدهند و این مرجع دلسوز و آگاه برش گرداند و این چنین به تنه درخت اسلام پیوندش داد که امروز…
صفحه احد را ببینیم، در صفحه احدی که ۱۰ نفر کشته نزدیک به مرگ افتاده بودند، سواری میگوید آب آوردم که به اولیشان دادم، گفت نه، دومی تشنهتر است، سومی تشنهتر است، چهارمی، هرجا میبردم، میگفت آن، آن، خون از بدنش رفته میگفت آن یکی، آن یکی، تا آمدم سر دهمی، میگفت نه، همان اولی خیلی تشنهتر است، به آن برسان، وقتی برگشتم سر اولی، دیدم کشته شده، دومی شهید شده، سومی همینطور، همه مردند، کشته شدند، دعوت حق را لبیک گفتند و اینچنین در آخرین لحظات مرگ، گذشت نشان دادند. ای مرد بزرگ تو رشادتهای تاریخ را برای ما گویا کردی. درود بر تو. چقدر این شخصیت تابناک است؛ از ابعاد مختلف باید ارزیابی بشود نه از یک بعد.
برگرداندن نسل جوان و پیوند زدن این نوگلهایی را که در پنجههای قهار امپریالیسم و کاپیتالیسم و ماشینیزم داشت از بین میرفت و اسیر میشد، برگرداند. امروز نسل جوان مملکت ما حداقل قرآن را در جان دارد، چرا؟ چرا اینطور شد؟ پیرمردها ارزیابی کنید، چه بود که جوانانتان را اینچنین به قرآن عاشق کرد؟ نصفههای شب قرآن میخواند، مطالعه میکند، تحقیق میکند، صبح اول وقت میآید و میگوید اینجایش درست است؟ اینطور بررسی کردم این آیه را، درست است؟ این تفسیر را دیدم، این سخن را یافتم، درست است، چقدر عجیب بود تا آن جوّی که فرزندان این جامعه، همه داشتند در زیر دندههای بیامانِ خروشنده چرخدندههای ماشینیزم له میشدند. این خصوصیت خیلی عجیب است.
برنامهریزی استعمار و بیداری نسل جوان
حالا ما اینجا رسیدیم به سه دسته مستضعف؛ یادمان باشد که از کدامین دستهها هستیم. قطعا آنچه امروز مستضعف هست، گروه کثیر را مستضعفان دسته سوم تشکیل میدهند. بیدار، آگاه. منتهی میدانید نسل جوان، نسل جوان به همان سادگی که استعمارگر روی او فقط برنامهریزی میکند، فقط او، آن نسلهایی را که در یک جامعهای هستند پیرزنان، پیرمردها، روی آنان سرمایهگذاری زیادی ندارد. بگذارید خوش باشد یک گوشهای، اما روی کودکان هم زیاد برنامهریزی ندارد، اگرچه امروز اخیرا استعمارگران بینالمللی فکر بعد را میکنند و روی کودکان سرمایهگذاری میکنند، اما آنچه اولین برنامه او را تشکیل میدهد، سرمایهگذاری روی نسل جوان است.
و هرگاه نسل جوان بخواهد از برنامههای او فرار بکند، دو راه دارد. نسل جوان اصلا دو راه دارد؛ یا باید برنامه را بپذیرد، گردن بنهد، تابعم، قربان شما، شما فقط برای من وسایل زیستنم را فراهم کن، کولرم را، یخچالم را، تلویزیونم را، شوفاژم را، سانترالم را، اینها را فراهم کن، حقوق مکفی بگیرم، میزم را هم تهیه کن، هرچه بگویی دیگر من مخلص شما هستم. نوکر بشو، عبد بشو، دلقک بشو، میمون بشو، خوک بشو، گراز بشو، چشم.
این یک راه. اما راه دوم که نسل جوان میگوید من، من چگونه زیستنی را که تو موجود کثیف و امپریالیسم بینالمللی پیشنهاد میکنی نمیخواهم، من کلاغ نیستم همدم با مرداب. من اصلا یک سؤال برایم مطرح است: چرا باید زیست؟ میخواهم ببینم که این زیستن چیست؟ من نمیخواهم مرگ و ذلت و بیچارگی و زبونی و بدبختی. من میخواهم آگاهی، شهادت، انتخاب. نهضتهای اسلامی اصلا کارشان همین است. ممکن است کمیتا مقدارش کم باشد؛ اما کیفیتا اصیل است؛ چرا؟ چون انسان مسلمان، وقتی آنجایی که حرکتی آغاز میشود، از خانهاش میآید بیرون، «مَنْ یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهاجِراً اِلَی الله و رَسولِه…»، صبح که از خانه میآید بیرون، دم در خانه میگوید خدایا من از این خانه خارج شدم، بهعنوان اینکه مهاجر بهسوی تو و رسول باشم. هجرت میکند، یعنی چه؟ یعنی میفهمد چه میکند. ما فقط اگر تحصن میکنیم، بفهمیم چه میکنیم که مسیرش منحرف نشود. چون هر عملی رفقا انجام میدهید، حتی اگر نماز میخوانید، بفهمید که چهکار میکنید.
آگاهانه حرکت کنیم
قرآن یک لطیفه عجیبی مثل هزاران لطیفه و میلیونها لطیفهای که دارد، میفرماید: «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ». شاید فکر کنید چرا این آیه را خواندم؟ کسی که اینجا قرآن نمیخواند؛ نه! وقتی که قرآن خوانده شد، استماع کن. ما یک شنیدن، گوشدادن داریم، «سماع»؛ یک دل دادن داریم. به تعبیر خودمان میگویند «استماع»؛ یعنی آنقدر گوش میدهد که میگویند دارد دل میدهد. بعد میگوید قرآن وقتی خوانده میشود استماع کن؛ یعنی دل بده، دل بده به قرآن بعد تازه «و انصتوا»، یعنی فضایی ایجاد کن، معنی ساکت شو، سکوت کن، انصات، یعنی فضایی ایجاد کن که در آن فضا بفهمی چه کار دارید میکنید. یعنی تازه بفهمی که داری دل میدهی به قرآن؛ این است که به عمل تبلور میدهد، اهمیت میدهد، ارزش میدهد.
بنابراین رفقا هر کاری میکنید، از خانهتان بیرون میآیید، به قصد اینجا میآیید، بفهمید چهکار دارید میکنید؛ بقیه حل است دیگر. نه سروصدایی بهپا میشود، نه شعار توخالی داده میشود، نه از جهت میافتد حرکت، هیچ؛ فقط بفهمید چهکار میکنید. آگاهانه آنوقت راه میروید، آنوقت رنگ دارد حرکتمان، تحصنمان، همه رنگ دارد، چه رنگی دارد؟ رنگ فهم، برای خدا که صِبْغَةَ اللَّهِ باشد؛ «وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» [بقره، آیه 138].
بیت آیتالله خادمی، ملجأ و پناهگاه مردم/ درد مشترک ما را اینجا جمع کرده است
خوب این نکته که اگر فرصتی باز شد و خدای ناخواسته… چون امیدوارم که خدا بخواهد و این تحصن بر اساس خواستههای شما همین الان، ما هم از خدا میخواهیم، همین الان بشکند کسی که نمیخواهد مزاحمتی برای حضرت آیتالله، برای این مرد بزرگی که ملجأ هست و پناهگاه است و تا مشکلی ایجاد میشود مردم میدوند به طرف کوچۀ ابومسعود است اینجا، بله، شیخ ابومسعود، میدوند به طرف… کجا میروی آقا؟ میروم منزل آیتالله خادمی [صلوات حاضران].
اینجا را بهعنوان پایگاه امامصادق(ع) میشناسیم، اگرچه خانواده شما ممکن است چند روزی مشکلشان باشد، میدانیم، و هرکدام از ما خانه و زندگی داریم؛ اما درد مشترک ما را اینجا جمع کرده است، درد مشترک. آقا این مرد بزرگ چه کرده بود؟ چه کرده بود؟ آخر اصلا زمان را درک نمیکنند، ذائقه زمان دیگر نمیپسندد که از دیوار خانه کسی بیاییم پایین، اصلا نمیپسندد ذائقه این زمان. حالا گردنکشی هیچ، قلدری هیچ، بابا زمان را احساس کنید. حتی جوّ بینالمللی را احساس کنید. آخر یعنی چه این حرکات، یعنی چه؟ چه بود این، چه کرد، یک مردی دلسوخته، یک مردی عاشق و چه کار کرده، چه جنایتی مرتکب شده آخر [صدای گریه حاضران]؟
دستگیری آیتالله طاهری امروز عزاداربودن عمل صالح است
آخر از یکطرفی میگویید انتقاد بکنید و از یک طرف در دهان انتقادکننده میزنید، چرا؟ میگویید آقا انتقاداتتان را بگویید، ایشان یک سری انتقاد، مشکلات را گفته، یعنی چه! میگویید اختناق، میگویید در شرایطی بود که مردم را تهییج کرد، همه شاهد بودند، روز جمعه ایشان مرتب مردم را امر به سکوت کرد و گفت: «آقایان خواهش میکنم، تمنا میکنم اگر میخواهید شکوه این کنگره اسلامی، حفظ بشود، آرام بروید.» آقا حدود بیست هزار جمعیت، من که آمار ندارم؛ ولی تخمینم این بود، اگر برای هرکدامشان یک دانه پلیس گذاشته بودند، به این آرامی و نظم نمیشد بیرون بروند، آخر چرا حساب نمیکنند اینها. این همه آرام، با آرامش، فقط چهار تا را میدیدی وسط کوچه ایستاده بودند؛ آنجایی که ماشین زیاد بود، ترافیک سنگین شده بود، میگفت: آقا برادر صبر کن، چشم، بگذار آن برود. تحصیلکردههای خودتان سر جاده به هم راه نمیدهند، پشت چراغخطر به هم راه نمیدهند، آنجا فقط به خاطر خواهش آقای طاهری [صلوات حاضران]، این مرد بزرگ، این مرد آگاه، فقط خواهش کرد، ببینید چقدر معقول آمدند بیرون، آخر چرا روح زمان را درک نمیکنند اینها؟
آقا شما چراغانی هر سال را میدیدید؟ ما با تمام وجودمان عشق به امام زمانمان داریم؛ ولی میدانیم ای حجتبنالحسن، خود شما هم میدانید، خود شما هم شاهدید، چون شما تابع قرآنید، فرزند قرآنید، قرآن به ما میگوید عمل صالح یک عمل استانداردی نیست. عمل صالح که استانداردی نیست که همیشه یک روز یک کار، یک زمان انجام بشود. ای امام زمان خودت شاهد بودی، یک سال چراغانی کردن، جشن گرفتن، شکوه داشتن، عمل صالح بود و توی این جوّ چراغ را خاموش کردن، عزادار بودن عمل صالح است [صدای گریه حاضران].
من بهراستی تعجب میکنم اینها روانشناس ندارند؟ جامعهشناس ندارند؟ قدرت ارزیابی از دستشان خارج شده است؟ آخر یک مقداری هم گوش بدهید، ببینید این مردم چه میگویند، اینها با این همه فشار، با این همه خیانت، با این همه جنایت، موجودیتشان دارد از دست میرود، اینها باید هرکدامشان در این فشار، صدها «کاریل چسمان» [اعدامشده در ۱۹۶۰ در 38 سالگی- او به علت سرقت و تجاوز به عنف به اعدام محکوم شد و در زندان با نوشتن چهار کتاب موردتوجه افکار عمومی قرار گرفت]، گانگستر و دزد و جنایتکار و موجوداتی که الان در آمریکا هستند بهوجود بیاید، چه کسی اینها را حفظ کرده؟ اینها نمیفهمند، فقط و فقط فرمان امامصادق(ع)، فقط و فقط فرمان مرجع بزرگ، آخر این را ارزیابی نمیشه کرد؟ یک کشور با دو سطر نوشته که بگوید «آقا امسال چراغانی نداریم، چون مولا عزادار است»، و همه بگویند چشم. خودمان هم میدانیم، عزادار بود، چشم. دو سطر است بابا، این را یک ارزیابی بکنید.
به هرجهت، ولی من فکر میکنم قدرت ارزیابی، الحمدلله از دستشان خارج شده است. به هر جهت برادران عزیز اگر باز فرصتی پیش آمد، من یک حرف دیگری هم درزمینه مستضعفان دارم؛ چون اصلا آیهای که در اول خواندم، نرسیدم بررسی کنم. حداقل یکیدو جلسه دیگر، اگر تحصن ادامه پیدا نکرد انشاءالله و خواستههای شما برآورده شد، بگویید که ما وقت دیگری در فرصت دیگری، اگر اراده خدا باشد، با هم حرف میزنیم، اگر هم خدای ناخواسته تحصن ادامه پیدا کرد که البته تا خواسته مردم عملی نشه هست، اگرچه در خانه حضرت آیتالله به روی همه باز است.
ولی میدانیم جناب آقای خادمی [صلوات حاضران]، مشکلات شما را همه مردم میدانند، ضعف شما را، بیماری شما را، ناراحتی شما را همه میدانند ولی خب کجا بروند؟ شما فقط بگویید و قطعا ایشان در خانه را باز کردند، به روی همه شما باز است.
خواسته متحصنان
خواسته همه ما در وهله اول بهعنوان یک خواستهای که فعلا برای این تحصن شده…، خواستههای بعدی که خیلی طولانی است، آخر میدانید گاهی از اوقات شده که یکدفعه وضع شما وضع ناهنجاری است؛ مثلا ازنظر فقر، ازنظر گرسنگی، ازنظر مشکلات، یک وضع طولانی دارید، خب خواستهتان این است که فقر برطرف شود، گرسنگی برطرف شود، اما یکدفعه، یک کسی از راه میرسد، یک قدرتمندی مثلا اسلحه میکشد به طرف فرزندتان، میگویند خواسته شما؟ میگویید من دو خواسته دارم: اول این است که این هفت تیر را، این کلت را از سر فرزند من بردارید تا من یک آرامش پیدا کنم تا بتوانم تازه خواستههایم را تنظیم کنم!
جوّ ما فعلا این است، این مشکل برطرف شود و ما بتوانیم خواستههایمان را بیان کنیم، اگرچه بیان شده و تنظیم شده. ولی رفقا، خواستۀ اولیه همه این است که این مردی که واقعا عاشق بود، خدا شاهده، من نمیخواهم تبلیغ بکنم، دیدید روح من را، اصلا روحم این نیست که دلّال شخصیت کسی باشم. خودتان شاهدید سالها صحبت میکردم دلّال شخصیت نبودم؛ مگر اینکه واقعا احساس کنم که ضرورت دارد و شناخت داشته باشم.
این مرد، مرد عاشقی بود. پاکباخته است، دینباور است. این را من خوب میدانم، هوا تویش نبود. با ایشان مأنوس بودم، با این مرد بزرگ، با این انسان آگاه و تلاشگر و مجاهد و پیکارگر که خودتان شاهد بودید.
البته این را بگویم بعضی از رفقا گفتند که هیکل استخوانی ایشان، ولی مبارزه هیکل استخوانی و درشت برنمیدارد. گاهی ممکن است یک موجودی مثل من کمی درشت باشد؛ اما موجود فرصتطلبِ بزدلِ بیچاره زبون باشد و یکی هم هست مثل گاندی. گاندی لاغر بود، چند کیلو گاهی هم، اگر یکی از قدارهبندهای انگلستان راه میافتاد، یک مشت سادهای به صورتش میزد، شاید گاندی چند متر آنطرفتر پرتاب میشد؛ اما همین لاغر بود که استعمار بریتانیا را با آن گردنکلفتی به زانو درآورد. انگلیسها میدانید در هندوستان قیمت نمک را بالا بردند؛ خیلی زیاد تا جایی که مردم غذای ساده را میخواستند بخورند، مختصری نمک قیمتش زیاد بود. خب نمک هم اگر نباشه، خب بهترین تعبیرش این است که بگوییم نمک نیست. وقتی نمک نباشد هیچی نیست.
گاندی در مقابل این مقاومت و مبارزهای که انگلستان بر ضد هندوستان آغاز کرد، گفت که من از اینجا تا دریای نمک پیاده میروم، هر کس میخواهد بیاید تا باهم نمک بیاوریم، بدهیم به مردم. گاندی راه افتاد، ۴۲۰ کیلومتر، پیاده. جمعیتی که بعضی از کتابها نوشتهاند، یادم نیست، ظاهرا در «این است مذهب من» مال گاندی یا جای دیگری دیدم، جمعیتی که تا دریای نمک همراه گاندی لاغر نحیف بود، تخمین زدهاند حدود ۷۰۰ هزار نفر، گاندی گفت نمک بردارید، برداشتند و آوردند و ریختند وسط میادین، به مردم گفتند بیایید بردارید و بروید. انگلستان بیچاره شد، همین یک تکه، لاغر، ساده، استعمار انگلستان را به لرزه درآورده بود.
به هرجهت این مرد عاشق است. بارها گفت و میگفت که خدایا خواسته من این است که مرا آگاهانه اگر قرار است بمیرم، بمیران. برای اینکه من عاشقم، عاشق لقای توأم، شهادت، «مرگ آگاهانه» همان شهادت است.
به هر جهت برادران عزیز ما خواستهمان از این تحصن این است که این مرد دلسوخته، ما که نمیتوانیم آقا رها کنیم، آخر نمیشود تحمل کرد، شما جایی برای تحمل نگذاشتید، ۱۰ نفر از خانه یک نصفهشب میریزند، آخر این چه قدرتی ازنظر ظاهری داشت؟ بهسوی بچه او، بهسوی زن او حمله کنند؛ والا به خدا روح زمان نمیپذیرد، ذائقه زمان نمیپذیرد، یعنی چه این حرکات! یک مقداری خواستههای مردم را به آن توجه بکنید.

کمونیستهای فرصتطلب
یک وقتی یکی از همینها با فریاد و فشار، فریاد میکشید که آقا، موتور شماها را، موتور همه شماها را آیتالله خمینی روشن کرده است [سه صلوات حاضران]. توجه بفرمایید، گفتم که آقا یک مسئلهای را من طرح میکنم. به او گفتم در روزنامههای خودتان نوشتند که روز جهانی کارگر، ماتریالیست کمونیستها، این آدمهای فرصتطلب، کمونیستهای فرصتطلب، که یکیشان آمده بود، میگفت «این نهضت اخیر که به اعتبار حرکت فداییان…»، گفتیم آقا برس به کارت، دیگر هم جای دیگری نگویی، میخندند بهتها! تو اصلا مثل اینکه جایی مثل گودالی مدتها افتاده بودی، حالا آمدی میگویی نهضت اخیر به اعتبار فداییان! بریز دور آقا فدایی چی است! نهضت، نهضت اسلامی است. رنگ خدایی دارد؛ صبغه الله است. این آدمهای فرصتطلب که گاهی دیده شده که گونیگونی میآیند نشریات منتشر میکنند و عجبا که مردم هم فهمیدند، میگوید مال کیاست؟ میگویند آنها انداختند، میگوید خب بریز آنطرف!
مبارزه باید رنگ داشته باشد؛ نه اینکه حالا چون سفره انداخته شده بیاید یکخرده آن را عقب کند، این را عقب کند و بنشیند سر سفره، یاالله کجا بودید آقا؟ «آمدیم سر سفره بنشینیم، اصلا میدانید این سفره را ما انداختیم»، عه! تو با زور آمدی اینجا، میخواهی خودت را قالب کنی، سفره را تو انداختی؟! اینها هستند دیگر.
آقایان من اعلام میکنم به تمام کسانی که خدای ناخواسته میخواهند رنگ کمونیستی، رنگ سوسیالیستی به این حرکتها بدهند، مواظب باشید همچنین که استعمارگر غرب و امپریالیزم غرب برای ما دشمن است، امپریالیزم شرق هم دشمن است؛ فرق نمیکند، این را من بارها گفتم عزیزان، قرآن به ما میفرماید: «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ»؛ مواظب باشید به سمت کسی که میخواهد به شما ظلم کند، نروید. لاشرقیه لاغربیه! بلکه همین.
ما نه شرقی هستیم، نه غربی؛ همچنین که در یکی از جالبترین مقاطع زمانی که اینها به دستوپا افتاده بودند، که خودش داستانی دارد، ما دیدیم باز مرجع بیدار که عجبا، درست این اعلامیههای این مرجع بیدار در مقاطع دقیق زمانی خودش، که ما نه وابسته به شرق و نه وابسته به غرب، ما بلکه حنیف؛ دنبالهرو ابراهیم، دنبالهرو اسماعیل، دنبالهرو پیامبر عظیم و بزرگ اسلام، پیغمبر گرانقدر محمدبن عبدالله [صلوات حاضران]، راه ما راه امام علیبنابیطالب است، مارکسیزم از دیدگاه ما منفور است؛ همچنان که کاپیتالیزم منفور است، فرق نمیکند.
به هر جهت گفتیم آقا توی همین روزنامههای خودتان نوشتند که روز جهانی کارگر، این آدمهای فرصتطلب رفتند توی کارخانههای آمریکا، به کارگر سازشی آمریکا که اهل سازش است، گفتند آقا بیا، گفته چیه شعار؟ گفته: «نان، بهداشت، مسکن». همین شعارهایی که مارکسیستها میدهند. بعد این کارگر سازشی یکخرده نگاه کرده، گفته که اگر وایستی اینجا مفصل کتک میخوریها! آخر ما که سوروساتمان به راه است، برس به کارت بدبخت، این شعار اصلا تو نمیفهمی کجا باید داد.
گفتم: میدونی یعنی چه این حرف، روزنامههای خودتان مینویسند؟ گفت: یعنی چه؟ گفتم: یعنی اگر وضع مردم روشن باشد، اگر مردم مالک بر منابعشان باشند، مالک بر معادنشان باشند، آخر این درد است که یک ملتی چاه نفتش بسوزد و هرکس را میبینی بگوید الحمدلله! آخر بابا پول آدم میسوزد، میگوید الحمدلله! چرا؟ این را ارزیابی کنید. کدام شما ناراحت بودید و شب خوابتان نبرد که چاه نفت آتش گرفته بود. همه میگفتید خُب الحمدلله [خنده حاضران].
چاه نفت است مال منِ، مال شماست، دارد میسوزد، میگوید خدارو شکر؛ این خیلی درد است، نهفقط درد است، برای آنهایی که این را از مالکیت ما خارج کردند، درد است.
«انتقاد» را قیافه «انتقام» میدهند
به هرجهت توجه داشته باشیم که اگر یک مقداری وضع مردم، مالکیتشان در اختیار خودشان، آخر نمیتواند عرض کردم روح زمان نمیپذیرد که آقا من پول داشته باشم و مال من باشد، بعد بگویند خفه شو، حرف نزن، سکوت کن، نصفهشب از خانه بریزند بیرون، خب نمیتواند تحمل کند. خب آن هم میگوید دیگر، «انتقاد» است شما قیافه «انتقام» بهش میدهید. انتقاد را اگر میتوانید بپذیرد، خیلی راحت. بارها عدهای از سیاسیون نوشتهاند ما آمادهایم انتقاداتمان را بگوییم. عدۀ زیادی از مذهبیون از کسانی که اصلا دنبالهرو راه امام و مرجع آگاه و بیدار هستند (که تنها عرض کنم این را هم بدانید در قیافههای فرصتطلبی، اگر کسی پیشنهاد حرکت میکند، منهای وجود این نهضتگر عظیم و روشنگر بزرگ و بیدارگر آگاه، بدانید باز نغمه، نغمۀ استعمارگرایانه است).
هیچ راهی به جز نهضت روشنگر امام خمینی موردپذیرش نیست
راه ملت ایران و راه ملت اسلام، راه این مرجع آگاه و بیدار نه اینکه راه یکی از سیاسیون منهای ایشون باشد. ما هر سیاستی را و هر کدام از سیاسیونی را که بخواهد از این راه مرد بزرگ منحرف بشود، به هیچ قبول نداریم [حاضران: صحیح است، صحیح است، صحیح است]. راه هر مرجعیتی که بخواهد از نظر ملیّون، ملیّون منهای سیاسیون، ملیّون هم، مراجع ملیّون زیاد هستند. ملیّون یعنی کسانی که باز در گوشهها و کنارههای این مسلکهای سیاسی، سری به پا کردند. باز منهای راه ایشون هیچ راه، در هیچ بُعد، موردپذیرش نخواهد بود [حاضران: صحیح است، صحیح است، صحیح است]؛
بنابراین برادران عزیز توجه داشته باشید که مبارزه منحرف نشود، مسیر منحرف نشود، جوانان آگاه، وجودهای فرصتطلب را که الان خودشان را میچسبانند، اگر احیانا صلاح نیست که با آنها روبهرو بشویم، مواظب باشیم، به این زودی هم نباید میدان داد. من نمیخواهم بگویم کسی ممکن نیست در دل یک نهضتی قرار بگیرد، نه ممکن است؛ اما هرکس توبه کرد باید مثل حرّ توبه کند. حرّ توبه کرد. آمد گفت ای حسینبنعلی من اشتباه کردم، من غلط کردم، من در دل این نهضت دچار اشتباه شدم، اجازه میدهید بروم به میدان؟ توبه واقعی را که پیشوای بزرگی مثل حسین رد نمیکند. این توبه است. ممکن است کسی آگاه بشود؛ ولی باید موضعش مشخص بشود.
تداوم یک مبارزه از دیدگاه قرآن
به هرجهت، چند تا تذکر دادند، من انشاءالله اگر باز فرصت باشد، به دنبال این بحث مستضعفان، تداوم یک مبارزه را از دیدگاه قرآن باید طرح کنم، برای همه شما انشاءالله که قرآن به ما میگوید مستضعف آگاه، اگر، اگر بیتوجهی کنی و مبارزه تو تداوم نداشته باشد، همزمان متوقف خواهی شد که اگر فرصتی باشد، اراده خدا باشد، انشاءالله در یک جلسه دیگر این تداوم مبارزه را توضیح خواهم داد.
پیروزی حتمی با شماست
برادران عزیز که محبت دارند، عنایت دارند، عشق دارند به اینکه بتوانیم انشاءالله بر این اساس نتیجه قطعی را به اراده خدا، به خواست خدا، مأیوس یکوقت نشوید، نیروی دشمن نهراساند، امیرمؤمنان فرمود: «لا تَسْتَوحِشوا في طريقِ الهُدى لِقلّةِ أهلِهِ»؛ کمی جمعیت (حالا هم که کم نیستیم زیادیم)، کمی جمعیت اگر هم کم باشید، وحشت نکنید، بدانید دست خداوند پشت سر همه ماست، عنایت او سنت اوست، سنت خدا را رفقا در مسیر مبارزه فراموش نکنید. سنت خدا این است که اگر حماسۀ بر اساس آگاهی و عشق و انتخاب راستین سر دادید، پیروزی حتمی با شماست [حاضران: انشاءالله].
چند نکته و تذکر و دعا
چند تذکر دادند.
اولا، خواستند از طرف آیتالله خادمی [صلوات حاضران] که از اصناف مردم، از طبقات مختلف مردم، تشکر بکنم؛ البته چون گفتند من تشکر میکنم؛ ولی ظاهرا تشکری ما نداریم در این زمینه. چون میدانید نمیشه که مثلا اگر فرض کنید یک مادری یا یک پدری و برادرانی و خواهرانی یک عزیز خودشان را از دست دادهاند، مثلا این پدر و مادر این مرحوم ذاکر (ره)، که این جوانشان کشته شده، شهید شده، نمیشود که پدر بیاید به مادر بگوید که ای مادر از اینکه در غم فرزند خودت گریه کردی تشکر میکنم یا مادر بیاید از پدر تشکر بکند!
همه ما همدردیم، اصناف یک درد دارند، دانشجو یک درد دارد، طلبه هم همین درد را دارد، روحانیت هم همین درد را دارد، مرجع هم همین درد را دارد، همه یک درد داریم و همه میدانیم که درد چیست.
توجه بفرمایید… عرض میشود که همه یک درد دارند. دیگر اینکه من تشکر کنم از اصناف که لطف فرمودید آمدید تحصن کردید، من فکر میکنم نیازی نیست، چون اجر حرکت یکخرده کم میشود. منتهی چون در منزل ایشان بودیم، ایشان میفرمایند از ناحیه من از همه اصناف محترم، طبقات، دانشجویان عزیز، از همه تشکر کنید.
خدایا به برکت امام امیرالمؤمنین بزرگترین سنگر مبارزۀ تشیع، همه ملت اسلام را در راه تحقق آرمانهای الهیاش بیش از بیش موفق و پایدار بدار [الهی آمین].
نکته دومی که اشارهای کردند، به آن فرمودند، جریان حضرت حجتالاسلاموالمسلمین مرد آگاه و بیدار، جناب آقای طاهری فراموش نشود [صلوات حاضران].
باز تذکری دادند و تشکر از برادران عزیزی که از راههای دور آمدند؛ حتی نوشتهاند از شهرستانهای اطراف اصفهان که هیچ، از بسیاری شهرهای دیگر بعضی از آقایان آمدهاند، تشریف آوردهاند. ظاهرا از آبادان آمدند، از اهواز آمدند، از تهران آمدند، نمیدانم اینطور که تذکر دادند و من چند نفر را میشناختم که آمده بودند برای اینکه این صحنه را تماشا کنند، همدردی کنند، همگامی کنند، از آنها تشکر میکنیم. خدایا به برکت امام حسین بن علی بزرگترین مدافع راه فضیلت به همه ما توفیق حرکت کردن در مسیر خودت پیوسته و دمادم عنایت بفرما [الهی آمین].
مطلب دیگری که فرمودند، حضرت آیتالله بزرگ که انصافا باید از این مرد عزیز هم غایبانه تشکری کرد، که چگونه عاشقانه در راه تحقق این نهضت الهی قیام کرده است، حضرت آیتالله صدوقی [صلوات حاضران] ایشان بهکرات ظاهرا تلفن کردند، چند بار، همین الان تلفن فرمودند و تلگرافی زدند، همگامی و همدردی خودشان را اعلام کردند که البته من هنوز نخواندم.
نکته دیگری در زمینه اعلامیهها، البته میدانید ممکن است بعضیها اعلامیه دمکرده در خانه زیاد داشته باشند [خنده حاضران]، چون فرض کنید مال ۱۰ سال ۵ سال یا ۷ سال پیش، موقع زمانی میخواهد، این میبیند که الان فرصت هست، بیاید و اینجا بچسباند، یک وقت اینطور نباشد، البته حضرت آیتالله فرمودند که اگر چیزی باشد که بیدارکننده باشد، آگاهکننده باشد و جهتدهنده باشد، خب یکی دو تا از اعلامیههایی که من دیشب دیدم و برشان داشته بودم، اعلامیههای دمکرده بود، بادکرده بود. اینجا نداشته، میخواهد بیاید اینجا با یک پونز بچسباند. این هست که توجه داشته باشید، ما شعارمان باید جهت داشته باشد، روح زمان درش باشد.
بنابراین برادران عزیز توجه داشته باشید اینطور که توضیح دادند، همه چیزهایی که چسبانده شده، نه، مثلا مردم نجفآباد همدردیشان را اعلام کردند، مردم خوراسگان اعلام کردند، اینها باید باشد، خواستار بازگشت حضرت حجتالاسلاموالمسلمین آقای طاهری هستیم همگی [صلوات حاضران]، اعلامیههای مرجع آگاه و بیدار و زنده و دریادل و مسئول است که البته خب آن دیگر آقایان هستند میخوانند، ولی یک وقت، چون بعضیها ممکن است مستمسک پیدا کنند، نمیدانم مثلا فکر میکنند که احیانا این وسط یک داس و چکش هم یکی بیاید بزند، نه اینطور نباشد، اعلامیهها باید همه اسلامی و جهتبخش باشد، چون تحصن، تحصن اسلامی است.
[قرائت بیانیه آیتالله صدوقی]
شعارهای توخالی حربه به دست دشمن میدهد/ نمازجمعه و تحصن خودش شعار است
نکته آخری که خیلی خستهتان کردم، با توجه به اینکه حالا بعضی رفقا میگویند قصد نبود که تو سخنرانی کنی و چه کردی، وقتمان را اینقدر گرفتی، اگر قرار بود چه میکردی [خنده حاضران]. بله، به هر جهت برادران عزیز آنچه هست قرار شد که بفهمیم چه میکنیم، شعار بیمحتوا، شعارهای توخالی که گاهی حربه به دست دشمن میدهد، نداشته باشد، اینجا که فعلا مرکز تحصن است، این را از هر شعاری حفظ کنید. چون میدانید گاهی از اوقات برادر عزیز تذکر میدادیم که در نماز جمعه تذکر بدهید شعار نباشد، برای اینکه وقتی خود یک جمعیت شعار است، دیگر شعار میخواهد چه کار، نماز جمعه خودش شعار بود، و الا این همه تأکید کردند شعار ندهید، چرا اینها وحشت کردند، به خاطر اینکه جمعیت شعار بود. اصلا تحصن شما شعار است دیگر شعار میخواهد چه کار به آن صورت. بعضی از برادران عزیز توجه داشته باشند، مراقبت داشته باشند، این سنگر را نشکنید.
خدایا به برکت امام زمان، به برکت حجت بن الحسن، پیشوای آگاه و مرجع عالیقدر جهان تشیع، سنگر مبارزه راستین الهی بر نظامهای طاغوتی را بیشازپیش موفق و مؤید بدار. [الهی آمین]
خدایا بهحقیقت حجت بن الحسن عنایات خاصه امام زمان را شامل حال این ملت مستضعف بگردان [الهی آمین].
خدایا به برکت حجت بن الحسن توفیق رهنوردی به آستان خودت و آستان اولیایت به همه ما عنایت بفرما [الهی آمین].
خدایا فریادهای ما و حماسههای ما و شور و خروش همه ما به مصداق فرموده خودت که فرمودی إِنَّ اللَّه لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ، به سمت خداخواهی راستین، خدایابی راستین، خداجویی راستین، همیشه مداوم مقرر بفرما [الهی آمین].
خدایا فریادهای ما را بر اساس سنت خودت بهزودی نتیجه واقعی و راستین و الهی به آنها ببخش، [الهی آمین]
خدایا ملت ما را، جمعیت ما را از رهگذر تعالیم قرآن اسلامی بیش از بیش در جهت تحقق آرمانهای حکومت اسلامی و عدالت اسلامی و نقش بر آب کردن نقشههای اهریمنان و ناپاکان بیش از بیش موفق و مؤید بدار، [الهی آمین]
خدایا در ظهور موفورالسرور امام نور تعجیل بفرما و آخر دعوانا ان الحمدلله ربّ العالمین.
[قرائت متن بیانیه روحانیون اصفهان در حمایت از تحصن توسط مجری]
قسمت دوم این سخنرانی را که در تاریخ جمعه 13 مرداد 1357 ایراد شده است، میتوانید از اینجا دریافت کنید.