وقتی از اصفهان بین دو انقلاب صحبت میکنیم، مشخصا منظورمان انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی است. دو مقطع از زمان که حرارت و پویایی شهر و مردمانش به اوج خود میرسد.
آنچه مسلم است، مردم ایران همیشه و در همه زمانها چه پیش از انقلاب، چه پس از انقلاب و در دوران دفاع مقدس نیز مشارکت و نقش مؤثری داشتند و به نسبت حضورشان موفقیتهایی را نیز برای کشور به ارمغان آوردند …
نزدیک به 10 سال پیش نخستین مراکز تربیتی با عنوان «مدارس مسجدمحور» قد علم کردند و عدهای هم مشتاق تحصیل فرزندانشان در این مدارس شدند.
مدارس مسجدمحور آموزشی پرمحتوا را با نگاه ایرانیاسلامی دنبال میکنند. رهبر معظم انقلاب میفرمایند: نظام آموزشی ما نظام وارداتی است و بر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی مبتنی و استوار نیست.
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 57 و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، تشخیص و تصمیم امام (ره) مبنی بر تغییر ساختاری و بنیادی در بخشهای مختلف جامعه بر اساس مبانی اسلامی بود.
بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی ایران حضرت آیتالله خمینی(ره)، 29 فروردین 1358 را روز نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران نامگذاری کردند.
در آستانه انقلاب اسلامی ایران، بنده خلبان نجات بودم. یک روز قبل از انقلاب اسلامی مأموریتهای ما در ارتش مشخص و تعریف شده بود. در آن زمان این اعتقاد بود که ما ضدانقلاب اسلامی هستیم.
ارتش شاهنشاهی ایران در پایان دوره پهلوی بیش از 400 هزار نفر نیرو داشت و با بودجه نظامی در حدود هشتمیلیارد دلار در زمره 10 ارتش برتر دنیا قلمداد میشد؛ بههمیندلیل است که از یکسو حامیان شاه در 1357 برای حفظ نظام پهلوی بیش از هرچیز به ارتش دلخوش بودند.
برخی معتقدند نیروی ارتش در انقلاب اسلامی و در جنگ نقش چندانی نداشت؛ در همین راستا باید به حضور تأثیرگذار ارتش در پیروزی انقلاب اسلامی بر مبنای جهاد تبیین پرداخت و از افتخارات ارتش پس از انقلاب اسلامی و زمان جنگ گفت و حقیقت را آنهم با سند و مدرک گفت.
سال 59 بود که من هم مثل خیلی از بچهرزمندهها، خودم را به جنوب رساندم. خط معروفی بود به نام «خط شیر»؛ جایی که تمام فرماندهان جنگ، به خصوص بچههای اصفهان در آن خط تربیت شدند.
شروع آشنایی من با حاج علی زاهدی سال 61 و در لشکر امام حسین(ع) بود. حاج علی از همان روزهای اول توجه من را به خودش جلب کرد و به بهانه محبتی که به من نثار کرد، عجیب در دل و قلب من جای گرفت و اشتباه نیست اگر بگویم که پایه رفاقتمان از همان روزها شکل گرفت و تا زمان شهادتش ادامهدار شد.
آشنایی ما برمیگردد به سال 60 و منطقه دارخوین. من و چندنفر از بچههای دیگر و محمدرضا در منطقه پدافندی حاضر بودیم.