به گزارش اصفهان زیبا؛ خیابان طالقانی یکی از قدیمیترین خیابانهای اصفهان است که انواع و اقسام مشاغل را میتوان در آن مشاهده کرد؛ از شیرینیفروشی مشهور این خیابان گرفته تا مغازههای تعمیر لوازمخانگی و خیاطیهای قدیمی… .
شهر گرام و ضبطصوت
مغازه آقای کریمی، یکی از کسبه قدیمی محل، در ابتدای کوچه زرگرباشی قرار دارد، مغازهای که در گوشهوکنار آن میتوان انواعواقسام وسایل قدیمی از گرام، بلندگو، ضبطصوت و حتی تلویزیونهای قدیمی را مشاهده کرد. صدای ملایم و مهربانی از من دعوت میکند تا وارد مغازه شوم.
از خوزستان تا اصفهان
کریمی اهل استان خوزستان است و به گفته خودش از سال ۶۲ که به خاطر جنگ به اصفهان آمده، این مغازه را خریده و شغل تعمیر وسایل صوتی و تصویری را آغاز کرده است.از او درباره شغلش میپرسم. میخندد و میگوید: «در خوزستان هم کارم این بود؛ برای همین وقتی به اصفهان آمدم، تصمیم گرفتم همان حرفه را دنبال کنم. با اندک پولی که داشتم، این مغازه را خریداری کردم و مشغول به کار شدم.»
سال ۶۲ و آغاز کار با سه نفر دیگر در خیابان طالقانی
با ناراحتی از دوستان قدیمی میگوید که حالا به رحمت خدا رفتهاند و ادامه میدهد: «ما سه نفر بودیم که اولین ساکنان این خیابان در همان سالها هستیم. صاحب مغازه رادیو ایران، من و آقای شکوهی، آنها به رحمت خدا رفتند و از جوانهای قدیم فقط من ماندهام.»
از او در خصوص چگونگی تعمیر وسایل میپرسم، اظهار میکند: «قدیمها بیشتر ضـبـطصوت، ویدئو و گرام و حتی تلویزیونهای آکاردئونی و سیاهوسفید را تعمیر میکردم. حالا بیشتر وسایل دیجیتالی و تلویزیونهای جدید را تعمیر میکنم؛ اما نسبت به قبل کارمان کمتر شده است.»
افزایش دستمزد و کاهش تقاضای مردم
از او در رابطه با استقبال کم مردم میپرسم، میگوید: «آن زمان، هم قیمت لوازمیدکی کم بود و هم مالیات کمتری میدادیم؛ اجرتها نیز کم بود، البته جنگ و نبود وسایل سرگرمی هم موجب استقبال بیشتر مردم شده بود.»
امانتهای ۴۰ساله مغازه
به وسایل داخل مغازه اشاره میکند و میافزاید: «تعداد زیادی از این گرامها و ضبطصوتهای قدیمی متعلق به من نیست؛ اینها را ۳۰ یا ۴۰ سال قبل برای تعمیر آوردند؛ اما بعد کسی دنبال آنها نیامد. حالا نزد من امانت مانده است و نمیتوانم آنها را دور بریزم.»
روزهای خوش دیروز با مردم خونگرم محله
از روزهای دور میگوید؛ از مردم خونگرم محله خلجا و ادامه میدهد: «آن روزها همه باهم دوست بودیم. کسی سر جنگ با دیگری نداشت و همه در کنار هم مشغول به کار بودند. تظاهر نداشتیم. اگر کاری را بلد نبودیم، به دیگری میدادیم و عقیده داشتیم که خدا روزیرسان است.»
از روزهایی تعریف میکند که با دوستان در کنار مغازه گرم صحبت میشدند و ادامه میدهد: «چه دوران خوبی بود. عصرها کنار هم جمع میشدیم و چای میخوردیم. گل میگفتیم و خوش بودیم. زیادهخواه نبودیم و با همان دستمزدی که داشتیم، روزگار میگذراندیم.» آقای پوستیندوز، یکی دیگر از کسبه قدیمی محله، حدود ۵۰ سال است در اینجا مغازه عینکسازی دارد. او به مغازه اشاره میکند و میگوید: «اینجا از آن زمان تاکنون تغییری نکرده است؛ فقط ظاهر آن را تغییر دادهام؛ درصورتیکه بنای مغازه هنوز کاهگلی بوده و سقف آنهم چوبی است.»
از او در خصوص حرفهاش میپرسم، بیان میکند: «آن زمان اینجا محل اقامت و طبابت چشمپزشکان معروفی مثل دکتر اعلم، دکتر دانشگر و… بود. یادم هست بیماران زیادی از صبح خیلی زود از شهرهای مختلف مثل الیگودرز، فریدن، شهرکرد و حتی از شهرهای دورتر میآمدند و اسم خود را مینوشتند تا نوبتشان شود.»بعد میخندد و ادامه میدهد: «من هم صبح زود میآمدم تا همراه پزشکان اینجا کار کنم و مشتریهای خودم را از دست ندهم.»
پزشکان ماهر دیروز و دوستی با مردم
آقای پوستیندوز سپس به پزشکان ماهر آن زمان اشاره میکند و ادامه میدهد: «آن زمان پزشکان واقعا همدرد مردم بودند. یادم هست همین دکتر اعلم از خیلیها حتی ویزیت نمیگرفت؛ با عینکسازها نیز هماهنگ نبود که بیمارها را فقط به یک نفر ارجاع دهد؛ هر وقت هم از او میخواستیم بیمارهای خودش را برایمان بفرستد، بیفایده بود.»















