به گزارش اصفهان زیبا؛ درحال حاضر در دورهای از روابط بینالملل قرار داریم که خوشبینی نسبت به کارآمدی پیشین سازههای نظم موجود تا حدود زیادی موضوعیت خود را از دست داده و نوعی آنومی در سطح سیستمی درحال گسترش است؛ مفاهیم بنیادین نظم پساجنگ جهانی دوم تاحدود زیادی رنگ باخته؛چنانکه جنگ روسیه و اوکراین، بحران غزه، ادعاهای سرزمینی ترامپ نسبت به گرینلند و کانادا و … همگی دلالت بر نوعی آنومی هنجاری درون نظم مستقر دارد. در چنین فضایی ائتلافهای پایدار به طور چشمگیری تضعیف و یا دیگر امکان شکلگیری ندارند، روابط راهبردی سیاسی بینادولتی جای خود را به تعاملات فراملی جریانهای اقتصادی داده و اقتصاد دیجیتال بر بستر فناوریهای نوین همچون بلاکچین هر روز گستره وسیعتری در فراسوی حاکمیت دولتهای ملی مییابد. این دوره، دوره بازگشت مجدد مفروضات رئالیستی به عرصه سیاست جهانی است.
در طی دو سال گذشته بسیاری از متخصصان و اندیشمندان روابط بینالمللی هشدار دادهاند که مفروضات رئالیسم به طور صریح در حال بازگشت به عرصه معادلات در سطح نظام بینالمللی است؛ بازگشتی که نشانهای از ناکارآمدی و یا بیاعتمادی به ایدهها و ارزشهای ایدئالیستی نهادگرایی نئولیبرال است که همچون گذشته قادر به کنترل آشوب و تعدیل ورودیهای آشوبساز به محیط نظم بینالمللی نیست.
در پایه این تحولات، نگارنده مفهومی تحتعنوان «رئالیسم هوشمند» را نه در قامت یک نظریه، بلکه در مقام یک راهنمای عمل برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح کرده که سنتزی از رئالیسم، سازهانگاری و عناصر نئولیبرالیستی است و بهدنبال یک رویکرد تعادلی است که در آن، دولتها نه در دام بدبینیهای قدرتمحور و ساختار غیرمنعطف نظم بینالمللی بیفتند و نه در دام خوشبینیهای ایدئالیستی.
رئالیسم هوشمند تلاشی است برای حفظ تعادل در کنش سیاست خارجی
درواقع، رئالیسم هوشمند بر مفروضات قدرت پایه تأکید دارد و انتخابها و اصول رفتاری خود را درون منطق نظم موجود تعریف میکند؛ اما از فرصتهای موجود در آن همچون دیپلماسی و ظرفیت نهادگرایی به طور محتاط بهره میجوید.
درواقع بهطورهوشمند و با درنظرگرفتن منافع ملی، میکوشد تا نوعی تعادل در تقویت پایههای قدرت سخت و نرم در داخل و فرصتهای موجود در سطح نظام در سایه همکاریها و وابستگیها برقرار کند.
در این دوران که نظم جهانی در فرایند زایش است، لازم است که هوشیاریهای بسیار بالایی در تنظیم رفتار سیاست خارجی بازیگران وجود داشته باشد. پیشتر این باور وجود داشت که امکان رسیدن به تفاهمات و ایدههای جدیدی درون منطق جهانوطنگرایی و بر اساس منافع و خیر مشترک بیش از بروز تنش و تضاد منافع فراگیر است؛ اما سرنوشت نامعلوم بحران اوکراین و یا خشونتهای مستمر در غزه، نشان داد در شرایط موجود از نظم جهانی، هرگونه خوشبینی غیرواقعبینانه و احساسی و غیرعقلانی درباره مفروضات ایدئالیستی نمادگرایی نئولیبرالی، میتواند یک اشتباه استراتژیک برای بازیگران سطح نظام باشد؛ خوشبینیهایی که ممکن است کشورها را به ورطه سقوط بیندازد؛ چرا که ساختار هندسه قدرت در عرصه بینالمللی در حال تغییر است و کشورهای مختلف در تلاشاند خود را در این نظم جدید قدرتمند و بقای خود را تضمین کنند.
تغییر در رویکرد آمریکا نسبت به جنگ اوکراین در دو دولت بایدن و ترامپ نشانهای برای صدق این مدعاست.
با این وصف، تأکید بر رئالیسم هوشمند از این جهت است که در عین اینکه باید از دام بدبینیهای ایجادشده ناشی از قدرتمحوری که مانع از بسط همکاریهای بینالمللی میشود دوری جست، باید از خوشبینیهای بیپایه و اساس ایدئالیستی نیز اجتناب کرد.
همانطور که اشاره شد، رئالیسم هوشمند تلاشی است برای حفظ تعادل در کنش سیاست خارجی؛ اما ابزار اصلی آن در تقویت قدرت ملی و پایههای آن بر رجحان نقش فناوری و دانش در تولید قدرت ابتنا دارد.
سه اصل کلیدی برای «هوشمندی» در تعامل از منظر رئالیسم هوشمند عبارتند از:
۱. اصل حداقلسازی ریسک: هر تعاملی باید تضمین کند که هزینههای امنیتی آن کمتر از منافع اقتصادی/فناورانه است.
۲. اصل انعطاف پویا: امکان تعدیل سریع راهبرد در صورت تغییر موازنه قدرت.
۳. اصل وابستگی متقابل کنترلشده: تعامل در حوزههایی که وابستگی دوطرفه ایجاد کند (نه یکطرفه).
بر این مبنا، نگارنده در حوزه مذاکرات جاری بین ایران و آمریکا، معتقد است مذاکره نه یک استراتژی، بلکه یک تاکتیک است. آنطور که مذاکرات نباید هدف اصلی سیاست خارجی باشد؛ بلکه باید ابزاری برای دستیابی به اهداف بلندمدتتر تعریف شود.
به بیان دیگر، مذاکرات میتواند در یک چارچوب رئالیستی ولی همکاریجویانه و در راستای تقویت قدرت ملی، موجب تقویت پایههای اقتصادی، سیاسی و دفاعی شود؛ به همین دلیل، ضروری است که پایههای توافقاتی مانند برجام نباید محدود به مدتزمانهای کوتاه باشد؛ بلکه باید این توافقات بهگونهای طراحی شوند که برای مدتزمان طولانیتری اثرات خود را بر جای بگذارند و زمینههای بازسازی اقتصادی و بهبود روابط بینالمللی کشور را فراهم کنند.
ممکن است این گزاره با مفروضه اصلی رئالیسم هوشمند مبنی بر سیالیت نظم و ترتیبات ناپایدار نظم در تضاد باشد. در پاسخ باید اشاره داشت که مراد از توافقات پایدار ملحوظداشتن بیشترین سطح از ضمانتها و سازوکارهای قانونی برای ماندگاری و کارایی هر چه بیشتر توافقات است و نه مانایی آن. از نحوه نیل به توافقات پایدار شاهد هستیم کشورهای مختلف در رقابتی سخت در تلاشاند تا از طریق پیوندهای اقتصادی و فناورانه جدید، خود را قدرتمند کنند؛ برای مثال، دولتهای عرب حاشیه خلیج فارس
به طور شتابنده در حال تقویت روابط خود در زمینههای نوآورانه مانند فناوریهای پیشرفته همچون هوش مصنوعی، دانش نانو و کوانتوم هستند.
در این شرایط، هر گونه عقبماندگی از فضای رقابتی پیامدهای کاهنده بر سطح کنشگری و منزلت کشور در روندهای آینده برجای خواهد گذاشت. لذا رئالیسم هوشمند با تأکید بر نقش دانش و فناوری در چارچوب مذاکرات پیش رو بر سه حوزه فناورانه تأکید دارد:
۱. فناوریهای دانشی راهبردی امنیتساز همچون هستهای، موشکی، امنیت سایبری و هوش مصنوعی نظامی؛
۲. فناوریهای دانشی راهبردی زمینهساز همچون علوم زیستی، نانو، هوش مصنوعی غیرنظامی؛
۳. فناوریهای دانشی جامعهنگر همچون انرژیهای تجدیدپذیر و پاک.
فقط حاشیهها قابل مذاکرهاند؛ نه هسته دانش و قدرت ملی
بر بستر رئالیسم هوشمند، در فناوریهای دسته نخست تنها آن بخشهایی از برنامه هستهای ایران که از نظر فنی تأثیر مستقیم و فوری بر قدرت علمی و صنعت هستهای کشور ندارد، قابلیت مذاکره دارد و نه اصل فناوری و زمینههای دانشی آن. بهطور مشخص، مسائل مرتبط با درجه غنیسازی و یا سطح فعالیت برخی سایتهای هستهای که بهطورمستقیم و مؤثر بر نیازمندیهای کشور در حوزه صنعت هستهای تأثیر چندانی نمیگذارند، میتواند برای اعتمادسازی و چانهزنی در چارچوب مذاکرات مورداستفاده قرار گیرند؛ به عنوان مثال، میتوان سطح غنیسازی را تا محدود ۳.۶۷درصد کاهش داد یا فعالیت برخی از سایتها را بهطور موقت محدود کرد. چنانکه در توافق برجام نیز این چنین شد تا سوءظنها از مقاصد برنامه هستهای ایران را به اعتمادسازی تبدیل کند.
اما باید به این نکته نیز توجه داشت که قدرت دفاعی و توان علمی، که جزو پایههای اصلی قدرت ملی کشور به شمار میروند، به هیچ وجه قابل مذاکره نیست.
همانطور که درباره تعداد و نسل سانتریفیوژها و ظرفیتهای غنیسازی اشاره شد، باید توجه داشت که تغییرات و پذیرش محدودیتها در این زمینهها نباید بهگونهای باشد که باعث تضعیف قدرت علمی و اقتدار کشور شود.
مسئله اصلی این است که ایران باید در راستای تقویت قدرت ملی خود گامهای بلندی بردارد و در این مسیر، سرعت و دقت در تقویت قدرت ملی بسیار حیاتی است.
ما زمان بسیاری را در میدان رقابت با رقبای خود از دست دادهایم و باید از فرصتهای پیش رو بهطورمؤثر استفاده کنیم تا توان اقتصادی، دفاعی و علمی کشور را در برابر تهدیدات احتمالی به بیشینهترین وجه خود ارتقا دهیم.
بر اساس رئالیسم هوشمند، این فرآیند باید در چارچوب یک استراتژی منسجم و متمرکز برای افزایش قدرت ملی ایران در عرصه جهانی صورت گیرد. در مجموع، این فرآیند یک تاکتیک استراتژیک است که در چارچوب مذاکرات بینالمللی و در راستای تقویت توان ملی باید پیگیری شود و در هر زمینهای که ممکن است بهطورمؤثر قدرت ملی را افزایش دهیم، اقدامات لازم صورت گیرد.