به گزارش اصفهان زیبا؛ در دانشگاه که قبول میشوند، فریادهای شادی برمیآید. هرکس به امیدی؛ یک نفر میخواهد در آینده شغل خوبی داشته باشد، یکی در جستوجوی جایگاه اجتماعی مناسب است و دیگری در نظر دارد دنیا را تغییر دهد.
چه میشود که هرچه به ترمهای بالاتر میروند، انگیزهشان کمتر میشود؟
برق چشمان نودانشجویان در ترمهای اول، با یأس و ناامیدی ترمهای آخر قابلمقایسه نیست.
این پدیده که رفتهرفته به مسئله تبدیل میشود، تبعات ناخوشایندی به همراه دارد؛ لذا پرداختن به دلایل آن ضروری به نظر میآید. آنچه به ذهن این نویسنده میرسد، از این قرار است:
شناخت ناکافی از رشته تحصیلی: با نیمنگاهی به وضعیت دانشآموزانی که در آستانه انتخاب علایق خود برای تحصیل در دانشگاه قرار دارند، درمییابیم که آنان عمدتا سردرگم و نامطمئن هستند؛ زیرا توضیح شفافی درباره تمامی رشتهها، چارتهای آموزشی و تواناییهای لازم برای موفقیت در آن رشته وجود ندارد.
این است که حضور و تحصیل در دانشگاه، گاه از آنچه در ذهن داشتهاند متفاوت رقم خورده و موجب دلسردی دانشجویان میشود.
توزیع نامتوازن فرصتهای شغلی: برای بسیاری از رشتهها کار مشخصی تعریف نشده و دانشجویان نمیدانند چه آینده شغلی در انتظارشان است.
همچنین به دلیل نبود آمار رسمی، اطلاعات مستندی در مورد وضعیت اشباع یا نیاز جامعه به تخصصها وجود نداشته و دانشجویان نمیتوانند با درنظرگرفتن به این مسئله، دست به انتخاب بزنند.
در چنین شرایطی، اوضاع اقتصادی نابسامان نیز مزید بر علت میشود و ناملایمتهای راه دانش را دوچندان میکند.
واحدهای تحصیلی ناکارآمد: تعداد زیادی از واحدهای درسی برای دانشجویان کاربردی نیستند.
بهحکم اجبار، دانشجو آنچه باید را حفظ میکند و امتحان میدهد؛ بیآنکه پس از مدتی حتی کلمهای از آن را بهخاطر بیاورد.
حذف برخی از این دروس یا کاربردیکردن آنها، میتواند گامی مؤثر در راستای ایجاد انگیزه باشد.
آموزش به شیوه سنتی: باوجود پیشرفتهای جهانی در زمینه روشهای تدریس، ما روزانه شاهد استفاده مکرر از فنون قدیمی برای آموزش هستیم.
تکرار مطالب بدون ایجاد تغییری در آنها، علاوه بر دانشجویان، موجب بیعلاقگی اساتید نیز خواهد شد و راه را بر نوآوری علمی خواهد بست.
فشار و استرس زیاد: گاهی اوقات به دلایلی مانند وجود رقابت در بین همکلاسیها، امتحانهای سنگین و سختگیری اساتید، حجم استرس دانشجویان افزایش مییابد.
دراینبین برخی افراد از ادامهدادن منصرف میشوند یا سعی میکنند راههای دیگری را برای موفقیت در امتحانات در پیش گیرند که هرکدام پیامدهای ناخوشایند خود را به همراه دارند.
مشکلات بروکراتیک: مسائل اداری، تقریبا در همهجا پیش میآیند؛ اما امان از زمانی که در محیطی مانند دانشگاه، کار گره بخورد. عمدتا انجام هر فعالیتی در دانشگاه مستلزم ارسال نامههای متعدد و طی پروسه پیچیدهای است.
فعالیتهای فرهنگی، تشکلها، هیئات مذهبی دانشگاهی، همه برای پیشبردن برنامهها درگیر این روند فرسایشی میشوند که در برخی موارد باعث میشود این افراد عطای کار فرهنگی را به لقایش ببخشند و به توده منفعلان بپیوندند.
حلقه مفقوده علم و صنعت: پیوند دانشگاه با واحدهای تولیدی و صنعتی، گرچه در میان شعارها بهوفور دیده میشود، در مرحله اجرایی ناکام مانده است.
در وهله اول، به سبب آموزش ناکارآمد، تنها برخی از رشتهها قابلیت تلفیق با صنعت را دارند و سایرین از بهکارگیری تواناییهایشان دررابطهبا تولید ناتوان ماندهاند.
در ادامه از بین همان تحصیلکردگان نیز تنها عده قلیلی به کاری مرتبط با رشته تحصیلی خود مشغول میشوند و دیگران بهناچار وارد حوزههای نامرتبط خواهند شد؛ زیرا زیرساخت لازم برای بهکارگیری همه فراهم نیست و از ابتدا هم ظرفیت پذیرش در رشته متناسب با بازار کار تعیین نشده است.
موارد فوق، تنها مشتی از خروار هستند. از آنجا که تحصیل، هزینه بالایی برای فرد و جامعه دارد، ریشهیابی احساس بیانگیزگی و کمشدن اشتیاق، بسیار مهم است و نیاز به موشکافی دقیقتر و بررسی بیشتر دارد تا بتوانیم بهمرور به راهکاری متناسب با مسئله بیندیشیم.