به گزارش اصفهان زیبا؛ یکی از پویانماییهای خاطرهانگیز تلویزیون که در ذهن اکثرمان ماندگار شده، «شکرستان» است که قصههایش بر اساس داستانها، ضربالمثلها و داستانهای ایرانیشرقی انتخاب شدهاند و از لحاظ صداگذاری و تکنیکهای انیمیشنسازی در جایگاه خوبی در میان دیگر آثار این قالب از هنر تصویری قرار گرفته است.
مسعود صفوی، برنامهساز حوزه کودک و نوجوان و تهیهکننده «شکرستان» و آثار دیگری همچون «تاریخ از اینور»، «پلانکی»، «شبکه کوچک» و … است. به مناسبت پایان جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان، بهسراغش رفتهایم تا گفتوگویی درباره آثار سینمایی و تلویزیونی ویژه کودک داشته باشیم.
درباره تجربه خود از جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان بگویید و جایگاهی که این جشنواره برای دنبالکنندگان جدی سینما در اصفهان داشت.
من و همنسلانم که ساکن اصفهان و علاقهمند به سینما بودیم، همه مدیون جشنواره فیلم کودک هستیم. یکی از رویدادهایی که ما هر سال منتظر بودیم تا از راه برسد، این جشنواره بود. خوشحال بودیم که ماه مهر از راه میرسد و میتوانیم فیلمهای جدیدی ببینیم و با هنرمندان از نزدیک روبهرو شویم و در پاتوقها و گفتوگوها شرکت کنیم یا در داوری فیلمها حضور یابیم.
ما خیلی درگیر جشنواره بودیم. البته جشنواره فقط به همان مقطعی که برگزار میشد محدود نبود. در طول سال نیز در جاهای مختلف مثل حوزه هنری، فعالیتهایی درباره جشنواره ادامه پیدا میکرد. بعدتر که من در عرصه سینما بهصورت جدی و تخصصی شروع به کار کردم، این جشنواره جایگاه مهمتر و عمیقتری برایم پیدا کرد. خاطرهانگیزترین و بهترین فیلمهای زندگیام را در جشنواره تماشا کردم. به همین علت هر سال جشنواره را دنبال میکردم؛ حتی اگر در اصفهان نبودم و نمیتوانستم حضور پیدا کنم تا ببینم چه فیلمهایی در آن اکران شده، چه داورانی حضور دارند و وضعیت آن به چه صورت است. این جشنواره سابقه طولانی و تاریخچه مهمی دارد و باید جدی گرفته شود.
از نسل خودتان گفتید و تعلقخاطری که حتی در طول سال به جشنواره داشتید. بهنظرتان چه اتفاقی افتاده است که دیگر شاهد شکلگیری چنین نسلهایی در اصفهان نیستیم و جشنواره انگار تبدیل شده است به یک تکلیف و وظیفه صرف و پویایی سابق را ندارد؟
موضوع به فضای کلی فیلم کودک در ایران مربوط است. باید دید چه اتفاقی در سینمای ایران یا سلیقه مدیران نهادهای فرهنگی و سینمایی افتاده است که سینمای کودک، از آن اوجی که در دهه شصت داشت و هنرمندان مهم و بزرگی در آن فعالیت میکردند، به این حالوروز افتاده است. در دهه شصت سینمای کودک بهشدت پرفروش و پرطرفدار بود. از آثار کسانی مثل محمدرضا هنرمند، ایرج طهماسب، مرضیه برومند و دیگران بسیار استقبال میشد. سوای از سینمای تجاری، حتی در سینمای هنری کسانی مثل کیارستمی فیلمهایی با محوریت کودکان میساختند که منتقدان و عموم مردم نیز از آنها استقبال خوبی میکردند.
در دو سه دهه اخیر است که سرمایهگذاری نهادها بر روی حوزه کودک به حوزههای دیگر منتقل شده است و این شاید بخشی از ماجرا باشد. همچنین احتمالا نسل جدیدی از کسانی که دغدغه کودک داشته باشند در سینما هنوز روی کار نیامده تا بتوانند جریان نویی را در سینمای کودک ایجاد و رهبری کنند.
همین امروز هم میبینیم اگر کار خوبی در عرصه کودک ساخته شود، استقبال خوبی از آن میشود. مثل برخی انیمیشنهایی که در سالهای اخیر با کیفیت بالایی ساخته شده و فروش خوبی هم داشته است. این فروش بالا برمیگردد به اینکه وقتی یک کودک میخواهد فیلمی را در سینما ببیند، طبیعتا بهتنهایی نمیتواند به سینما برود و با خانوادهاش میرود.
مسئله دیگر هم فقدان یا ضعف نهادهایی مثل کانون پرورش فکری است. تولیدات کانون تا چند دهه پیش، چه از نظر کمی و چه کیفی، سطح بالایی داشتند. باید دید چرا سازمانهای دولتی به سینمای کودک اهمیت نمیدهند. بد نیست اگر بخش خصوصی نقش مضاعفی در این زمینه ایفا کند و سرمایههای بیشتری را به حوزه کودک اختصاص بدهد، آنگاه شاید گشایشی رخ بدهد.
در مقام یک تهیهکننده که آثار مختلفی را در زمینه کودک و نوجوان ساختهاید، درباره مشکلات و موانعی که پیشروی سازندگان در این حوزه وجود دارد صحبت کنید.
در زمینه انیمیشن و سریال انیمیشنی، قضیه با سینما متفاوت است. در کشور ما برای ساخت یک سریال انیمیشنی، معمولا سرمایهگذار، صداوسیماست. VODها و پلتفرمهای پخش فیلم هنوز بهشکلی جدی به این حوزه ورود نکردهاند؛ چراکه ساخت انیمیشن بسیار گران و زمانبر است. شاید مهمترین مشکل انیمیشن این است که فرایند ساختش بسیار طولانی است.
تولید یک فیلم سینمایی اگر خیلی زمان ببرد، پنج تا شش ماه است. اما یک انیمیشن سینمایی حداقل دو سال زمان میبرد تولید و برای پخش آماده شود. در این مدت افراد بسیاری در کنار هم باید فعالیت کنند تا اثر را تولید کنند و میدانید در کشور ما کار گروهی آن هم برای مدت طولانی، چندان آسان نیست. افراد کنار هم بهسختی میتوانند کار کنند و مدیریتشان کار سختی است. همچنین هزینه بسیاری هم در بر دارد و برای همین هرکسی تهیهکنندگی کارهای انیمیشنی را بر عهده نمیگیرد.
متأسفانه ما عادت کردهایم همیشه کارها را سریع پیش ببریم و سریع به نتیجه و سوددهی برسیم. اینستاگرام در این میان روی منش ما بسیار تأثیرگذار بوده است. ما حتی تحمل ایستادن روی یک پست را در اینستاگرام نداریم و سریع رد میکنیم و سراغ بعدی میرویم. فلذا نمیفهمیم با چه محتوایی روبهرو هستیم و همچنین فرصت تأمل را نیز از دست میدهیم. نگاه کنید در بچههای همنسل خودتان؛ چند نفر پیدا میشود که درباره آثار کلاسیک سینما صحبت کنند؟ الان اگر به کسی بگویید برای ورود به سینما ابتدا باید بنشیند و آثار هنرمندان بزرگ و تأثیرگذار سینما را ببیند، تحمل و حوصله آن را ندارد. بخشی از آن هم برمیگردد به اینکه روال و سبک زندگی ما امروزه سریع شده است و ما هم ناگزیر کمحوصله و بیتاب میشویم.
ساخت یک اثر برای مخاطب کودک، نیاز به در نظر گرفتن چه ملاحظاتی دارد، در قیاس با گذشته و کودکان دورههای قبل؟
کودکان امروز، با کودکان دوران ما و نسلهای قبل بسیار متفاوتاند. امروزه رقیب فیلمسازان ما، بهترین فیلمهای جهان هستند. در گذشته یک کودک شاید تعداد کمی از فیلمهای جهان را دیده بود؛ چون خبری از امکانات ارتباطی گسترده نبود. اما الان کودکان متفاوتاند و تسلطی که آنها روی وسیلهای مثل موبایل دارند، بهقدری استادانه و حرفهای است که چنین تبحری را من مثلا برای استفاده از یک آچار ندارم.
تلفن همراه چنان برای بچهها نهادینه شده است که انگار یکی از اعضای بدن آنان است. امروز بچهها همهچیز میبینند. هر چیزی در هر جای دنیا با هر کیفیتی تولید شود، آنان میتوانند ببینند. قضاوتی درباره خوب و بد آن ندارم. اینجا بحث دسترسی آنان است که باعث میشود قدرت مقایسه داشته باشند. وقتی آثار شاخص جاهای دیگر را میبینند، بهمحض روبهروشدن با یک اثر ضعیف در داخل، از ریتم و قصه کُند و بیکشش آن خسته میشوند. تصویرسازی و رنگوآب بیفروغ آن، آنان را پس میزند.
برای همین اعتنایی به آثار داخلی نمیکنند. از طرفی، حجم تولیداتی که در بیرون صورت میگیرد، بسیار زیاد است و به سلیقه مخاطب در هر جای دنیا، شکل میدهد و برگرداندن این سلیقه کار آسانی نیست؛ مثلا ژاپن یکی از معدود نمونههایی است که نهتنها توانست ذائقه مخاطب خود را نگه دارد و از تولیدات غربی اثر نگیرد، بلکه با انیمههای پرتعداد و باکیفیتی که تولید کرد، توانسته با غولهای انیمیشنسازی دنیا رقابت کند و بخش مهمی از بازار انیمیشن را به خود اختصاص دهد. حتی میتوان گفت سنت انیمهسازی ژاپنی بر سنت انیمیشنسازی هالیوودی بعضا غلبه پیدا کرده است؛ اما این چیزی است که در ایران اتفاق نیفتاده. چه در انیمیشن و چه در فیلم.
شاید بتوان گفت یکی از علتهای فقدان صنعت و سنت انیمیشنسازی در ایران، این است که هیچگاه در فرهنگمان چیزی بهنام کتابهای مصور نداشتهایم. آنچنان که در ژاپن مانگا یا در غرب کمیکاستریپ وجود دارد. هرچند داستانها و اسطورهها و قصههای بسیاری داشته و داریم که همانها هم در عرصه تصویر چندان مورد اقبال نبودهاند.
بهدرستی اشاره کردید. من هم همیشه میگویم تبار انیمهسازی و انیمیشنسازی برمیگردد به مانگاها و کمیکاستریپها. از درون آنهاست که بعدا چنین آثار تصویری پرمخاطبی تولید میشوند. نقاشیهای متحرک درواقع ابتدا از دل نقاشیهای ثابت بیرون آمدهاند.
اما در ایران اگر نگاه کنیم، آنانی که کار انیمیشن کردهاند، بیشتر از حوزه تصویرگری کتاب میآیند که عمدتا از یک سکونی برخوردارند. اما کسی که یک صفحه از کتاب کودک یا نوجوان را تصویرگری میکند، با کسی که یک مانگا یا کمیکاستریپ را از ابتدا تا انتها و در یک قصه واحد و پیوسته تصویرگری میکند، تفاوت دارد. تداوم تصویر در دومی بهتر شکل میگیرد و نسبت بهتری با قصه برقرار میکند.
بهنظرم جا دارد به بحث قهرمان هم بپردازیم. قهرمانهای کودکان و نوجوانان ما، همچنان ابرقهرمانهای هالیوودی یا بعضا شخصیتهای انیمهای هستند. با این معضل فقدان قهرمان ایرانی که سالهاست هست و شاید در آینده هم باشد، باید چه کرد؟
وقتی قرار است شخصیتی به ستاره یا ابرقهرمان تبدیل شود، یک زنجیره وجود دارد. فقط بحث تولید نیست. پخش هم مهم است، محصولات جانبی هم اهمیت دارد. شما الان از یک بچه درباره بتمن یا اسپایدرمن بپرسید؛ او قبلتر از راههای مختلفی با آن شخصیت مواجه شده است. سریالش را دیده، فیلمش را دیده، اسباببازیاش را دارد، روی دفتر و جامدادی و لباس و کفشش عکس و طرحش را دارد.
برای اینکه بخواهید قهرمانی را معرفی کنید، در کنار همه مسائل و مصائب دیگری که وجود دارد، یکی از مهمترین موانع، پخش اثر است. نمیتوانید یک شخصیت یا اثر را به شهرت و عمومیت برسانید وقتی آن را مثلا فقط یک یا دو بار در هفته، آن هم در یک ساعت نامناسب در تلویزیون نمایش میدهید. باید در ساعات مختلف، در فرمهای متفاوت این شخصیت در ذهن کودک کاشته شود و بهصورت طبیعی در او اثر کند. اما ما مثلا میآییم یک اثر را یک روز در هفته، آن هم در یک ساعت نامناسب پخش میکنیم. این زنجیره باید کامل باشد و از تولید شروع شود و مراحل بسیاری را طی کند تا به پخش برسد. اگر این زنجیره کامل شکل نگیرد، ما همچنان در یک چرخه معیوب گرفتار خواهیم بود.
همانطور که گفتید، قهرمانهایی مثل اسپایدرمن یا بتمن تبدیل شدهاند به بخشی از فرهنگ عمومی جوامع و فقط در عرصه سینما یا انیمیشن حضور ندارند. بهگمانم شما هم در شکرستان تلاش کردید تا از تولید یک انیمیشن صرف برای تلویزیون فراتر بروید.
بله. در شکرستان مسئله من فقط ساخت یک انیمیشن نبود. یکی از علتهای ماندگاری آن هم همین بود. من میخواستم ببینم آیا میشود زنجیره تولید را کامل داشته باشیم یا نه. یعنی از ساخت یک اثر گرفته تا شیوه درست پخش و ساخت کالاهای مربوط به آن و موارد دیگر. این زنجیره در شکرستان شکل گرفت و ماندگار هم شد. اما شما بهتنهایی نمیتوانید این زنجیره را شکل دهید. یک اثر هر چقدر هم خوب باشد، اگر مثلا پخش درستی در تلویزیون نداشته باشد، احتمالا زمین میخورد.
وقتی این زنجیره شکل بگیرد، احتمالا میتوان از تولید آثار بیشتری هم حرف زد؛ یعنی مثلا شکرستان میشود منبعی برای ساخت آثار اسپینآف و امکان سرمایهگذاری روی آن بیشتر هم میشود. کاری که درهالیوود بسیار رایج است.
دقیقا همینطور است. من معتقدم آنها یک اثر خلاقه و قوی تولید میکنند و روی همان میمانند و گسترش میدهند. اما ما مدام سراغ چیزهای جدید میرویم بدون اینکه از امکانها و فرصتهای آثار قبلی استفاده کرده باشیم. آنگاه از یک اثر میتوان شغلهای بسیاری ایجاد کرد. فقط این نیست که کسی اثری خلق کند. درصد زیادی از افراد اثر را خلق نمیکنند، بلکه از کنار و پس از تولید آن میتوان ارزش تولید کرد. آنگاه حتی امکان ورود به بازارهای بینالمللی هم هست. وقتی اقبال در درون به یک اثر زیاد باشد، کشورهای دیگر هم احتمالا به سراغ آن اثر میآیند. چون این احتمال را میدهند که آن اثر به ذائقه مخاطب خودشان هم نزدیک باشد. در طولانیمدت این میتواند اثر مهمی روی اقتصاد بگذارد؛ همانطور که مثلا ژاپن، چیزی حدود شش برابر درآمد نفتی ما، از فروش انیمههایش سود میبرد.
در پایان بد نیست اگر بگویید چرا فیلمهایی که در سینمای کودک تولید میشود، اساسا برای مخاطب کودک نیست؟ نگاهی به آثاری که در همین جشنواره فیلم اصفهان در سالهای اخیر حضور داشتهاند، نشان میدهد بعضی از آنها جذابیتی برای مخاطب کودک ندارند و فقط سوژه آنها کودکاناند.
درست است. وقتی خالق اثر، با جهان و زیست نسلهای جدیدتر ارتباط و برخوردی ندارد، طبیعی است که نمیتواند اثری جذاب و مناسب آنان بسازد. سازنده با کودک همافق نیست. خبری از علایق و امیال او ندارد. شکاف و انقطاع نسلی رخ داده است که باید با همزیستی و صبوری پر بشود. اما ما برای خودمان و به اسم کودکان فیلم میسازیم و خودمان هم جایزه میگیریم و تشویق میکنیم و تمام. کودکان هم دم در سینما منتظر ما هستند و به گوشیهایشان خیره شدهاند.