پلریکور با اشاره به عدم تمایل فرانسویان به یادآوری خاطره برخی وقایع تاریخی دشواری پذیرش آنها برایشان، شرح میدهد که اینها نه تنها «یادآوریهایی عینی که زخمهایی فردی و جمعی هستند.» با مباحث دیگر او در اینجا کاری نداریم، اما بر آنیم تا بخشی از زخمی جمعی را که ممکن است در بدهبستان شرایط به طور مداوم کمرنگ و پررنگ شود به طور عینی مستند کنیم، مگر نه اینکه خاطره جمعی از بیان و تبادل عینی همین تجارب و نظرات ساخـته میشود؟!
شنیدن واژههای خشونت جنسیتی، قتل ناموسی، غیرت و جز آن در چندین هفته گذشته برای اغلب ما تقریبا به امری روزمره تبدیل شده است. برای بسیاری جرقه این لهیب آتش از قتل رومینا اشرفی، دختر تالشی به دست پدرش و حواشی آن رقم خورد. دهشتناکبودن این قتل و حواشی آن موجب شد تا از پسِ آن خبرهای بیشتری از این دست خشونتهای مبتنی بر جنسیت که به گواه مقامات در اظهارات همین چند وقت اخیرشان مرتبا در حال وقوع هستند، به دستمان برسد. چیزی که واکنشهای بسیاری را برانگیخته، اظهارنظرهای متفاوتی را در بر داشته و به طور مشخص، پوشش جراحتی چرکین که زیر پوست جامعه ریشهدار شده بوده را کنار زده است.
برای دستهای نه چندان کوچک از ما شنیدن این دست خبرها به مثابه یادآوری زخمی فردی است. تجربه خشونتهای مبتنی بر جنسیت نه چیز جدیدی است و نه محدود به طبقه یا پایگاه اجتماعی یا قوم و شهر خاصی. در واقع میتوان گفت تجربه زیست روزمره همواره با تجربهکردن خشونتهای مبتنی بر جنسیت گره خورده است.
آنچه در این پرونده سعی کردهایم بدان بپردازیم، گردآوری بخشی از نظرات (بعضا متفاوت) درباره موضوعی واحد است: خشونت مبتنی بر جنسیت، زنکشی یا آنچه اصطلاحا به آن قتل ناموسی میگوییم. برای من و بسیاری از ما بهکاربردن واژه قتل ناموسی چندان راحت نیست، چراکه برآمده از وضعیتی است که خود تولیدکننده خشونت است. واژهها بازنماییکننده وضعیتی هستند که در آن شکل گرفتهاند؛ اما در متن نویسندگان مختلف اگر این واژه آمده تغییری نکرده است، لهذا بد نیست که اینجا توضیحی درباره آن داده شود.
مردسالاری وضعیتی اجتماعی است. یک گفتمان است. بنیانهای مردسالاری و جریانیافتن بنمایههای آن دقیقا در لایههای خود جامعه رخنه دارد نه جایی بیرون از آن. یکی از بازوهای اصلی بازتولید هر گفتمان (جریان غالب) زبان است. گفتمانها الفاظ مورد پسند خودشان را از زبان دیگریِ گفتمانیشان بیان میکنند. چیزی شبیه به همین قتل ناموسی.
ناموس در فرهنگنامهها برابر با شرف، پاکدامنی و آبرو قرار داده شده است. لکن کاربرد آن در جامعه به طور مشخص در رابطه با زنان است.
ما نمیشنویم که بگویند مردی ناموس زنی باشد، اما برعکسش برایمان مصداق دارد و زمانی که خشونتی مبتنی بر جنسیت (در اینجا زنکشی و خشونت علیه زنان) رخ میدهد، نام آن را میگذارند قتل ناموسی.
باید دقت کنیم که خشونتهای جنسیتی میتواند علیه مردان یا پسران هم باشد. پس بهتر است از واژگان در جای خودشان استفاده کنیم. اگر میخواهیم خشونت علیه زنان و زنکشی را محکوم کنیم، واژه درستش را به کار ببریم. اینجا حتی میتوانیم حق مردان و پسران را نیز در وقوع خشونت به رسمیت بشماریم؛ چیزی که گفتمان مردسالار هرگز به رسمیت نمیشناسد.
بازگردیم به ابتدای بحث. در پرونده حاضر، سعی کردهایم با گرد هم آوردن بخشی از نظرات افراد با رویکردهای مختلف درباره وقایع رخداده به مثابه زخمی بر پیکره جمعی، تحلیلی نسبت به وقایع رخ داده ارائه کنیم.
آنچه برای همه ما مسجل است آن است که تمام این رخدادها در همین جامعه رخ داده. آن کسی که کشته شده یا مورد خشونت واقع شده، آن کسی که کشته یا خشونت ورزیده، موافقان یا مخالفان؛ همه و همه اعضای همین جامعه هستند. امر جمعی و زخم جمعی برای همه به یک نسبت اما رخ نداده. در سطوحی از جامعه همچنان مقومهای قدرتمندی برای پشتیبانی از رخدادن خشونت علیه زنان وجود دارد.