شفا
برای مادری که مثل باران بارید!
۱۰:۰۰ - پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

برای مادری که مثل باران بارید!

باران مثل دم اسب می‌بارید. نیمچه نسیم خنک اردیبهشتی هم می‌آمد و با قطره‌های درشت باران روی صورتم می‌خورد. قرار نبود این ساعت از شب حرم باشیم؛ اما سرماخوردگی همسر و رفتن به دارالشفای امام رضا (ع) مسیرمان را به این سمت کج کرده بود و ما را گذاشته بود صاف وسط صحن انقلاب و در انعکاس زردی گنبد و ایوان طلا، محصور و اسیرمان کرده بود.

شفای خیر
۱۱:۲۹ - یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲

شفای خیر

جمله «چقدر زود دیر می‌شود»، هیچ‌وقت کلیشه‌ای نمی‌شود. داشت برای خودش راه می‌رفت و به زبان مخصوص خودش با مداح هم‌خوانی می‌کرد، سینه می‌زد و می‌رفت. برایش فرش سبز پهن کرده بودند.

به نیت شفا
۱۲:۱۷ - یکشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱

به نیت شفا

بفرمایید آقا. این شکلات‌ها از امام‌رضا اومده. به نیت شفا. پسرک قبل از پدر شکلات‌ها را یکجا از دستم می‌قاپد. گویی تمام راه منتظر گرفتن شکلات‌ها بود. اشک امانم نمی‌دهد.