
آغاباجی هربار میخواست برود بیرون خانه، پالتو را برمیداشت و فرو میرفت تویش. موهایش را میپیچید توی چارقد و کلاه سرش میگذاشت. پالتو توی تنش زار میزد. وقتی پالتو را میپوشید، آژانها حالیشان نمیشد که این آدم، زن است و نه مرد…

همان روزهای قحطی بود که پدربزرگم ورشکست شد. تاجر بود و از کرمان خرما و زیره بار میآورد. پدربزرگ، یک دفعه ندار شد. هر بار باید راه میافتاد سمت میدان شاه بلکه لقمه نانی پیدا کند…

فکر نمیکردم مردها به همین سادگی گریه کنند. فکر نمیکردم با همین جمله ساده «چرا این عکس را زدید توی مغازهتان؟» یا «چرا مشکی پوشیدید؟» یکدفعه به هقهق بیفتند.

«خانهتاب» سیری در فرهنگ عامه مردم اصفهان طی سالهای 1314 تا 1320 است که به سراغ وقایع تاریخی آن زمان همچون قانون کشف حجاب، ممنوعیت برگزاری مجالس روضهخوانی و قانون متحدالشکلشدن لباس رفته است.









