«عزیمت پادشاه سابق به اصفهان ساعت هفت صبح روز گذشته اعلیحضرت رضاشاه پهلوی پس از کنارهگیری و استعفا از مقام سلطنت، پایتخت را ترک و از تهران به اصفهان عزیمت نمودند.» (اخگر 1681، 27 شهریور 1320)
از زمان دقیق رسیدن رضاشاه به اصفهان و توقف احتمالی او در این شهر، گزارشی در اخگر درج نشده است. در منابع تاریخی چنین آمده که روز 25 شهریور رضاشاه از تهران خارج و به سمت اصفهان روانه شد. همچنین برخی گزارشها حاکی از آن است که او خانوادهاش را به جز محمدرضا، در هفتم شهریور از تهران خارج کرده و به اصفهان فرستاده بوده است. اما از هفتم تا بیست و هفتم شهریور که اطلاعیه کوتاه اخگر خبر خروج شاه از تهران را علنی میسازد، گزارشی از حضور احتمالی خانواده سلطنتی در اصفهان در این روزنامه محلی منتشر نشده است. به هر حال آنچه که از صفحات تاریخ به ما رسیده گویای آن است که در اوایل مهرماه 1320، رضاشاه پس از عبور از کرمان و بندرعباس، روی عرشه کشتی نیمهباری و نیمهمسافربری انگلیسی به نام «بندرا» ایستاده بوده تا سرانجام تحت نظر نیروهای انگلیسی، ایران را ترک کند. منابع تاریخی به ما نمیگویند دیکتاتور در آن لحظات به چه فکر میکرده، حتی نمیدانیم تا چه اندازه آماده چنین سرنوشتی بوده است. اگرچه برخی تحلیلها، فرستادن خانواده سلطنتی به اصفهان در هفتم شهریور را دلیلی بر پذیرش رضاشاه در کنارهگیری از قدرت برشمردهاند، اما شواهد دیگری همچون رسیدن نیروهای اشغالگر متفقین به قزوین و نزدیکی پایتخت که باعث فرار بسیاری از مردم تهران به شهرهای مرکزی کشور شده بود، این گمانه را به ذهن میآورد که دلیل خروج خانواده سلطنتی شاید تأمین امنیت آنها بوده باشد. اکنون به برگی از صفحات تاریخ در روزنامه اخگر برویم، به بعدازظهر سوم شهریور 1320، روزی که در تاریخ ایران برای ما ایرانیان به نام روز تلخ اشغال شناخته میشود.
«جلسه فوقالعاده مجلس شورای ملی
گزارش آقای نخستوزیر راجعبه یادداشتهای دولت انگلیس و شوروی به دولت شاهنشاهی و تجاوز نیروهای مسلح آن دو دولت به مرزهای ایران:
ساعت سهونیم بعدازظهر دوشنبه 3 شهریور، مجلس شورای ملی به ریاست آقای اسفندیاری تشکیل یافت. خلاصه گفتوگوی جلسه پیش خوانده و تصویب شد.
آقای رئیس! به طوریکه خاطر آقایان مسبوق است قرار بود جلسه ما روز یکشنبه نهم شهریور تشکیل شود، ولی چون آقای نخستوزیر گزارشی را لازم بود به اطلاع مجلس شورای ملی برسانند، این بود که جلسه به طور فوقالعاده تشکیل شد. در این موقع هیئت دولت در مجلس حضور به هم رسانیدند.
آقای رئیس! آقای نخست وزیر فرمایشی دارند.
آقای نخستوزیر! مطالبی که حالا به اطلاع آقایان نمایندگان میرسد فقط برای گزارش جریانات اخیر و وقایعی است که روی داده است. آقایان نمایندگان در این موضوع هرگونه اظهاراتی داشته باشند تمنا میشود به جلسات بعد موکول دارند. به طوری که از ابتدای وقوع جنگ کنونی بنا بر فرمان ملوکانه مقرر گردید دولت شاهنشاهی بیطرفی ایران را اعلام نمود. با تمام وسایل و قوای خود این سیاست را به موقع اجرا گذاشته و با یک رویه صریح و روشن در حفظ کشور از خطر سرایت جنگ و در صیانت از حقوق مشروع دولتهایی که با ایران روابط دارند بهویژه دول همسایه کوشیده، چنانکه تا حال بههیچ وجه خطری در ایران از هیچ طرف به هیچ یک از آنها متوجه نگردیده است. با این حال دولت انگلیس با دولت شوروی هر دو متفقا اظهاراتی مبنی بر نگرانی از وجود یک عده آلمانی در ایران نمودند و دو نوبت در تاریخ 28 تیرماه و تاریخ 25 مرداد بر طبق اظهارات مزبور به وسیله نمایندگان خود تذکاریههایی تسلیم داشتند که اخراج قسمت عمده از آلمانیهای مقیم ایران را درخواست میکردند. در پاسخ، ضمن مذاکرات عدیده شفاهی و طبق تذکاریههای تاریخ هفتم مرداد و سیام مرداد، کتبا اطمینانهای کافی در مراقبتهای دولت ایران نسبت به رفتار اتباع بیگانه و عدم امکان بروز مخاطراتی از عده محدودی آلمانی که در ایران مشغول کارهای معینی هستند داده شد و برای مزید اطمینان، اقدامات مقتضی برای کاستن عده معتنابهی از شمار آلمانها به عمل آمد و مراتب مکرر به مقامات مربوط به دولت انگلستان و شوروی خاطرنشان شد. متاسفانه با تمام مجاهدتهایی که دولت ایران به منظور حفظ امنیت و آسایش کشور و رفع نگرانی دو دولت همسایه خود نمود، در عوض حسن تفاهم و تسویه مسالمتآمیز قضیه، نتیجه این شد که نمایندگان شوروی و انگلیس ساعت چهار صبح امروز به منزل نخستوزیر (منصور) رفته هرکدام یادداشتی مبنی بر تکرار مطالب گذشته که جواب آنها با اقدامات اطمینان بخش داده شده بود تسلیم نمودند و در این یادداشتها توسل خود را به نیروی نظامی اخطار کردهاند و مطابق گزارشهایی که رسیده معلوم شد نیروی نظامی آنها در تاریخ همان ساعت که نمایندگان مزبور در منزل نخست وزیر مشغول مذاکره بودند از مرزهای ایران تجاوز نموده، نیروی هوایی شوروی در آذربایجان به بمباران شهرهای بیدفاع پرداخته و قوای انگلیس به بندر شاهپور و خرمشهر حمله برده کشتیهای ما را غافلگیر نمودهاند…»(اخگر 1665، 6 شهریور 1320).
چکمهها روی عرشه «بندرا»
احتمالا آن چکمهپوش با شنل سیاه بر دوش که در گرگومیش خاکستری پیش از غروب یکی از روزهای شهریور 20، در بیشهزارهای ساحل زایندهرود دیده شده بود که بهآرامی قدم میزد و در سیاهی شب گم شد، رضاخان نبود. آن مردمی هم که او را دیده بودند، رضاخان را ندیده بودند، کسی شبیه خودشان را دیده بودند که کمی هم شبیه رضاخان بود. شایعاتی که در میان مردم اصفهان دهان به دهان میگشت، تنها تا پیش از این اطلاعیه کوتاه در روزنامه اخگر، شایعه بود و پس از آن دیگر خیلیها به دنبال آن چکمهپوش میگشتند. اطلاعیه از این قرار بود:
-

زهرا علوی
خبرنگار














